کلمه جو
صفحه اصلی

adapt


معنی : وفق دادن، جور کردن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن
معانی دیگر : سازگار کردن یا شدن، سازش دادن، سازش یافتن، عادت دادن، (کارهای هنری) اقتباس کردن، جرح و تعدیل کردن، تنظیم کردن، تغییر دادن، مناسب کردن یا شدن، جور کردن یا شدن، موافق بودن

انگلیسی به فارسی

سازگار کردن، وفق دادن، موافق بودن، جور کردن، درست کردن، تعدیل کردن


اقتباس کردن


انطباق، وفق دادن، اقتباس کردن، تعدیل کردن، جور کردن، سازوار کردن، درست کردن، مطابقت کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: adapts, adapting, adapted
• : تعریف: to make fit or suitable for a particular need or condition; adjust.
مترادف: accommodate, adjust
مشابه: alter, arrange, assimilate, conform, coordinate, fashion, fit, modulate, mold, orient, remodel, shape, suit, tailor

- They adapted the reading room so they could hold meetings there.
[ترجمه علی جادری] آنها اتاق مطالعه را تغییر دادند , بنابراین آنها توانستند که جلسات را آنجا برگزار کنند .
[ترجمه ترگمان] آن ها اتاق مطالعه را تطبیق دادند تا بتوانند در آنجا جلساتی برگزار کنند
[ترجمه گوگل] آنها اتاق مطالعه را تطبیق دادند تا بتوانند جلسات را در آنجا نگه داشته باشند
- The school water fountains are adapted for children.
[ترجمه ترگمان] فواره های آبی مدرسه برای کودکان تطبیق داده می شوند
[ترجمه گوگل] چشمه آب مدرسه برای کودکان سازگار است
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become adjusted.
مترادف: adjust, naturalize
مشابه: acclimate, accommodate, alter, assimilate, conform, coordinate

- The children of the immigrants adapted quickly to their new surroundings.
[ترجمه ترگمان] فرزندان مهاجران به سرعت با محیط جدید خود سازگار شدند
[ترجمه گوگل] کودکان مهاجران به سرعت به محیط جدید خود متکی شدند

• conform; change, make suitable; match, fit; adapt oneself, become adjusted
if you adapt to a new situation or adapt yourself to it, you change in order to be able to deal with it.
if you adapt something, you change it to make it suitable for a new purpose or situation.
see also adapted.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] وفق دادن .
[برق و الکترونیک] تطبیق دادن
[ریاضیات] سازش کردن، توافق کردن، تطبیق دادن

مترادف و متضاد

adjust to a different situation or condition


وفق دادن (فعل)
accord, adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, conform, square, assimilate, jump

جور کردن (فعل)
accord, concert, adapt, suit, sort, assort, consort, lot, grade

اقتباس کردن (فعل)
adopt, adapt, extract, borrow

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

سازوار کردن (فعل)
adapt

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

مطابقت کردن (فعل)
adapt, conform, fit in

Synonyms: acclimate, accommodate, accustom, alter, change, come around, comply, conform, familiarize, fashion, fit, get act together, get used to, grow used to, habituate, harmonize, make, match, modify, play the game, prepare, qualify, readjust, reconcile, remodel, revise, roll with punches, shape, shape up, square, suit, tailor


Antonyms: disarrange, dislocate, disorder, disturb, unfit


جملات نمونه

1. we must adapt to change
باید خود را با تغییرات سازگار کنیم.

2. a teacher must adapt his instruction to meet student's needs
معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.

3. The reasonable man adapts himself to the world; the unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه علی جادری] یک مرد عاقل خودش را با جهان تطبیق می کند و یک مرد نا معقول تلاش می کند تا جهان را با خودش تطبیق دهد .
[ترجمه ترگمان]این مرد عاقل به خودش زحمت می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق بدهد؛ این آدم نامعقولی است که سعی دارد دنیا را با خودش سازگار کند
[ترجمه گوگل]مرد معقول خود را با جهان سازگار میکند؛ بی نظیر در تلاش برای انطباق جهان با خود ادامه می دهد

4. The reasonble man adapts himself to the world; the unreasonable man persists in trying to adapt the world to himself, Therefore all progress depends on the unreasonable man.
[ترجمه ترگمان]مرد reasonble خود را با جهان تطبیق می دهد؛ مرد unreasonable در تلاش برای سازگاری با جهان به خود پافشاری می کند، به همین دلیل همه پیشرفت به مرد غیر منطقی بستگی دارد
[ترجمه گوگل]انسان ذاتا خود را به جهان می کشد؛ انسان غیر منطقی در تلاش است تا جهان را به خود متصل سازد، بنابراین تمام پیشرفت به مرد غیر منطقی بستگی دارد

5. The author is going to adapt his stories for television.
[ترجمه ترگمان]نویسنده قصد دارد داستان های خود را برای تلویزیون با هم تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]نویسنده قصد دارد داستانهای خود را برای تلویزیون تطبیق دهد

6. She knew how to adapt herself.
[ترجمه ترگمان] اون می دونست چطور خودشو وفق بده
[ترجمه گوگل]او می دانست که چگونه خود را سازگار می کند

7. I suggested he should adapt himself to his new conditions.
[ترجمه A.A] من توصیه کردم که او باید خودش را با شرایط جدیدش وفق دهد
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد کردم که او باید خود را با شرایط جدید وفق دهد
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد کردم او باید خود را به شرایط جدید خود متصل کند

8. All living organisms have to adapt to changes in environmental conditions.
[ترجمه ترگمان]تمام ارگانیزم های زنده باید با تغییرات در شرایط محیطی سازگار شوند
[ترجمه گوگل]همه موجودات زنده باید با تغییرات در شرایط محیطی سازگار شوند

9. The children are finding it hard to adapt to the new school.
[ترجمه علی جادری] بچه ها سازگاری با مدرسه جدید را سخت می دانند .
[ترجمه ترگمان]کودکان برای سازگاری با این مدرسه جدید سخت تلاش می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان با سختگیری در مدرسه جدید سازگار هستند

10. The reasonable man adapts himself to the world. The unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه ترگمان]مرد منطقی خود را با جهان تطبیق می دهد آدم نامعقول به تلاش خود ادامه می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]مرد معقول خود را با جهان سازگار میکند این غیر منطقی در تلاش است تا جهان را به خود هماهنگ کند

11. He is going to adapt his play for television.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد بازی خود را برای تلویزیون آماده کند
[ترجمه گوگل]او قصد دارد بازی خود را برای تلویزیون تطبیق دهد

12. It's amazing how quickly people adapt.
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز است که مردم چقدر سریع سازگار می شوند
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز است که مردم چگونه انعطاف پذیر هستند

13. He added philosophically that one should adapt oneself to the changed conditions.
[ترجمه ترگمان]وی فیلسوفانه ادامه داد که شخص باید خود را با شرایط تغییر یافته تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]او فلسفی را اضافه کرد که باید خود را با شرایط تغییر یافته سازگار کرد

14. We have had to adapt quickly to the new system.
[ترجمه ترگمان]ما باید سریع خود را با سیستم جدید تطبیق دهیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به سرعت به سیستم جدیدی اقتدا کنیم

15. It took him a while to adapt himself to his new surroundings.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا خود را با محیط تازه اش تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]او در حالی که خود را با محیط جدید خود سازگار می کرد، زمان گرفت

He adapted Sadegh Hedayat's story for television.

او داستان صادق هدایت را برای برنامه‌ی تلویزیونی اقتباس کرد.


The film's plot was adapted from Sa'di.

طرح فیلم براساس آثار سعدی درست شده بود.


they gradually adapted themselves to the environment.

آن‌ها به‌تدریج خود را با محیط وفق دادند.


we must adapt to change.

باید خود را با تغییرات سازگار کنیم.


the toughness of this material adapts it for many uses.

این پارچه به‌دلیل استحکامی که دارد، برای کارهای زیادی مناسب است.


a teacher must adapt his instruction to meet student's needs.

معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.


پیشنهاد کاربران

تقلید کردن، الگو گرفتن


بومی کردن ( یک محصول )

منطبق کردن

انطباق پیدا کردن،
کنار آمدن

a detailed study of how animals adapt to their environment

وفق دادن ، سازگار کردن ، اقتباس کردن 🏄🏻‍♀️
It took me a while to adapt to a new job
برام مدتی طول کشید تا با کار جدید سازگار شم


کنار آمدن

اصلاح کردن

سازگار کردن

وفق دادن


دو شاخه یا سه شاخه برق

اتخاذ کردن

سازگار کردن یا شدن

هماهنگ شدن

هماهنگی یافتن، تطابق یافتن، موافقت

Adapt to sth = adjust to sth

گاهی معانی این دو کلمه با هم اشتباه گرفته می شوند:
adapt سازگار کردن، تطبیق دادن، تعدیل کردن، متناسب کردن
adopt اختیار کردن، اتخاذ کردن، اقتباس کردن، انتخاب کردن

وِفقیدن = وفق پیدا کردن.
وفقاندن = وفق دادن.
سازگاریدن = سازگار شدن.
سازگاراندن = سازگار کردن.

To change sth so you can use it in a different case

to change something to make it suitable for a different purpose
اگه دوست داشتید لایک کنید 🌌💎


کلمات دیگر: