کلمه جو
صفحه اصلی

decipher


معنی : کشف کردن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر
معانی دیگر : رمز گشایی کردن، کشف رمز کردن، (خط ناخوانا یا متون قدیمی یا زبان های ناشناخته) خواندن، سردرآوردن، (از ریشه ی عربی)

انگلیسی به فارسی

رمزگشودن، کشف کردن


گشودن سر، فاش کردن سر


رمزگشایی، کشف کردن، کشف رمز نمودن، گشودن سر، فاش کردن سر


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: deciphers, deciphering, deciphered
مشتقات: decipherable (adj.), decipherability (n.), decipherer (n.)
(1) تعریف: to convert from a coded form to ordinary language; decode.
مترادف: decode
متضاد: cipher, encipher
مشابه: construe, interpret

(2) تعریف: to interpret or comprehend (a piece of language) despite difficulties such as obscurity of style or bad handwriting.
مترادف: construe, interpret
مشابه: comprehend, read, understand, unravel

• decode; interpret
if you decipher a piece of writing, speech, or coded information, you work out what it says, even though it is difficult to read or understand.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] فاش کردن ؛ سرگشودن سر
[ریاضیات] کشف رمز نمودن، از رمز خارج کردن

مترادف و متضاد

کشف کردن (فعل)
spot, find, detect, discover, find out, figure out, uncover, decipher, decode

کشف رمز نمودن (فعل)
decipher

گشودن سر (فعل)
decipher

فاش کردن سر (فعل)
decipher

figure out, understand


Synonyms: analyze, break, break down, bring out, cipher, construe, crack, decode, deduce, disentangle, dope out, elucidate, encipher, explain, expound, find the key, interpret, make clear, make out, puzzle out, read, render, reveal, solve, spell, translate, unfold, unravel, unriddle


Antonyms: code, encode, scramble


جملات نمونه

1. to decipher a code
کلید رمز چیزی را پیدا کردن،رمز را گشودن

2. archeologists tried to decipher the stone engravings
باستان شناسان کوشیدند سنگ نبشته ها را بخوانند.

3. i could not decipher his real intention
نتوانستم منظور واقعی او را دریابم.

4. I can't decipher what is inscribed on the pillar.
[ترجمه ترگمان]نمی توانم چیزی را که روی ستون نوشته شده کشف کنم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم چیزی را که روی ستون نوشته شده است کشف کنم

5. Historians are trying to decipher the meaning of the documents.
[ترجمه ترگمان]مورخان در تلاشند تا معنای اسناد را کشف کنند
[ترجمه گوگل]مورخان در حال تلاش برای تفسیر معنای اسناد هستند

6. P. S. I hope you can decipher my scrawl!
[ترجمه ترگمان]توضیح در توضیح امیدوارم که خط خرچنگ من را کشف کنید
[ترجمه گوگل]P S من امیدوارم که شما می توانید scrawl من رمزگشایی کنید!

7. She studied the envelope, trying to decipher the handwriting.
[ترجمه ترگمان]او پاکت را بررسی کرد و سعی کرد دست خطش را کشف کند
[ترجمه گوگل]او پاکت را مطالعه کرد، تلاش کرد تا دستخط را رمزگشایی کند

8. The signature was smudged and impossible to decipher.
[ترجمه ترگمان]امضای آن لکه لکه شده بود و محال بود بتوان آن را کشف کرد
[ترجمه گوگل]امضاء برداشته شده و غیر قابل تفکیک است

9. She couldn't decipher it in the pitch black.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست آن را در قیر سیاه فاش کند
[ترجمه گوگل]او نمیتواند آن را در زمین سیاه رنگ کند

10. The more you try to decipher the more confusing it becomes.
[ترجمه ترگمان]هر چه بیشتر تلاش کنید ابهام بیشتری را کشف کنید، بیشتر می شود
[ترجمه گوگل]بیشتر شما سعی می کنید رمزگشایی کنید که گیج کننده تر می شود

11. Those Hansard writers could decipher the Rosetta stone in their spare time.
[ترجمه ترگمان]آن نویسندگان Hansard می توانند سنگ رز تا را در وقت اضافی کشف کنند
[ترجمه گوگل]این نویسندگان هانسارد میتوانند سنگ روزته را در اوقات فراغت خود تفسیر کنند

12. They had not learned to decipher that terrible handwriting of human destiny, illness and death.
[ترجمه ترگمان]آن ها یاد نگرفته بودند که خط وحشتناک سرنوشت بشر، بیماری و مرگ را کشف کنند
[ترجمه گوگل]آنها یاد نگرفتند که دست خط وحشتناک سرنوشت انسان، بیماری و مرگ را تفسیر کنند

13. We have to decipher these other natives of the forest if we want to understand the landscape.
[ترجمه ترگمان]اگر بخواهیم این منظره را درک کنیم، باید این natives از جنگل را رمزگشایی کنیم
[ترجمه گوگل]اگر می خواهیم چشم انداز را درک کنیم، باید این بومیان جنگل دیگر را رمزگشایی کنیم

14. There is no way we can decipher properly the individual contributions that different pairs of atoms make to the total atomic distribution.
[ترجمه ترگمان]هیچ راهی وجود ندارد که بتوانیم به درستی مشارکت های فردی را که جفت های مختلف اتم ها به توزیع اتمی کلی تبدیل می کنند، کشف کنیم
[ترجمه گوگل]هیچ راهی وجود ندارد که ما بتوانیم به درستی به کمک های فردی که جفت های مختلف اتم ها را به توزیع کل اتمی تبدیل می کنیم، رمزگشایی کنیم

15. Illiterate people may be able to recognize and decipher signs.
[ترجمه ترگمان]افراد Illiterate ممکن است قادر به تشخیص و رمزگشایی علایم شوند
[ترجمه گوگل]افراد بی سواد ممکن است قادر به تشخیص و رمزگشایی علائم باشند

to decipher a code

کلید رمز چیزی را پیدا کردن، رمز را گشودن


Archeologists tried to decipher the stone engravings.

باستان‌شناسان کوشیدند سنگ‌نبشته‌ها را بخوانند.


I could not decipher his real intention.

نتوانستم منظور واقعی او را دریابم.


پیشنهاد کاربران

دریافتن

شناسایی کردن

سر در آوردن

Deciphering the code requires an expert

decipher ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: رمزگشایی کردن
تعریف: تبدیل کردن متن رمز به متن آشکار با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم رمزنگاری و کلید

رمزگشایی کردن - سر در آوردن ( از چیزی پیچیده )
verb
[ obj] :
to find the meaning of ( something that is difficult to read or understand )
◀️decipher [=decode] a secret message
◀️The ancient scrolls were recently deciphered. [=translated]
◀️We spent hours trying to decipher [=figure out] the lyrics to the song.
◀️I couldn't decipher his sloppy handwriting.


کلمات دیگر: