کلمه جو
صفحه اصلی

accomplice


معنی : هم دست، شریک یا معاون جرم
معانی دیگر : شریک جرم، معاون جرم

انگلیسی به فارسی

همدست، (حقوق) شریک یا معاون جرم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who helps another commit a crime or wrongful act.
مترادف: accessory, confederate
مشابه: abettor, auxiliary, conspirator, conspirer, participant, partner

- Both the murderer and his accomplice were eventually caught.
[ترجمه ترگمان] هر دو قاتل و همدستش سرانجام دستگیر شدن
[ترجمه گوگل] هر دو قاتل و همدستش در نهایت گرفتار شدند

• partner in crime
an accomplice is a person who helps to commit a crime.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] شریک جرم، معاون جرم

مترادف و متضاد

هم دست (اسم)
accessary, accessory, accomplice, collaborator, complice, adjoint, aid, partner, associate, helper, pal, cooperator

شریک یا معاون جرم (اسم)
accomplice

helper, especially in committing a crime


Synonyms: abettor, accessory, aid, aide, ally, assistant, associate, co-conspirator, collaborator, colleague, confederate, conspirator, insider, partner, plant, stall


Antonyms: adversary, enemy, opponent


جملات نمونه

1. to denounce an accomplice in crime
شریک جرم خود را لو دادن

2. he was betrayed by his accomplice
شریک جرمش او را لو داد.

3. She was her husband's accomplice in murdering a rich old man.
[ترجمه ترگمان]او شریک شوهرش در قتل یک پیرمرد ثروتمند بود
[ترجمه گوگل]او همسرش در قتل یک مرد ثروتمند بود

4. The butler was an accomplice in the robbery.
[ترجمه ترگمان]پیشخدمت تو سرقت شریک بوده
[ترجمه گوگل]باتلر همکاری در سرقت بود

5. The man was suspected as an accomplice.
[ترجمه ترگمان]اون مرد مظنون به عنوان همدست بوده
[ترجمه گوگل]این مرد به عنوان همدست مشکوک شد

6. He became an unwitting accomplice in the crime.
[ترجمه ترگمان]او در این جنایت تنها یک نفر از unwitting بود
[ترجمه گوگل]او به یک همدلی ناخواسته در جرم تبدیل شد

7. Mary was accused as an accomplice.
[ترجمه ترگمان]مری به عنوان همدست متهم شده بود
[ترجمه گوگل]مری به عنوان یک همدست متهم شد

8. Slaughter, Lieutenant, Captain Waters's accomplice in swindling the Tuggses.
[ترجمه ترگمان]کشتارگاه، ستوان، همدست کاپیتان ولز در کلاه برداری است
[ترجمه گوگل]کشتار، ستوان، مفسر کاپیتان واترز در فریب دادن توگها

9. Her accomplice, a square-shouldered young man of perhaps twenty-two, held a copy of my resume.
[ترجمه ترگمان]همدستش، مرد چهار شانه چهار شانه که شاید بیست و دو ساله بود، یک نسخه از رزومه من را نگه داشته بود
[ترجمه گوگل]همدست او، یک جوان جوان مربعی با احتمالا بیست و دو ساله، یک نسخه از رزومه من را برگزار کرد

10. A third factor that has made Lopez an accomplice to the defilement of the Peten is the need for energy.
[ترجمه ترگمان]عامل سوم که لوپز را به همدست بودن the تبدیل کرده است، نیاز به انرژی است
[ترجمه گوگل]عامل سوم، باعث شده است که لوپز به عنوان یک مفسر برای تخریب پتن نیاز به انرژی دارد

11. The second mugger was black, taller than his accomplice and stocky wearing a bracelet on his wrist.
[ترجمه ترگمان]دزد دوم سیاه پوست بود، قد بلندتر از همدستش و کوتاه قد بود که یک دست بند را روی مچش داشت
[ترجمه گوگل]دومین قاچاقچی سیاه و سفید بود، بلندتر از همدست و همسو با پوشیدن دستبند بر روی مچ دستش

12. What exactly was Nichols' role: willing accomplice, or merely a man with a bad taste in friends?
[ترجمه ترگمان]نیکولز دقیقا چه نقشی داشت: شریک هم کاری، یا فقط یک مرد با سلیقه بد در دوستان؟
[ترجمه گوگل]دقیقا همان چیزی بود که نیکولز اهدا می کرد یا فقط یک مرد با طعم بد در دوستان؟

13. Britain has been an accomplice in this.
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در این مورد همدست بوده است
[ترجمه گوگل]بریتانیا همکاری کرده است

14. The second man faces charges for being an accomplice to a serious crime.
[ترجمه ترگمان]دومین مرد مورد اتهام قرار گرفتن یه همدست با یه جنایت جدی بوده
[ترجمه گوگل]مرد دوم با اتهام داشتن همدستی به یک جرم جدی مواجه است

He was betrayed by his accomplice.

شریک جرمش او را لو داد.


پیشنهاد کاربران

شریک جرم

دو یا چند کس در جرمی شرکت کردن


کلمات دیگر: