کلمه جو
صفحه اصلی

adherence


معنی : چسبیدن، تبعیت، چسبندگی، طرفداری، پیوستگی، الصاق، هوا خواهی، دوسیدگی
معانی دیگر : چسبش، پیروی، پایمردی، وفاداری

انگلیسی به فارسی

چسبندگی، الصاق، هواخواهی، تبعیت، دوسیدگی، چسبندگی


تبعیت، چسبندگی، طرفداری، پیوستگی، چسبیدن، الصاق، هوا خواهی، دوسیدگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act or condition of adhering.
مترادف: attachment
مشابه: coalescence, cohesion, concretion, observance, tenacity

- The club demands strict adherence to its policy regarding guests.
[ترجمه ترگمان] این باشگاه خواستار پایبندی شدید به سیاست خود در مورد میهمانان می شود
[ترجمه گوگل] باشگاه خواستار پیروی از سیاست خود در خصوص مهمانان است

(2) تعریف: steady or faithful attachment or devotion, as to a person, party, or principle; faithfulness; fidelity.
مترادف: devotion, fealty, fidelity, loyalty
مشابه: allegiance, attachment, respect

• devotion, support; clinging, sticking
adherence to a rule or agreement is obeying it exactly.
your adherence to a particular belief or opinion is the fact that you support it.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] پیوستگی، انسجام
[زمین شناسی] چسبندگی
[ریاضیات] چسبیدگی، چسبندگی، دوسیدگی
[نفت] چسبندگی - حد چسبندگی

مترادف و متضاد

چسبیدن (اسم)
adherence, adhesion

تبعیت (اسم)
amenability, adherence, subordination, allegiance, citizenship, dependence, dependency, vassalage, citizenry

چسبندگی (اسم)
stick, adherence, cohesion, tenacity, pastiness

طرفداری (اسم)
support, adherence, advocacy, favoritism, siding, partiality, adhesion, approbation, backstop, approval, backing, partisanship, sponsorship

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

الصاق (اسم)
attachment, adherence, adhesion, sticking

هواخواهی (اسم)
adherence, devotion, zealotry

دوسیدگی (اسم)
adherence, adhesion

جملات نمونه

1. his adherence to religion
پیروی او از مذهب

2. the adherence of paint to wood
چسبیدن رنگ به چوب

3. a slavish adherence to fashion
پیروی کورکورانه از مد روز

4. she reproves blind adherence to fashion
او مخالف پیروی کورکورانه از مد است.

5. His rigid adherence to the rules made him unpopular.
[ترجمه ترگمان]پایبندی جدی او به قوانین، او را منفور کرد
[ترجمه گوگل]پایبندی سفت و سخت او به قوانین او را ناخوشایند ساخته است

6. The teacher demanded adherence to the rules.
[ترجمه ترگمان]معلم خواستار پایبندی به قوانین شد
[ترجمه گوگل]معلم خواستار پیروی از قوانین بود

7. Their religious adherence is not to the established church.
[ترجمه ترگمان]پایبندی مذهبی آن ها به کلیسای established نیست
[ترجمه گوگل]پایبندی مذهبی آنها به کلیسای ثابت نشده است

8. He was noted for his strict adherence to the rules.
[ترجمه ترگمان]او به خاطر پایبندی شدید او به قوانین مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او برای پیروی کامل از قوانین خود دقت کرد

9. Through their properties of adherence to vascular or foreign surfaces and their aggregation with other platelets they can initiate haemostasis.
[ترجمه ترگمان]از طریق ویژگی های آن ها نسبت به سطوح خارجی یا خارجی و تجمع آن ها با دیگر پلاکت ها، آن ها می توانند haemostasis را آغاز کنند
[ترجمه گوگل]از طریق خواص پیوستن به سطوح عروقی یا خارجی و تجمع آنها با سایر پلاکتها می توانند هموستاز را شروع کنند

10. The impossibility of guaranteeing adherence to parental wishes was acknowledged by the government in the provisions of the 1980 Education Act.
[ترجمه ترگمان]عدم امکان تضمین پایبندی به خواسته های والدین در مقررات مصوب سال ۱۹۸۰ توسط دولت تایید شد
[ترجمه گوگل]دولت در مقررات قانون آموزش و پرورش 1980 تصویب شد که امکان تضمین پایبندی به آرزوهای والدین وجود نداشت

11. I began this discussion by saying that adherence to systematic nomenclature is a limiting kind of freedom.
[ترجمه ترگمان]من این بحث را با گفتن این که پایبندی به نام گذاری سیستماتیک، نوعی آزادی محدود است، آغاز کردم
[ترجمه گوگل]من این بحث را شروع کردم و گفتم که پایبندی به نامگذاری سیستمی یک نوع محدود کننده آزادی است

12. Adherence to ethnic identities appears to be growing in strength all over the world.
[ترجمه ترگمان]پایبندی به هویت های نژادی در سراسر جهان در حال رشد است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که پایبندی به هویت های قومی در سراسر جهان افزایش یافته است

13. For him, regulationism meant adherence to the values and ordered hierarchy of the governing elite as much as to sanitary reform.
[ترجمه ترگمان]برای او، regulationism به معنای پایبندی به ارزش ها و سلسله مراتب دستور نخبگان حاکم به اندازه اصلاحات بهداشتی بود
[ترجمه گوگل]برای او، تنظیم مقررات به معنای پیوستن به ارزش ها و سلسله مراتب حکومت نخبگان حاکم بر همان اندازه که اصلاحات بهداشتی بود

14. The Soviet side then reiterated adherence to the Moscow agreement.
[ترجمه ترگمان]پس از آن اتحاد جماهیر شوروی مجددا پایبندی به توافق نامه مسکو را تکرار کرد
[ترجمه گوگل]پس از آن، اتحاد جماهیر شوروی تعهد خود را به توافق نامه مسکو تکرار کرد

the adherence of paint to wood

چسبیدن رنگ به چوب


his adherence to religion

پیروی او از مذهب


پیشنهاد کاربران

پایبندی

مداومت

تبعیت، اطاعت، پایبندی

دنباله روی

رعایت، تبعیت


کلمات دیگر: