کلمه جو
صفحه اصلی

adjournment


معنی : تعویض، تعطیل موقتی، احاله بوقت دیگر
معانی دیگر : تعطیل و موکول به وقت دیگری کردن، برخاست، تعوی­

انگلیسی به فارسی

تعطیل موقتی، برخاست، تعویض، احاله بوقت دیگر


تعطیلات، تعویض، تعطیل موقتی، احاله بوقت دیگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of adjourning, or the condition of being adjourned.

(2) تعریف: a period of being adjourned.

• suspension, postponement (of a meeting); state or period of being adjourned
an adjournment is a temporary stopping of a trial, enquiry, or other meeting.

مترادف و متضاد

تعویض (اسم)
adjournment, substitute, replacement, exchange, substitution, switch, shift, turnover, quid pro quo, refill, substituend, substituent, switchover

تعطیل موقتی (اسم)
adjournment, recess

احاله به وقت دیگر (اسم)
adjournment

discontinuation or delay of a proceeding


Synonyms: break, deferment, deferral, intermission, interruption, pause, postponement, prorogation, putting off, recess, stay, suspension


Antonyms: beginning, commencement, continuance


جملات نمونه

1. The judge granted us a short adjournment.
[ترجمه ترگمان]قاضی جلسه کوتاهی به ما داد
[ترجمه گوگل]قاضی به ما تعلیق کوتاهی داد

2. The defence attorney requested an adjournment.
[ترجمه ترگمان]وکیل مدافع خواستار پایان جلسه شد
[ترجمه گوگل]وکیل مدافع تقاضا کرد

3. The court's adjournment means that a decision will not be reached until December at the earliest.
[ترجمه ترگمان]به تعویق افتادن دادگاه به این معنا است که تا ماه دسامبر، تصمیم گیری تا ماه دسامبر به تعویق نخواهد افتاد
[ترجمه گوگل]تعطیلات دادگاه به این معنی است که تصمیم در ابتدای ماه دسامبر در دسترس نخواهد بود

4. The court ordered a four month adjournment.
[ترجمه ترگمان]دادگاه دستور جلسه چهار ماهه را صادر کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه دستور تعطیلات چهار ماهه را داد

5. We sought an adjournment of the proceedings.
[ترجمه ترگمان]ما به دنبال رد و بدل کردن مراحل دادرسی بودیم
[ترجمه گوگل]ما به دنبال تعلیق پرونده هستیم

6. The adjournment of the case lasted for two weeks.
[ترجمه ترگمان]جلسه به مدت دو هفته به طول انجامید
[ترجمه گوگل]تعطیلات این پرونده دو هفته طول کشید

7. The solicitor moved for an adjournment of the case.
[ترجمه ترگمان]وکیل به دنبال یکی از جلسات دادگاه رفت
[ترجمه گوگل]وکیل دادگستری برای تعویق پرونده نقل مکان کرد

8. Your honour, I move for an adjournment.
[ترجمه ترگمان]عالی جناب، من برای تعویض لباس حرکت می کنم
[ترجمه گوگل]افتخار من، من برای تعویق حرکت می کنم

9. Adjournment debates are hard won and precious to Back-Bench Members.
[ترجمه ترگمان]مذاکرات adjournment سخت و برای اعضای هیات منصفه عالی است
[ترجمه گوگل]بحث های تعطیلات به سختی به دست می آید و به اعضای پایه محکم می رسند

10. It is unlikely that an adjournment will be granted in these circumstances unless there are particularly compelling reasons.
[ترجمه ترگمان]بعید است که در این شرایط به تعویق بیفتد مگر این که دلایل قانع کننده ای وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]بعید است که در این شرایط مجددا اعطا شود، مگر اینکه دلایل خاصی وجود داشته باشد

11. Another criticism of the Leeds adjournment system was that it added further stress to socially disadvantaged people already living under stressful conditions.
[ترجمه ترگمان]انتقاد دیگر از سیستم (لیدز)این بود که استرس بیشتری را به افراد محروم از جامعه که در حال حاضر تحت شرایط استرس زا زندگی می کنند، اضافه کرد
[ترجمه گوگل]نقد دیگری از سیستم تعطیلات لیدز این بود که فشارهای بیشتری را به افراد محروم اجتماعی که قبلا تحت شرایط استرس زا زندگی می کردند، افزوده است

12. There have even been short extracts from late-night adjournment debates.
[ترجمه ترگمان]حتی extracts کوتاهی از مذاکرات معوقه در اواخر شب گرفته شده است
[ترجمه گوگل]حتی عبارات کوتاهی از جلسات تعطیلات اواخر شب وجود دارد

13. After a short adjournment, Fearnley Whittingstall advised the court that his client wished to give evidence.
[ترجمه ترگمان]پس از جلسه کوتاهی، Fearnley Whittingstall به دادگاه توصیه کرد که موکلش می خواهد شهادت دهد
[ترجمه گوگل]پس از یک تعطیلی کوتاه، فایرلی Whittingstall به دادگاه توصیه کرد که مشتری او مایل به ارائه شواهد

14. Simon Lawler, prosecuting asked for a day adjournment so that the charges against the two officers could be finalised.
[ترجمه ترگمان](سیمون Lawler)، تحت پی گرد قانونی، یک روز به تعویق افتاد تا اتهامات وارده بر دو افسر نهایی شود
[ترجمه گوگل]سایمون لاولر، دادستانی خواست روز تعطیل روز را به اتهام اتهامات عنوان شده علیه دو افسر نهایی

15. Provided that notice of any such adjournment shall be given the defendant and to any complainant.
[ترجمه ترگمان]مشروط بر این که توجه شما را جلب کند
[ترجمه گوگل]با توجه به اینکه متقاضی و هر متقاضی شکایت باید از هر گونه تعویق آن مطلع شود

پیشنهاد کاربران

) موکل کردن به وقت دیگر ) . این کلمه بیشتر برای برگزاری جلسات اداری و دادگاه بکار میرود.

توقف جلسه. تنفس
تعزیل


کلمات دیگر: