کلمه جو
صفحه اصلی

without thinking

انگلیسی به انگلیسی

• without consideration, in a manner that is not wise

جملات نمونه

1. Speak without thinking is shooting without aiming.
[ترجمه ترگمان]حرف زدن بدون فکر کردن بدون هدف شلیک کردن است
[ترجمه گوگل]بدون تفکر صحبت بدون تیراندازی است

2. Speaking without thinking is shooting without taking aim.
[ترجمه ترگمان]حرف زدن بدون فکر کردن بدون هدف گرفتن نیست
[ترجمه گوگل]صحبت کردن بدون فکر، تیراندازی بدون هدف است

3. Without thinking, she pelted down the stairs in her nightgown.
[ترجمه ترگمان]بدون فکر کردن به پایین پله ها با لباس خواب پایین آمد
[ترجمه گوگل]بدون فکر، او پله ها را در رختخوابش فرو برد

4. He hit out at me without thinking.
[ترجمه ترگمان]بدون فکر کردن به من ضربه زد
[ترجمه گوگل]او بدون فکر کردن به من نگاه کرد

5. She acted without thinking.
[ترجمه ترگمان]بدون فکر عمل می کرد
[ترجمه گوگل]او بدون فکر کردن عمل کرد

6. Jim dived into the argument as usual without thinking.
[ترجمه ترگمان]جیم بدون فکر کردن به بحث مشغول شد
[ترجمه گوگل]جیم به طور معمول بدون تفکر غرق شد

7. He left all his money to his wife without thinking that she might predecease him.
[ترجمه ترگمان]تمام پولش را بدون فکر کردن به همسرش، بدون فکر کردن به او، ترک کرد
[ترجمه گوگل]او تمام پول خود را به همسرش نگذاشت و فکر نکرد که او بتواند او را پیش از آن بگذارد

8. I turned left automatically without thinking.
[ترجمه ترگمان]به طور خودکار به سمت چپ چرخیدم
[ترجمه گوگل]من بدون فکر کردن به صورت خودکار چرخیدم

9. They had dived into the new business without thinking it through.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون فکر کردن به تجارت تازه رفته بودند
[ترجمه گوگل]آنها بدون فکر کردن از طریق کسب و کار جدید غرق شدند

10. He just does these things without thinking and he gets himself into such a mess.
[ترجمه ترگمان]او فقط این کارها را بدون فکر کردن انجام می دهد و او خودش را به این مخمصه می اندازد
[ترجمه گوگل]او فقط این کارها را بدون تفکر انجام می دهد و خود را به چنین ظلمی تبدیل می کند

11. Without thinking, she had promised to give any help that lay in her power.
[ترجمه ترگمان]بی آن که فکر کند، قول داده بود به هر کمکی که در توان او بود کمک کند
[ترجمه گوگل]بدون فکر، او وعده داده بود که هر گونه کمکی را که در قدرت او قرار دارد، ارائه دهد

12. Almost without thinking about it you will be doing more moving around, walking faster, taking stairs without strain, and so on.
[ترجمه ترگمان]تقریبا بدون فکر کردن به آن، حرکت بیشتری انجام می دهید، تندتر راه می روند، از پله ها بالا می روند، بدون فشار، و غیره
[ترجمه گوگل]تقریبا بدون تفکر در مورد آن، شما در حال حرکت بیشتر، راه رفتن سریعتر، گرفتن پله ها بدون فشار و غیره می باشید

13. Sometimes, without thinking, I almost pick up the pen and start rewriting our campaign literature.
[ترجمه ترگمان]گاهی، بدون فکر کردن، من تقریبا خودکار را بر می دارم و شروع به بازنویسی ادبیات تبلیغاتی می کنم
[ترجمه گوگل]گاهی بدون تفکر، تقریبا قلم را برداشتم و شروع به نوشتن ادبیات مبارزات انتخاباتی کردم

14. They speak before they think and ask questions without thinking about the consequences of the answers they might receive.
[ترجمه ترگمان]آن ها قبل از فکر کردن و پرسیدن سوالات بدون فکر کردن درباره عواقب جواب هایی که ممکن است دریافت کنند، صحبت می کنند
[ترجمه گوگل]آنها قبل از اینکه فکر کنند و سؤال می کنند بدون فکر کردن درباره پیامدهای پاسخ هایی که ممکن است دریافت کنند صحبت می کنند

15. Without thinking, and out of sheer habit, he turned on the dial of the burner under the kettle.
[ترجمه ترگمان]بدون فکر کردن و بیرون رفتن از روی عادت روی صفحه چراغ گازی که در زیر ک تری بود برگشت
[ترجمه گوگل]بدون تفکر، و از عادت محض، او شماره گیری از مشعل را در زیر کتری روشن کرد

پیشنهاد کاربران

ناخودآگاه، ناعاقلانه، بدون فکر کردن


کلمات دیگر: