کلمه جو
صفحه اصلی

bloc


معنی : توده، قلنبه، قطعه، بلوک، جعبه قرقره، کنده
معانی دیگر : (در پارلمان ها) فراکسیون، همبست یا اتحادیه ی موقت نمایندگان دو یا چند حزب، (امریکا) گروهی از نمایندگان که علیرغم وابستگی حزبی در موارد ویژه ای با هم رای می دهند، کشورهای همبسته، بنداوردن، انسداد، اتحاد دو یاچند دسته بمنظور خاصی، مانع ورادع، بستن، مسدود کردن، مانع شدن از، بازداشتن، قالب کردن

انگلیسی به فارسی

بند آوردن، انسداد، جعبه قرقره، اتحاد دو یاچند دسته به‌منظور خاصی، بلوک، کنده، مانع، قطعه، بستن، مسدود کردن، مانع شدن از، بازداشتن، قالب کردن، توده، قلنبه


بلوک، قطعه، توده، جعبه قرقره، کنده، قلنبه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: an alliance of people, nations, or organizations working together to achieve some legislative or political goal.
مشابه: alliance, coalition, confederacy, league

- the communist bloc
[ترجمه ترگمان] جبهه کمونیست
[ترجمه گوگل] بلوک کمونیستی

• coalition, group of people who have joined together for a common cause or purpose (political or otherwise)
a bloc is a group of countries with similar political aims and interests acting together.

مترادف و متضاد

توده (اسم)
gross, stack, aggregate, accumulation, agglomeration, cumulation, mass, pile, lump, bulk, heap, volume, aggregation, hill, congeries, shock, block, wad, barrow, bloc, clot, cob, ruck, rick, dollop, conglomeration, cumulus, midden, riffraff, oodles, tump

قلنبه (اسم)
lump, block, bloc, nub, pone, hunch, nob

قطعه (اسم)
section, tract, lump, bit, part, share, portion, lot, passage, stretch, fragment, segment, mainland, block, panel, piece, goblet, dab, bloc, plank, slab, plat, plot, doit, internode, nugget, pane, snip

بلوک (اسم)
canton, district, block, bloc

جعبه قرقره (اسم)
block, bloc

کنده (اسم)
stub, stock, clog, timber, block, chunk, bloc, log, chump, logarithm

coalition


Synonyms: alliance, cabal, ring, faction, allied group, association, confederation, league


جملات نمونه

1. the farm bloc
گروه طرفدار کشاورزان

2. the western bloc (of nations)
کشورهای بلوک غرب

3. A solid bloc of union members support the decision.
[ترجمه ترگمان]گروهی از اعضای اتحادیه از این تصمیم حمایت می کنند
[ترجمه گوگل]یک بلوک جامد از اعضای اتحادیه از تصمیم گیری حمایت می کند

4. The selectors should resign en bloc.
[ترجمه ترگمان]The باید در بلوک استعفا دهند
[ترجمه گوگل]انتخابکنندگان باید در بلوک مجبور شوند

5. They left the meeting en bloc.
[ترجمه ترگمان]آن ها جلسه را به صورت بلوک ترک کردند
[ترجمه گوگل]آنها جلسه را در انفرادی گذاشتند

6. There are reports of teachers resigning en bloc.
[ترجمه ترگمان]گزارش هایی از استعفا و استعفا از سوی معلمان وجود دارد
[ترجمه گوگل]گزارش هایی از استادان استعفا دادند

7. The five countries formed a regional trade bloc.
[ترجمه ترگمان]این پنج کشور یک بلوک تجاری منطقه ای تشکیل دادند
[ترجمه گوگل]پنج کشور تشکیل یک بلوک تجاری منطقوی را تشکیل دادند

8. Now the governors en bloc are demanding far more consultation and rights over contractual approval.
[ترجمه ترگمان]اکنون فرمانداران در بلوک خواهان رایزنی و حقوق بسیار بیشتری نسبت به تصویب قراردادی هستند
[ترجمه گوگل]اکنون فرمانداران خواستار مشاوره و حقوق بیشتری نسبت به تصویب قراردادی هستند

9. The European Union is a powerful trading/trade bloc.
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا یک بلوک تجاری \/ تجاری قدرتمند است
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا یک بلوک تجاری و تجاری است

10. The politician tried to disaffect every major voting bloc.
[ترجمه ترگمان]سیاست مدار سعی کرد از هر بلوک اصلی رای گیری استفاده کند
[ترجمه گوگل]سیاستمدار سعی کرد که هر بلوک رای دهنده عمده را نادیده بگیرد

11. Until about 199 the Eastern bloc was the Soviet Union and the communist countries of Eastern Europe.
[ترجمه ترگمان]تا حدود ۱۹۹ بلوک شرق اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی بود
[ترجمه گوگل]تا حدود 199 بلوک شرق اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی بود

12. We must consider all the difficulties en bloc.
[ترجمه ترگمان]ما باید همه مشکلات را در بلوک در نظر بگیریم
[ترجمه گوگل]ما باید همه مشکلات را در یک بلوک در نظر بگیریم

13. You cannot dismiss these stories en bloc.
[ترجمه ترگمان]شما نمی توانید این داستان ها را در یک بلوک نادیده بگیرید
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید این داستانها را انحلال کنید

14. The Liberal Bloc voted for the tax increase.
[ترجمه ترگمان]بلوک لیبرال به افزایش مالیات رای داد
[ترجمه گوگل]بلوک لیبرال برای افزایش مالیات رای داد

the farm bloc

گروه طرفدار کشاورزان


the Western bloc (of nations)

کشورهای بلوک غرب


پیشنهاد کاربران

اتحادیه، بلوک ( سیاسی )

جبهه، گروه، طیف ( مثلا مخالفان )



کلمات دیگر: