کلمه جو
صفحه اصلی

cohesive


معنی : چسبناک، چسباننده
معانی دیگر : همچسب، منسجم، پیوستگر، چسبنده

انگلیسی به فارسی

چسباننده، چسبناک


انسجام، چسباننده، چسبناک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: cohesively (adv.), cohesiveness (n.)
(1) تعریف: sticking together; closely united; cohering.
متضاد: incohesive
مشابه: coherent, solid, tenacious

- cohesive surfaces
[ترجمه ترگمان] سطوح منسجم
[ترجمه گوگل] سطوح انعطاف پذیر
- a cohesive team
[ترجمه ترگمان] یک تیم منسجم
[ترجمه گوگل] تیم یکپارچه

(2) تعریف: causing or marked by cohesion.

- cohesive forces
[ترجمه ترگمان] نیروهای منسجم
[ترجمه گوگل] نیروهای انسانی

• characterized by or causing cohesion (cohering, sticking together, act of uniting; union)
something that is cohesive consists of parts that fit together well and form a united whole.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] چسبنده - همچسبنده
[زمین شناسی] چسبنده، چسبناک
[نساجی] چسب - چسبناک - چسبنده

مترادف و متضاد

چسبناک (صفت)
adhesive, sticky, gooey, viscid, viscous, viscose, cohesive, string, smeary, slab, limy, thready, tacky

چسباننده (صفت)
cohesive, agglutinate

جملات نمونه

1. well-structured sentences illustrating the use of cohesive markers such as 'nevertheless' and 'however'
[ترجمه ترگمان]جملات به خوبی ساختار یافته حاکی از استفاده از مارکرهای منسجم مثل as و با این حال
[ترجمه گوگل]جملات ساختار یافته نشان دهنده استفاده از نشانگرهای همجواری مانند 'با این حال' و 'با این حال'

2. The author skillfully fuses these fragments into a cohesive whole.
[ترجمه موسی] نویسنده با مهارت این تکه ها را در یک کلیت منسجم ادغام می کند.
[ترجمه ترگمان]نویسنده با مهارت این تکه ها را به یک کل منسجم fuses
[ترجمه گوگل]نویسنده به طرز ماهرانه ای این قطعات را به یک کل منسجم وصل می کند

3. He skillfully fuses these fragments into a cohesive whole.
[ترجمه موسی] او به طور ماهرانه ای این اجزاء را در یک مجموعه منسجم ادغام ( ترکیب ) می کند.
[ترجمه ترگمان]او ماهرانه این قطعات را به طور کامل مخلوط می کرد
[ترجمه گوگل]او به طرز ماهرانه ای این قطعات را به یک کل یکپارچه تبدیل می کند

4. Historically, sport has been a cohesive force in international relations.
[ترجمه موسی] از نظر تاریخی ، ورزش یک نیروی سازمان یافته در روابط بین الملل بوده است.
[ترجمه ترگمان]از لحاظ تاریخی، ورزش یک نیروی منسجم در روابط بین الملل بوده است
[ترجمه گوگل]از لحاظ تاریخی، ورزش، نیروی انسجام در روابط بین الملل بوده است

5. Huston had assembled a remarkably cohesive and sympathetic cast.
[ترجمه ترگمان]Huston با نگاهی پر شور و همدردی گرد آمده بود
[ترجمه گوگل]هیوستون یک بازیگر برجسته و یکپارچه با هم داشت

6. Cohesive social units foraging a particular area over several generations would enhance efficiency by transmitting such information among closely related animals.
[ترجمه ترگمان]واحدهای اجتماعی Cohesive برای جستجوی یک منطقه خاص در طول چندین نسل، بهره وری را با انتقال این اطلاعات در بین حیوانات با ارتباط نزدیک افزایش می دهند
[ترجمه گوگل]واحدهای اجتماعی انسانی که برای چندین نسل از یک منطقه خاص استفاده می کنند، کارایی را با انتقال چنین اطلاعاتی در بین حیوانات نزدیک به هم مرتبط افزایش می دهند

7. The gradual development of cohesive political units with important leaders of lineages will have extended and strengthened this pattern.
[ترجمه ترگمان]توسعه تدریجی واحدهای سیاسی منسجم با رهبران مهم نسل ها ادامه خواهد داشت و این الگو را تقویت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]توسعه تدریجی واحدهای سیاسی همجنسگرا با رهبران مهم خطوط، این الگو را گسترش داده و تقویت خواهد کرد

8. Highly cohesive groups display a strong loyalty to their members and a strong adherence to group norms.
[ترجمه ترگمان]گروه های بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای خود و پایبندی شدید به هنجارهای گروه را نشان می دهند
[ترجمه گوگل]گروههای بسیار انسجامی وفاداری قوی به اعضای خود دارند و پایبندی قوی به هنجارهای گروهی دارند

9. This attitude leads to a cohesive approach to current controversies that transcends what is supposedly liberal or conservative about these issues.
[ترجمه ترگمان]این نگرش منجر به رویکردی منسجم به مباحثات فعلی می شود که فراتر از چیزی است که احتمالا لیبرال یا محافظه کار در مورد این مسائل است
[ترجمه گوگل]این نگرش منجر به یک رویکرد منسجم به اختلافات کنونی است که فراتر از چیزی است که ظاهرا لیبرال یا محافظه کار در مورد این مسائل است

10. It is such a cohesive, well-oiled unit that the band rarely has to call for outside assistance.
[ترجمه ترگمان]این یک واحد منسجم و روغن کاری است که گروه به ندرت درخواست کمک خارجی می کند
[ترجمه گوگل]این یک واحد منسجم و به خوبی روغن است که گروه به ندرت به کمک خارجی نیاز دارد

11. The two sentences are bound together by a cohesive tie.
[ترجمه ترگمان]این دو جمله با یک پیوند چسبنده به هم متصل می شوند
[ترجمه گوگل]دو جمله با یک کراوات یکپارچه همراه می شوند

12. A very cohesive group will demonstrate strong loyalty to its individual members and strong adherence to its established norms.
[ترجمه ترگمان]گروه بسیار منسجم وفاداری قوی به اعضای منفرد خود و پایبندی شدید به قواعد تثبیت شده خود نشان خواهد داد
[ترجمه گوگل]گروه بسیار انسجامی وفاداری قوی به اعضای فردی و پایبندی قوی به هنجارهای تعیین شده خود را نشان می دهد

13. In 2 we examined the role of cohesive devices in creating coherence, but we also looked at their limitations.
[ترجمه ترگمان]در ۲ ما نقش ابزارهای منسجم در ایجاد انسجام را بررسی کردیم، اما همچنین به محدودیت های آن ها نگاه کردیم
[ترجمه گوگل]در سال دوم، ما نقش سازهای یکپارچه را در ایجاد هماهنگی بررسی کردیم، اما ما همچنین محدودیت های آنها را مورد بررسی قرار دادیم

14. The new manager changed a talented collection of individuals into a cohesive unit.
[ترجمه ترگمان]مدیر جدید مجموعه با استعدادی از افراد را به یک واحد منسجم تغییر داد
[ترجمه گوگل]مدیر جدید یک مجموعه با استعداد از افراد را به یک واحد منسجم تبدیل کرد

This group has lost its cohesiveness.

این گروه هم‌بستگی خود را از دست داده است.


پیشنهاد کاربران

یک پارچه

در مورد خاک به معنای چسبنده نیز می باشد ( منبع:کتاب سری عمران )

( زبان شناسی ) پیوستگی، انسجام

هماهنگی

همدوس

معنی ثبت شده درست است. اما این را نیز اضافه بفرمایید. همبسته و منسجم

1 ) دویسناک ( واژۀ دویس یک واژۀ قدیمی پارسی است که هنوز در برخی مناطق از جمله کردستان و کرمانشاه کاربرد دارد. این واژه به معنای چسبنده است. بنابراین، دویسناک = چسبناک )
2 ) قوام یافته
3 ) منجسم

cohesive ( adj ) = منسجم، یکپارچه، هماهنگ، چسبنده، چسبناک، سازمان یافته، ساختار یافته، متحد الشکل، متفق القول، متحد، همبستگی، همبسته

معانی دیگر ��� {سمج، لجوج، سرسخت، یکدنده ( لجباز یا پیگیر ) }، {گره خورده، همبسته ( مانند یک هویت ، فرهنگ یا پیوند مشترک ، به هم پیوسته یا وابسته است ) }، {مقاوم، سرسخت ( یک شخص ، حیوان یا ماده ) قادر به مقاومت در برابر سختی فیزیکی، فشار یا قرار گرفتن در معرض آن ) }

a cohesive group = یک گروه منسجم
cohesive forces = نیروهای منسجم


مثال :
1 - there was a cohesive feeling among the new works.
احساس همبستگی در میان کارگران جدید وجود داشت.


فیزیک ، مکانیک سیالات
cohesive forces
به معنی نیروی چسبندگی
منظور از نیروی چسبندگی ، نیروی بین مولکولی است.

cohesive ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: انسجامی
تعریف: مربوط به عوامل ایجاد کنندۀ انسجام


کلمات دیگر: