کلمه جو
صفحه اصلی

expectant


معنی : ابستن، در انتظار، قابل ابستنی
معانی دیگر : آبستن، منتظر، بیوسان، چشم به راه، گوش به زنگ، چشم انتظار، امیدوار، در انتظار دریافت ارثیه

انگلیسی به فارسی

آبستن، در انتظار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: expectantly (adv.)
(1) تعریف: having expectations; hopeful.
مشابه: hopeful

(2) تعریف: characterized by expectation or anticipation.
مشابه: agog, hopeful

(3) تعریف: expecting the birth of one's child; pregnant.

- an expectant mother
[ترجمه ترگمان] یک مادر انتظار داشت
[ترجمه گوگل] مادر باردار

• one who is expecting or anticipating (i.e. the birth of a child)
in a state of anticipation, in an attitude of waiting
if you are expectant, you think something is going to happen.
an expectant mother or father is someone whose baby is going to be born soon.

مترادف و متضاد

ابستن (صفت)
great, big, anticipant, pregnant, expectant, enceinte, gravid, heavy

در انتظار (صفت)
wistful, presentient, expectant

قابل ابستنی (صفت)
expectant

anticipating


Synonyms: alert, anticipative, anxious, apprehensive, awaiting, breathless, eager, expecting, hopeful, hoping, in suspense, looking for, on edge, on tenterhooks, prepared, raring, ready, vigilant, waiting, waiting on, watchful, with bated breath


preparing to give birth


Synonyms: enceinte, expecting, gravid, parturient, pregnant, with child


جملات نمونه

1. an expectant mother
زن (یا مادر) آبستن

2. A sudden roar came from the expectant crowd.
[ترجمه ترگمان]غرش ناگهانی جمعیت در فضا پیچید
[ترجمه گوگل]سر و صدا ناگهانی از جمعیت انتظار می رود

3. Mother eyed Jim with an eager, expectant smile.
[ترجمه ترگمان]مادر با لبخندی پر اشتیاق و انتظار جیم را برانداز کرد
[ترجمه گوگل]مادر جیم با لبخند مشتاق و دلسوز نگاه کرد

4. She turned to me with an expectant look on her face.
[ترجمه ترگمان]با نگاهی حاکی از انتظار به طرف من برگشت
[ترجمه گوگل]او به دنبال نگاه چشمانداز به چهره اش به من نگاه کرد

5. An expectant crowd gathered.
[ترجمه ترگمان]جمعیت انتظار می کشیدند
[ترجمه گوگل]یک جمعیت انتظار داشتند جمع شوند

6. The expectant mothers that Amy had encountered positively glowed with pride.
[ترجمه ترگمان]مادر انتظار داشت که ای می با غرور آشکاری مواجه شده باشد
[ترجمه گوگل]مادران باردار که امی با آنها غرورآفرینی کرده بود، با آن مواجه بودند

7. Many expectant mothers were crowded out of the maternity hospitals.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مادران باردار در بیمارستان به سر می بردند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مادران باردار از بیمارستان های زایمان شلوغ شده بودند

8. There was an expectant atmosphere front-of-house.
[ترجمه ترگمان]در مقابل خانه یک فضای خالی وجود داشت
[ترجمه گوگل]فضای مورد انتظار در مقابل خانه وجود دارد

9. An expectant hush fell on the guests.
[ترجمه ترگمان]سکوتی حاکی از انتظار بر مهمانان چیره شد
[ترجمه گوگل]یکی از دلایل افتادن مهمانان

10. Smoking by expectant mothers may increase the chances of brain damage in their babies.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن توسط مادران باردار ممکن است شانس آسیب مغزی را در نوزادان خود افزایش دهد
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن با مادران باردار ممکن است موجب آسیب مغزی در نوزادان خود شود

11. Philip paced the floor, a typically nervous expectant father.
[ترجمه ترگمان]فیلیپ روی زمین قدم می زد، یک پدر انتظار عصبی و عصبی داشت
[ترجمه گوگل]فیلیپ، طبقه ای را که پدر و مادر معمولی عصبی بودند، گام بر می داشت

12. The expectant crowds waited for the king and his queen to pass.
[ترجمه ترگمان]ازدحام جمعیت منتظر شاه و ملکه بود که بگذرد
[ترجمه گوگل]جمعیت انتظار می رود که پادشاه و ملکه او منتظر بمانند

13. The darkened assembly room became suddenly hushed and expectant as the picture appeared on the screen.
[ترجمه ترگمان]اتاق اجتماعات تاریک ناگهان خاموش و منتظر شد، چون تصویر روی پرده ظاهر شد
[ترجمه گوگل]اتاق تجمع تاریک ناگهان خاموش شد و انتظار می رود به عنوان تصویر بر روی صفحه نمایش ظاهر شد

14. Expectant crowds lined a fenced-off area divided into 000 yard-square plots.
[ترجمه ترگمان]جمعیت expectant یک منطقه محصور با حصار را تشکیل دادند که به ۰۰۰ قطعه مربع تقسیم شده بود
[ترجمه گوگل]جمعیت احتمالی یک منطقه حصارکشی را که تقسیم شده به یک قطعه مربع مربعی مربع است، قرار داد

15. A hushed, expectant silence fell from upstairs in the gallery, and then we began.
[ترجمه ترگمان]سکوتی سنگین و منتظر از طبقه بالا در راهرو حک مفرما شد و بعد شروع کردیم
[ترجمه گوگل]یک سکوت بی سر و صدا، از طبقه بالا در گالری سقوط کرد، و سپس شروع کردیم

اصطلاحات

an expectant mother

زن (یا مادر) آبستن


پیشنهاد کاربران

پرتوقع
متوقع

منتظر


کلمات دیگر: