کلمه جو
صفحه اصلی

meanwhile


معنی : ضمنا، در ضمن، در این ضمن، در اثناء، در خلال
معانی دیگر : ضمنا، در این ضمن، درضمن، در اثناء، در خلال

انگلیسی به فارسی

ضمنا، در این ضمن، در ضمن، در اثنا، در خلال


در همین حال، در ضمن، ضمنا، در اثناء، در این ضمن، در خلال


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: at the same time; during or in the same interval of time.

- We were engrossed in watching the football game; meanwhile, the roast was burning in the oven.
[ترجمه تهمینه] در عینی که ما از تماشای فوتبال لذت میبردیم ، رست بیف مون در فر ، در حال سرخ شدن بود
[ترجمه پرستو] ماازتماشای فوتبال لذت میبردیم ودر عین حال گوشت کبابی ما در فر می سوخت
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] در حالیکه مجذوب تماشای مسابقه فوتبال شده بودیم، گوشت در اجاق گاز می پخت.
[ترجمه امین] گوشت کبابی داشت در فر می سوخت؛در همین حین که ما محو تماشای بازی فوتبال شده بودیم.
[ترجمه محمد] ما از تماشای فوتبال لذت میبردیم و در همین اثنا گوشت کبابی ما در فر در حال سوختن بود.
[ترجمه ممه می خوری ؟] زمانی که ما داشتیم فوتبال نگاه می کردیم گوشت ها گاو ما در فر در حال پختن بود
[ترجمه ترگمان] در این ضمن سرگرم تماشای بازی فوتبال بودیم؛ در این ضمن، کباب در اجاق می سوخت
[ترجمه گوگل] ما در تماشای بازی فوتبال غرق شدیم؛ در عین حال، کوره در اجاق سوخته بود
- Meanwhile, as we were waiting for the doctor to return, she did her knitting.
[ترجمه پرستو] ما منتظر بازگشت دکتر بودیم ودر عین حال ان زن در حال بافتن بود.
[ترجمه ترگمان] در این ضمن، همان طور که منتظر دکتر بودیم، بافتنی خود را انجام داد
[ترجمه گوگل] در همین حال، همانطور که منتظر بازگشت دکتر بودیم، او بافتنش را انجام داد

• in the intervening time, at the same time
meanwhile means while something else is happening.
meanwhile also means in the period of time between two events.

مترادف و متضاد

ضمنا (قید)
nevertheless, however, simultaneously, at the same time, meantime, meanwhile, by the way, in the interim, withal

در ضمن (قید)
meantime, meanwhile

در این ضمن (قید)
meantime, meanwhile

در اثناء (قید)
meantime, meanwhile

در خلال (قید)
meantime, meanwhile

at the same time


Synonyms: ad interim, concurrently, during the interval, for now, for the duration, for the moment, for then, for the time being, in the interim, in the interval, in the intervening time, in the meantime, meantime, simultaneously, till, until, up to, when


جملات نمونه

1. Mother went shopping; meanwhile, I cleaned the house.
[ترجمه NimA00GaMeR] مادر رفت خرید. در این موقع من خونه رو تمیز کردم
[ترجمه Hossein] مادر رفت خرید در همان موقع من خانه را تمیز کردم
[ترجمه 🌰] مادر رفته بود خرید ، در اون هنگام من خانه را تمیز کردم
[ترجمه 🌠MM93🌠] مادر رفت خرید؛ در همین فاصله، من خانه را تمیز کردم.
[ترجمه Teacher] مادر به خرید رفت و من در این موقع خانه را تمیز کردم
[ترجمه نسرین رنجبر] در مدتی که مادرم برای خرید بیرون بود، من خانه را تمیز کردم.
[ترجمه آپامه] مادر به خرید رفته بود و من در آن لحظه خانه را تمیز کردم
[ترجمه ترگمان]در این ضمن مادر رفت خرید و من خانه را تمیز کردم
[ترجمه گوگل]مادر رفت خرید در ضمن من خانه را تمیز کردم

2. She's due to arrive on Thursday. Meanwhile, what do we do?
[ترجمه 🌠MM93🌠] او قرار است روز پنجشنبه برسد. در این فاصله، ما باید چه کار کنیم؟
[ترجمه ترگمان]قرار است روز پنجشنبه برسد در همین حال، ما چه کار باید بکنیم؟
[ترجمه گوگل]او به دلیل رسیدن به روز پنج شنبه است در همین حال، ما چه کار میکنیم؟

3. Meanwhile the debate on European political and monetary union continues.
[ترجمه ترگمان]در عین حال، بحث در مورد اتحادیه سیاسی و سیاسی اروپا ادامه دارد
[ترجمه گوگل]در همین حال بحث درباره اتحادیه سیاسی و پولی اروپا ادامه دارد

4. Meanwhile, they should encourage those among us who cannot swim five yards before they are gasping for air.
[ترجمه ترگمان]در این ضمن، آن ها باید کسانی را که در پنج یاردی ما شنا کنند، تشویق کنند
[ترجمه گوگل]در همین حال، آنها باید میان ما را تشویق کنند که نمی توانند پنج متری را بپوشانند تا آنها برای هوا گاز بگیرند

5. I'll be back soon. Meanwhile follow on.
[ترجمه S] زود برمیگردم در عین حال ادامه بده
[ترجمه ترگمان]زود بر می گردم در ضمن ادامه بده
[ترجمه گوگل]زود برمی گردم در همین حال ادامه دهید

6. Meanwhile, the massive aerial bombardment/bombing of military targets continued unabated.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، بمباران هوایی انبوه \/ بمباران اهداف نظامی بی وقفه ادامه داشت
[ترجمه گوگل]در همین حال، بمباران / بمباران وسیع هوایی اهداف نظامی ادامه یافت

7. Meanwhile, sales of vinyl records halved in 1992 to just 7m.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، فروش سوابق vinyl در سال ۱۹۹۲ تا فقط ۷ میلیون نصف شد
[ترجمه گوگل]در همین حال، فروش رکورد وینیل در سال 1992 به 7 میلیون کاهش یافت

8. You, meanwhile, will be skulking in the safety of the car.
[ترجمه ترگمان]در این میان، شما در امنیت ماشین پنهان خواهید شد
[ترجمه گوگل]در عین حال، شما در ایمنی خودرو نیز خواهید بود

9. His colleagues, meanwhile, were busily scheming to get rid of him.
[ترجمه ترگمان]در این میان همکارانش به تلاش مشغول بودند تا از شر او خلاص شوند
[ترجمه گوگل]در عین حال، همکاران او به طور جدی به دنبال خلاص شدن از او بودند

10. Meanwhile, the company is merrily pushing ahead with its plans.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، شرکت با اشتیاق تمام برنامه های خود را ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]در همین حال، این شرکت به شدت با برنامه های خود پیش می رود

11. Meanwhile, the domestic debate on Denmark's future role in Europe rages on.
[ترجمه ترگمان]در همین حال، بحث های داخلی در مورد نقش آینده دانمارک در اروپا همچنان ادامه دارد
[ترجمه گوگل]در همین حال، بحث داخلی در مورد آینده آتی دانمارک در اروپا خنده دار است

12. I'll be back in a minute. Meanwhile follow on.
[ترجمه ترگمان]یک دقیقه دیگه بر می گردم در ضمن ادامه بده
[ترجمه گوگل]من در یک دقیقه عقب خواهم ماند در همین حال ادامه دهید

13. Meanwhile, a number of university students have volunteered to drive buses while the strike lasts.
[ترجمه ترگمان]در همان حال، تعدادی از دانشجویان دانشگاه برای راندن اتوبوس ها در حالی که اعتصاب ادامه دارد، داوطلب شده اند
[ترجمه گوگل]در همین حال، تعدادی از دانشجویان داوطلب برای رانندگی اتوبوس در حالی که اعتصاب طول می کشد

14. Meanwhile the minutes kept ticking away.
[ترجمه امیررضا] در ضمن دقیقه ها به طور مداوم می چرخیدند
[ترجمه ترگمان]در همین حال، دقایق همچنان به سرعت سپری می شد
[ترجمه گوگل]در ضمن، دقیقه ها همچنان دور می زدند

I continued working, meanwhile, he went out shopping

من به کار کردن ادامه دادم و او در این حین به خرید رفت


His colleagues, meanwhile, were busily scheming to get rid of him

همکارانش در این حین مشغول توطئه چینی برای خلاص شدن از شر او بودند


پیشنهاد کاربران

در این بین

در این حین

در این بین ، در این فرصت

در این حال
با این حال

در این میان ، در این اثنا ، در همین اثنا ، در این زمان ، در این مدت

در همین حال

در عین حال


در همان حال

در این حال

in the same time or the time between two things happening

در همان لحظه، در همان زمان

At the same time


در این میان
در این بین

اتفاقاتی که همزمان رخ می دهد

درضمن

ضمنا
during the time

ضمناً


در ضمن، تا مادامی که

ضمنا، در حالی که

خودمانی:تو این فاصله. .

این دختر روز پنج شنبه می آید و در همین حال ما باید چه کنیم

meantime

( در این مدت )
meanwhile و meantime دقیقا معنیشون یکیه و معنی دقیقشون میشه ( در این مدت )

the train is going to be late; in the meantime, let us take a nap
قطار تاخیر می کنه بیاید در این مدت ( تا وقتی قطار می آد ) یه چرت بزنیم

At the same time همزمان

درحالی که
در این فاصله

در همین حال
البته این کلمه در Reach 1 هم آمده است. 😊 🕶

در یک لحظه
هم زمان
در همین حال
During the time

1.
Meantime
for now
for the moment
for the present

at the same time

در حال حاضر. . .


2.
on the other hand

از سوی دیگر - از طرف دیگر

temporarily
فعلاً
موقتاً
تو این فاصله

در همین اثناء

تو این فاصله, با این شرایط

In the same time or the time between two things happening✅

در مشهد ما میگیم "تا موقع" یا "تا وقتی" که تقریبا معادل این کلمه است در محاوره
مطمئن نیستم تو قسمت های دیگه ایران این استفاده باشه مثلا { من میرم در مغازه، تا موقع، خونه رو تمیز کن!}
ولی توی ترجمه اصولی تر، معادل های زیادی داره
در این بین
تو همین مدت
تو همین فاصله
. . .

بله این کلمه در reach 1 امده هست.
معنی mean while در همان لحظه و ضمنا هستش.

while something else is happening

در همین حین


کلمات دیگر: