کلمه جو
صفحه اصلی

supply


معنی : ذخیره، خواربار، اذوقه، لزوم، موجودی، فرااورده، دادن به، تامین کردن، تدارک دیدن، تهیه کردن، تولید کردن، رساندن
معانی دیگر : فراهم کردن، تدارک کردن، تیار کردن، در اختیار گذاشتن، رساندن(به)، (نیاز و غیره) برآوردن، آمادن، دادن، آماد کردن، جبران کردن، شیانیدن، (موقتا) جانشین شدن، جای کسی را پر کردن، علی البدل شدن، فراهم سازی، آمایش، فراهمش، فرآوری، پیش آورد، موجودی انبار، اندوخته، مقدار، توشه، (جمع) تسلیحات، تجهیزات، ملزومات، لوازم، ضروریات، تدارکات، آمادها، سازوبرگ، (اقتصاد) عرضه (در برابر: تقاضا demand)، نمادش، وابسته به سازو برگ یا موجودی، (معمولا جمع - انگلیس) بودجه ی دولت، اعتبار، مقرری، (اقتصاد) عرضه کردن، نمادن، نمادش کردن، (موقت) جانشینی، سررشته داری، (مهجور) کمک، یاور، وردست، (مهجور) نیروی کمکی، قشون تقویتی، وابسته به عرضه، عرضه ای، با نرمش، با خم پذیری، با انعطاف (supplely هم می نویسند)، منبع

انگلیسی به فارسی

فرآورده، تهیه کردن، رساندن، دادن به، عرضه داشتن،تدارک دیدن، تولید کردن، موجودی، لزوم، اذوقه


منبع، موجودی، تامین کردن، تدارک دیدن


عرضه، ذخیره، موجودی، لزوم، فرااورده، اذوقه، خواربار، رساندن، تامین کردن، تهیه کردن، تدارک دیدن، دادن به، تولید کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: supplies, supplying, supplied
(1) تعریف: to provide (what is wanted or required).
مترادف: furnish, provide
مشابه: afford, contribute, deliver, dish out, distribute, dole, give, mete, purvey, render, serve, stock

- The Red Cross supplied medicine to the homeless after the hurricane.
[ترجمه معمارباشی] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را دراختیار بی خانمان ها گذاشت.
[ترجمه Bt] صلیب سرخ پس از طوفان دارو را به افراد بی خانمان عرضه کرد
[ترجمه گنج جو] داروهای مورد نیاز برای آوارگان طوفان زده توسط صلیب سرخ تدارک دید ه شد. شد.
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ پس از طوفان، دارو را به بی خانمان ها ارائه کرد
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ پس از طوفان به پزشکیان بی خانمان عرضه کرد
- The bank supplied the information we needed to process your application.
[ترجمه ترگمان] بانک اطلاعاتی را که برای پردازش درخواست شما نیاز داشتیم را تامین می کرد
[ترجمه گوگل] این بانک اطلاعاتی را که مورد نیاز شما برای پردازش درخواست شما ارائه شده است، فراهم می کند
- You need to supply more details in this paragraph.
[ترجمه ترگمان] شما باید جزئیات بیشتری را در این بند تامین کنید
[ترجمه گوگل] شما باید جزئیات بیشتری در این پاراگراف ارائه دهید
- The nourishing food supplied strength to his ailing body.
[ترجمه معمارباشی] غذای مغذی نیرو را برای بدن بیمارش فراهم ساخت.
[ترجمه ترگمان] غذای مقوی به بدن بیمار خود نیرو می داد
[ترجمه گوگل] غذای تغذیه ای را به بدن بیمار خود تحویل داد

(2) تعریف: to provide (a person, group, or entity) with what is wanted or required (usu. fol. by with).
مترادف: furnish, provide
مشابه: accommodate, cater to, equip, gird, outfit, provision, serve, stock

- The state supplied the earthquake victims with food.
[ترجمه معمارباشی] دولت غذا را در اختیار قربانیان زلزله گذاشت.
[ترجمه ترگمان] دولت قربانیان زلزله را با غذا تامین کرد
[ترجمه گوگل] دولت قربانیان زلزله را با غذا تامین کرد
- His sister supplied him with the answer to the question.
[ترجمه ترگمان] خواهرش جواب سوال را به او داد
[ترجمه گوگل] خواهرش او را به پاسخ به این سوال پاسخ داد

(3) تعریف: to compensate for a lack or deficiency of.
مترادف: compensate for, make up
مشابه: fulfill, replenish, satisfy, stock up, substitute
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to fill a position as a substitute or replacement for another.
مترادف: fill in, substitute
مشابه: cover, sub

- I understand the job pretty well; perhaps I could supply?
[ترجمه معمارباشی] من از این کار خیلی خوب سر در می آورم, امکان دارد جایگزین شوم؟
[ترجمه ترگمان] من کار را خوب درک می کنم، شاید بتوانم تهیه کنم؟
[ترجمه گوگل] من کار خوبی را می فهمم؛ شاید بتوانم عرضه کنم؟
اسم ( noun )
حالات: supplies
مشتقات: supplier (n.)
(1) تعریف: the act of providing or supplying.
مترادف: provision

- Our department is in charge of supply.
[ترجمه ترگمان] بخش ما مسئول تدارکات هست
[ترجمه گوگل] بخش ما مسئول تامین است

(2) تعریف: something that is provided or supplied.
مترادف: provision

- The Red Cross distributed the food supplies.
[ترجمه ترگمان] صلیب سرخ منابع غذایی را توزیع کرد
[ترجمه گوگل] صلیب سرخ مواد غذایی را توزیع کرد

(3) تعریف: an amount of something available for use; stock.
مترادف: stock, stockpile, store
مشابه: arsenal, reserve

- Our supply of water was running low.
[ترجمه معمارباشی] ذخیره ی آب ما داشت کم میشد.
[ترجمه ترگمان] منبع آب ما پایین بود
[ترجمه گوگل] تامین آب ما کم بود

(4) تعریف: (pl.) provisions or materials kept in reserve to be used as needed.
مترادف: provisions, stockpile, stores
مشابه: hoard

- Office supplies are kept in this closet.
[ترجمه ترگمان] لوازم دفتری تو این کمد نگه داشتن
[ترجمه گوگل] لوازم اداری در این گنجه نگهداری می شود
- The ship carried supplies to the troops overseas.
[ترجمه ترگمان] این کشتی حامل آذوقه در خارج از کشور بود
[ترجمه گوگل] این کشتی به نیروهای خارجی منتقل شد

(5) تعریف: in economics, the amount of a commodity available for purchase at a particular price.

- The supply did not meet demand, so production had to be stepped up.
[ترجمه معمارباشی] عرضه تقاضا را برآورده نساخت, بنابراین تولید میبایست افزایش می یافت.
[ترجمه ترگمان] عرضه این تقاضا را برآورده نکرد، بنابراین تولید باید افزایش یابد
[ترجمه گوگل] عرضه تقاضا را برآورده نکرد، بنابراین تولید باید تقویت شود
قید ( adverb )
• : تعریف: in a supple manner.

• act of providing; provision, something that is supplied; reserve, stock; quantity of a commodity available for purchase (economics)
provide something that is needed or desired; furnish, equip; make up for, compensate for; temporarily substitute for
if you supply someone with something, you provide them with it, by giving or selling it to them.
supply of something is the act or process of providing someone with it.
supply is also the amount of a commodity that can be produced and made available for people to buy.
a supply of something is an amount of it which someone has or which is available for them to use.
supplies are food, equipment, and other things needed by a group of people, for example by an army or people going on an expedition.
if something is in short supply, there is very little of it available.

دیکشنری تخصصی

[حسابداری] عرضه
[برق و الکترونیک] تعذیه
[صنایع غذایی] به کاربردن، استعمال کردن
[نساجی] عرضه - تجدید نیرو
[ریاضیات] تحویل دادن، تهیه کردن، منبع، عرضه کردن، رساندن، تدارکات، تأمین کردن، تکمیل کردن، عرضه، موجودی، ملزومات، کارپردازی

مترادف و متضاد

ذخیره (اسم)
stock, hoard, store, accumulation, reserve, supply, reservoir, reservation, spare, stockpile

خواربار (اسم)
food, supply, viand, victual, grocery, provender, provisions, foodstuff, provand, provant, proviant

اذوقه (اسم)
food, supply, victual, provender, purveyance

لزوم (اسم)
supply, incumbency, need, necessity, indigence, requisiteness

موجودی (اسم)
stock, supply, cash, holding

فرااورده (اسم)
supply, reproduction, product

دادن به (فعل)
supply

تامین کردن (فعل)
supply, cover, secure, safeguard

تدارک دیدن (فعل)
supply, provide, prepare

تهیه کردن (فعل)
get, process, supply, afford, administer, cater, provide, furnish, purvey, administrate, harness, put out

تولید کردن (فعل)
breed, raise, fetch up, supply, generate, produce, beget, turn out, procreate, inbreed, bring forward, manufacture

رساندن (فعل)
give, convey, supply, put in, impart, forward, transmit, broadcast, imply, understand, extend

reserve of goods


Synonyms: accumulation, amount, backlog, cache, fund, hoard, inventory, number, quantity, reservoir, source, stock, stockpile, store, surplus


Antonyms: debt, lack


furnish, provide, give a resource


Synonyms: afford, cater, cater to, come across with, come through, come up with, contribute, deliver, dispense, drop, endow, equip, feed, fill, find, fix up, fulfill, give with, grant, hand, hand over, heel, kick in, minister, outfit, pony up, produce, provision, purvey, put out, put up, replenish, satisfy, stake, stock, store, transfer, turn over, victual, yield


Antonyms: seize, take


جملات نمونه

1. supply and demand are coincident
عرضه و تقاضا با هم برابرند.

2. supply and demand should be balanced
عرضه و تقاضا باید متعادل باشند.

3. supply proportionate to demand
عرضه ی متناسب با تقاضا

4. a supply depot
انبار ساز و برگ

5. a supply route
جاده ی آماد رسانی

6. excess supply
تولید اضافی،اضافه تولید،مازاد عرضه

7. inelastic supply and demand
عرضه و تقاضای غیر قابل انعطاف

8. our supply of water was running low
ذخیره آب ما داشت ته می کشید.

9. the supply is incommensurate to the demand
عرضه تکافوی تقاضا را نمی کند.

10. the supply of water for the city
فراهمش (تامین) آب شهر

11. to supply a deficiency
کمبودی را جبران کردن

12. to supply another's pulpit
به جای کسی دیگر به منبر رفتن

13. to supply the army with food
خوراک به قشون رساندن

14. to supply tools to workers
برای کارگران ابزار تهیه کردن

15. a fresh supply of troops
آمایش تازه ای از قشون

16. a reserve supply
آماد ذخیره،ذخیره احتیاطی

17. elasticity of supply
کشش عرضه

18. our food supply was finished up
ذخیره ی بنزین ما ته کشید.

19. our scanty supply of food and water
موجودی اندک خوراک و آب ما

20. the water supply is failing
میزان آب موجود تکافو نمی کند.

21. we will supply the necessary information
ما اطلاعات لازم را در اختیار شما خواهیم گذاشت.

22. a plentiful supply (of something)
مقدار فراوانی (از یک چیز)

23. an excess of supply over demand
بیشتر بودن عرضه بر تقاضا

24. the law of supply and demand
قانون عرضه و تقاضا

25. we finished our supply of fuel
ما موجودی سوخت خود را تمام کردیم.

26. be in short supply
دستخوش کمبود بودن،کم بودن،به اندازه ی کافی وجود نداشتن

27. a new generator to supply electricity to the city
نیروگاه جدید برای تامین برق شهر

28. there is an ample supply of food
خوراک فراوان در دسترس است.

29. good teachers are in short supply
معلم خوب کم پیدا می شود.

30. they tried to eke out their sugar supply by strict rationing
آنها سعی کردند با سهمیه بندی شدید،در مصرف شکر صرفه جویی کنند.

31. we must ensure the continuity of food supply
باید کاری کنیم که عرضه ی مواد غذایی دچار وقفه نشود.

to supply tools to workers

برای کارگران ابزار تهیه کردن


We will supply the necessary information.

ما اطلاعات لازم را در اختیار شما خواهیم گذاشت.


to supply the army with food

خوراک به قشون رساندن


a new generator to supply electricity to the city

نیروگاه جدید برای تأمین برق شهر


to supply a deficiency

کمبودی را جبران کردن


to supply another's pulpit

به جای کسی دیگر به منبر رفتن


the supply of water for the city

فراهمش (تأمین) آب شهر


a fresh supply of troops

آمایش تازه‌ای از قشون


Our supply of water was running low.

ذخیره آب ما داشت ته می‌کشید.


Airplanes dropped supplies for the soldiers.

هواپیماها برای سربازان سازو‌برگ ریختند.


the law of supply and demand

قانون عرضه و تقاضا


a supply route

جاده‌ی تدارکاتی


a supply depot

انبار ساز و برگ


اصطلاحات

be in short supply

دستخوش کمبود بودن، کم بودن، به اندازه‌ی کافی وجود نداشتن


پیشنهاد کاربران

مخزن

به کار گرفتن

تغذیه

منبع تغذیه

عرضه

تدارکات

تأمین

همراه با Bookاگر به شکل Books &suppliesبیاید به معنای لوازم التحریر

ارائه

یک مقدار از چیزی که نیاز داریم

تأمین کردن چیزی

واگذاری ، تحویل

[در ترکیب با واژه دیگر]
- رسانی ، - دهی

ورودی

مهیاکردن

ذخیره کردن چیزی که نیاز داریم

دادن، تحویل دادن، اعلام کردن

روزی

عرضه ( محصول، خدمت. . . )

تدارکات
supply system - سیستم تدارکات و تامین

کالا یا لوازم مصرفی

ذخیره
ذخیره کردن

تامین کردن

پر کردن/بودن جایی/چیزی

عرضه، ارائه

نقد، موجود و دست به نقد، قابل عرضه، عرضه، قابل استفاده

در کامپیوتر:
supply result =ذخیره نتیجه

فراهَمیدَن

نماورد، آمایدار، آورده، آنچه برای دادو ستد فراهم کرده وآورده ایم

تولیدوعرضه

“تامین کردن وسایل و مواد مورد نیاز برای”
کل این عبارت میشه ترجمه supply در جملات انگلیسی

supply ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: تدارک 2
تعریف: تهیه و انبار کردن و نگهداری و توزیع اقلام ضروری؛ نحوه و مدت نگهداری آنها که براساس نوع و تعداد تعیین می شود|||متـ . تأمین


کلمات دیگر: