کلمه جو
صفحه اصلی

antiquity


معنی : قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق
معانی دیگر : کهنگی، عتیقه بودن، کهنسالی، مردمان عهد عتیق، باستانیان، قدیمی ها، پیشینیان، (درجمع) آثار عهد عتیق (بناها و آثار هنری و غیره)، تاریخ باستان (به ویژه پیش از قرون وسطی)

انگلیسی به فارسی

عهد عتیق، روزگار باستان، قدمت


دوران قدیم، قدمت، روزگار باستان، عهد عتیق


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: antiquities
(1) تعریف: ancient times, esp. prior to the Middle Ages.
مشابه: yore

- The roots of this philosophy lie in antiquity.
[ترجمه ترگمان] ریشه های این فلسفه در عهد باستان آرمیده است
[ترجمه گوگل] ریشه های این فلسفه در عهد قدیم است
- He is one of the most famous rulers in antiquity.
[ترجمه ترگمان] او یکی از مشهورترین فرمانروایان روزگار باستان است
[ترجمه گوگل] او یکی از معروف ترین حاکمان در دوران باستان است

(2) تعریف: the people thereof.
مترادف: ancients
مشابه: antediluvians, patriarchs

- These agricultural methods were unknown to antiquity.
[ترجمه ترگمان] این روش های کشاورزی تا زمان باستان ناشناخته بودند
[ترجمه گوگل] این روش های کشاورزی برای قدیم ناشناخته بود

(3) تعریف: the quality of ancientness.
مترادف: ancientness, oldness
مشابه: age, agedness

- The antiquity of these Greek statues is what fascinates me.
[ترجمه ترگمان] قدمت این مجسمه های یونانی چیزی است که مرا افسون می کند
[ترجمه گوگل] قدیمی ترین مجسمه های یونان چیزی است که من را جذاب می کند

(4) تعریف: (usu. pl.) objects or customs belonging to ancient times.
مترادف: relics, remains
مشابه: antiques, artifacts

- This wing of the museum is dedicated to antiquities.
[ترجمه ترگمان] این جناح موزه به آثار باستانی اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل] این جناح موزه به آثار باستانی اختصاص داده شده است

• ancient times, former ages; oldness, state of being ancient
antiquity is the distant past, especially the time of the ancient egyptians, greeks, and romans.
antiquities are interesting old things, such as buildings and statues, that you can go and see.

مترادف و متضاد

قدمت (اسم)
antiquity, archaism

روزگار باستان (اسم)
antiquity

عهد عتیق (اسم)
antiquity

old object


Synonyms: antique, relic, ruin


oldness


Synonyms: age, ancientness, antiqueness, archaicism, archaism, elderliness, hoariness, old age, venerableness


Antonyms: convention, modernity, newness


distant past


Synonyms: ancient time(s), classical times, days of old, days of yore, former age, old days, olden days, remote time, time immemorial


Antonyms: now


جملات نمونه

1. the antiquity of norooz customs
قدمت رسوم نوروزی

2. legends of antiquity
افسانه های باستان

3. the people of antiquity
مردم دوران باستان

4. a rug of great antiquity
فرشی بسیار کهنسال

5. the relics left by antiquity
آثاری که باستانیان از خود به جا گذاشته اند

6. this vase is esteemed for its antiquity
این گلدان به خاطر قدمتش ارزش دارد.

7. Cannabis has been used for medicinal purposes since antiquity.
[ترجمه ترگمان]Cannabis از عهد باستان برای مصارف پزشکی به کار رفته است
[ترجمه گوگل]کنبایس از زمان قدیم برای اهداف دارویی استفاده شده است

8. The museum contains the remains of Chinese antiquity.
[ترجمه ترگمان]این موزه بقایای باستانی چینی را در بر می گیرد
[ترجمه گوگل]این موزه حاوی بقایای عتیقه چینی است

9. The statue was brought to Rome in antiquity .
[ترجمه ترگمان]این مجسمه در عهد باستان به روم آورده شد
[ترجمه گوگل]مجسمه به دوران رم در رم آورده شده است

10. Archaeologists found 40 bodies of varying antiquity in the area.
[ترجمه ترگمان]باستان شناسان ۴۰ جسد از زمان باستانی مختلف را در این منطقه کشف کردند
[ترجمه گوگل]باستان شناسان 40 حوض مختلف متفاوت در آن منطقه پیدا کردند

11. Athens is a city of great antiquity.
[ترجمه ترگمان]آتن شهر باستانی بزرگی است
[ترجمه گوگل]آتن یک شهر باستان است

12. Bickerman argued that in antiquity big enterprises of translation were due to public, not private, initiative.
[ترجمه ترگمان]Bickerman استدلال می کند که در عهد باستان، شرکت های بزرگ ترجمه به خاطر عموم مردم بودند، نه خصوصی
[ترجمه گوگل]بیکرمان ادعا کرد که در دوران باستان شرکت های بزرگ ترجمه به علت ابتکار عمومی، نه خصوصی بودند

13. After all, suburbs have a very respectable antiquity.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، حومه شهر، قدمت بسیار محترمی دارد
[ترجمه گوگل]پس از همه، حومه ها دارای یک دوران بسیار محترم هستند

14. Until late antiquity Vulso's triumph remained a byword for luxury.
[ترجمه ترگمان]تا اواخر دوران باستان، پیروزی Vulso برای تجمل باقی ماند
[ترجمه گوگل]تا اواخر دوران قرون وسطی، پیروزی وولسو برای لوکس باقی ماند

15. The greatest Pharaonic inscription was defaced in antiquity; the disgraced Roman Third Legion had its name hacked away.
[ترجمه ترگمان]بزرگ ترین inscription که در عهد باستان نوشته شده بود این بود که لژیون روم باستان نام او را هک کرده بودند
[ترجمه گوگل]بزرگترین کتیبه فرعون در دوران باستان فاسد شده بود؛ سومین لژیون روم رنجر نامش را هک کرد

16. All over the world, rocks of this antiquity were carefully searched for organic remains.
[ترجمه ترگمان]در سراسر جهان، سنگ ها از این دوران باستانی به دقت برای بقایای ارگانیک مورد جستجو قرار گرفته بودند
[ترجمه گوگل]در سراسر جهان، سنگهای این دوران باستان به دقت مورد جستجو قرار گرفته است

a rug of great antiquity

فرشی بسیار کهنسال


legends of antiquity

افسانه‌های باستان


the antiquity of Norooz customs

قدمت رسوم نوروزی


The relics left by antiquity.

آثاری که باستانیان از خود به جا گذاشته‌اند.


the people of antiquity

مردم دوران باستان


the Cairo museum of antiquities

موزه‌ی آثار باستانی قاهره


پیشنهاد کاربران

زمان باستان


کلمات دیگر: