معنی : فتور، یاس، دلسردی
معانی دیگر : نومیدی، ناامیدی، سرخوردگی، کمدلی، بازداری، منصرف سازی، منع، جلوگیری
discouragement
معنی : فتور، یاس، دلسردی
معانی دیگر : نومیدی، ناامیدی، سرخوردگی، کمدلی، بازداری، منصرف سازی، منع، جلوگیری
انگلیسی به فارسی
دلسردی، فتور، یأس
دلسردی، یاس، فتور
انگلیسی به انگلیسی
• state of being discouraged; act of discouraging; something that discourages
discouragement is the act of trying to persuade someone not to do something.
a discouragement is something that makes you unwilling to do something because you are afraid of the consequences.
discouragement is the act of trying to persuade someone not to do something.
a discouragement is something that makes you unwilling to do something because you are afraid of the consequences.
مترادف و متضاد
فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness
یاس (اسم)
discouragement, disappointment, despair, letdown
دلسردی (اسم)
despondency, discouragement, despondence
despondency
Synonyms: cold feet, dejection, depression, despair, disappointment, discomfiture, dismay, downheartedness, hopelessness, loss of confidence, low spirits, melancholy, pessimism, sadness, the blues
Antonyms: cheerfulness, happiness, hopefulness
restraint
Synonyms: bar, constraint, curb, damper, deterrent, disincentive, hindrance, impediment, obstacle, opposition, rebuff, setback
Antonyms: catalyst, encouragement, incentive
جملات نمونه
1. the government's actions gave discouragement and discountenance to the communist and terrorist elements
اقدامات دولت عوامل کمونیست و تروریست را دچار نومیدی و بی اعتباری کرد.
2. when they rejected my proposal, my discouragement was deep
وقتی که آنان پیشنهاد مرا رد کردند دچار نومیدی عمیقی شدم.
3. this policy is an incentive rather than a discouragement to corruption
این سیاست مشوق فساد است نه بازدارنده ی آن.
4. He persevered despite discouragement from those around him.
[ترجمه ترگمان]او با وجود ناامیدی از اطرافیان خود پافشاری می کرد
[ترجمه گوگل]او با وجود دلسردی از کسانی که در اطراف او بود، تکیه کرد
[ترجمه گوگل]او با وجود دلسردی از کسانی که در اطراف او بود، تکیه کرد
5. In research, times of discouragement alternate with times of great achievement.
[ترجمه ترگمان]در پژوهش، زمان of با زمان های موفقیت بزرگ جایگزین می شود
[ترجمه گوگل]در تحقیق، زمانهای دلسردی با زمانهای موفقیت بزرگ جایگزین می شوند
[ترجمه گوگل]در تحقیق، زمانهای دلسردی با زمانهای موفقیت بزرگ جایگزین می شوند
6. The loud music was a discouragement to conversation.
[ترجمه ترگمان]موسیقی بلند و پر سر و صدا برای گفتگو discouragement بود
[ترجمه گوگل]موسیقی با صدای بلند دلسردی به گفتگو بود
[ترجمه گوگل]موسیقی با صدای بلند دلسردی به گفتگو بود
7. Uncertainty is a discouragement to investment.
[ترجمه ترگمان]عدم اطمینان یک یاس برای سرمایه گذاری است
[ترجمه گوگل]عدم قطعیت دلسردی برای سرمایه گذاری است
[ترجمه گوگل]عدم قطعیت دلسردی برای سرمایه گذاری است
8. In discussing her feelings, she expressed anger and discouragement with her husband.
[ترجمه ترگمان]در بحث درباره احساسات خود، خشم و سردی شوهرش را بیان می کرد
[ترجمه گوگل]در بحث درباره احساسات او ابراز خشم و دلسردی با شوهرش کرد
[ترجمه گوگل]در بحث درباره احساسات او ابراز خشم و دلسردی با شوهرش کرد
9. Its cadres were decimated, whether through discouragement, capitulation, imprisonment, or outright murder.
[ترجمه ترگمان]اعضای آن تلف شدند، خواه از طریق سرخوردگی، تسلیم، حبس، یا قتل علنی
[ترجمه گوگل]کادرهای آن از بین برود یا از بین بردن، سر بریدن، زندانی شدن، یا قتل عام، از بین برود
[ترجمه گوگل]کادرهای آن از بین برود یا از بین بردن، سر بریدن، زندانی شدن، یا قتل عام، از بین برود
10. This disease of doubtfulness and discouragement is an epidemic which soon spreads amongst the Lord's flock.
[ترجمه ترگمان]این بیماری of و discouragement یک بیماری همه گیر است که به زودی بین گله لرد پخش می شود
[ترجمه گوگل]این بیماری شک و تردید اپیدمی است که به زودی در میان گله پروردگار گسترش می یابد
[ترجمه گوگل]این بیماری شک و تردید اپیدمی است که به زودی در میان گله پروردگار گسترش می یابد
11. A smile is nature's best antidote for discouragement.
[ترجمه ترگمان]لبخند بهترین antidote برای دلسردی است
[ترجمه گوگل]لبخند بهترین پادزهر طبیعت برای بی نظمی است
[ترجمه گوگل]لبخند بهترین پادزهر طبیعت برای بی نظمی است
12. He plunged back into the deepest discouragement.
[ترجمه ترگمان]خود را در عمیق ترین یاس و یاس فرو برد
[ترجمه گوگل]او به عمیق ترین دلسردی افتاد
[ترجمه گوگل]او به عمیق ترین دلسردی افتاد
13. A feeling of discouragement for the moment bore down heavily upon him.
[ترجمه ترگمان]احساس ناامیدی در آن لحظه بر او سنگینی می کرد
[ترجمه گوگل]احساس دلسردی برای لحظه ای به شدت به او خیره شد
[ترجمه گوگل]احساس دلسردی برای لحظه ای به شدت به او خیره شد
14. Against discouragement appearances that might have led her to doubt, she trusted the Saviour's love.
[ترجمه ترگمان]بر خلاف ظاهر سرخوردگی که شاید او را به شک برده بود، به عشق مسیح اعتماد داشت
[ترجمه گوگل]در مقابل ظاهری بی نظیر که ممکن است باعث شود او شک داشته باشد، او به عشق نجات دهنده اعتماد کرد
[ترجمه گوگل]در مقابل ظاهری بی نظیر که ممکن است باعث شود او شک داشته باشد، او به عشق نجات دهنده اعتماد کرد
15. They lead, also, to the mastery of FEAR, DISCOURAGEMENT, INDIFFERENCE.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز با تسلط ترس، discouragement و indifference رهبری می شوند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین منجر به تسلط بر رنج، افسردگی، افسردگی می شوند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین منجر به تسلط بر رنج، افسردگی، افسردگی می شوند
When they rejected my proposal, my discouragement was deep.
وقتی که آنان پیشنهاد مرا رد کردند، دچار نومیدی عمیقی شدم.
This policy is an incentive rather than a discouragement to corruption.
این سیاست مشوق فساد است، نه بازدارنده‌ی آن.
کلمات دیگر: