bondage

معنی : اسارت، بردگی، بندگی

معانی دیگر : بیگاری

انگلیسی به فارسی

بندگی، بردگی، اسارت

اسارت، بندگی، بردگی

انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )

• (1) تعریف: a state of servitude or slavery to another.
• مترادف: chains, servitude, slavery, thralldom
• متضاد: liberty
• مشابه: captivity, chain, fetters, serfdom

- Born into bondage, the slaves had never known freedom.

[ترجمه ترگمان] دنیا به بردگی گرفته شده بود، برده ها هیچ وقت آزاد ندیده بودند
[ترجمه گوگل] بردگان به تسخیر درآمدند، بردگان هیچگاه آزادی ندیده بودند

- She viewed her abusive marriage as a form of bondage.

[ترجمه ترگمان] او ازدواج توهین آمیز خود را نوعی اسارت تلقی می کرد
[ترجمه گوگل] او ازدواج سوءاستفاده خود را به عنوان یک نوع اسارت فریب داده است

• (2) تعریف: the state of being held in control by external forces.
• مترادف: captivity, prison, slavery, subjugation
• مشابه: chain, chains, confinement, control, durance, duress, fetters, servitude, shackles

- the bondage of tradition

[ترجمه ترگمان] بردگی یک سنت
[ترجمه گوگل] اسارت سنت

• slavery
bondage is the condition of belonging to someone as their slave; a literary word.

مترادف و متضاد

اسارت (اسم)

captivity, captivation, bondage, enslavement, yoke, thraldom, thralldom

بردگی (اسم)

bondage, enslavement, servitude, slavery, serfdom, serfhood

بندگی (اسم)

vassalage, thrall, bondage, thraldom, servitude, slavery, thralldom

slavery

Synonyms: chains, enslavement, helotry, peonage, serfage, serfdom, servility, servitude, subjection, subjugation, thrall, thralldom, villenage, yoke

Antonyms: freedom, independence

جملات نمونه

Moses saved Jews from bondage.

موسی یهودیان را از اسارت نجات داد.

From birth onwards, they were kept in bondage.

از بدو تولد آنان را در بردگی نگه می‌داشتند.

پیشنهاد کاربران

پیوند ( شیمیایی )

تحقیر ، بستن ، اسارت

محصور

کلمات دیگر: