1. we must adapt to change
باید خود را با تغییرات سازگار کنیم.
2. a teacher must adapt his instruction to meet student's needs
معلم باید تدریس خود را با نیاز شاگردان هماهنگ کند.
3. The reasonable man adapts himself to the world; the unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه علی جادری] یک مرد عاقل خودش را با جهان تطبیق می کند و یک مرد نا معقول تلاش می کند تا جهان را با خودش تطبیق دهد .
[ترجمه ترگمان]این مرد عاقل به خودش زحمت می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق بدهد؛ این آدم نامعقولی است که سعی دارد دنیا را با خودش سازگار کند
[ترجمه گوگل]مرد معقول خود را با جهان سازگار میکند؛ بی نظیر در تلاش برای انطباق جهان با خود ادامه می دهد
4. The reasonble man adapts himself to the world; the unreasonable man persists in trying to adapt the world to himself, Therefore all progress depends on the unreasonable man.
[ترجمه ترگمان]مرد reasonble خود را با جهان تطبیق می دهد؛ مرد unreasonable در تلاش برای سازگاری با جهان به خود پافشاری می کند، به همین دلیل همه پیشرفت به مرد غیر منطقی بستگی دارد
[ترجمه گوگل]انسان ذاتا خود را به جهان می کشد؛ انسان غیر منطقی در تلاش است تا جهان را به خود متصل سازد، بنابراین تمام پیشرفت به مرد غیر منطقی بستگی دارد
5. The author is going to adapt his stories for television.
[ترجمه ترگمان]نویسنده قصد دارد داستان های خود را برای تلویزیون با هم تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]نویسنده قصد دارد داستانهای خود را برای تلویزیون تطبیق دهد
6. She knew how to adapt herself.
[ترجمه ترگمان] اون می دونست چطور خودشو وفق بده
[ترجمه گوگل]او می دانست که چگونه خود را سازگار می کند
7. I suggested he should adapt himself to his new conditions.
[ترجمه A.A] من توصیه کردم که او باید خودش را با شرایط جدیدش وفق دهد
[ترجمه ترگمان]من پیشنهاد کردم که او باید خود را با شرایط جدید وفق دهد
[ترجمه گوگل]من پیشنهاد کردم او باید خود را به شرایط جدید خود متصل کند
8. All living organisms have to adapt to changes in environmental conditions.
[ترجمه ترگمان]تمام ارگانیزم های زنده باید با تغییرات در شرایط محیطی سازگار شوند
[ترجمه گوگل]همه موجودات زنده باید با تغییرات در شرایط محیطی سازگار شوند
9. The children are finding it hard to adapt to the new school.
[ترجمه علی جادری] بچه ها سازگاری با مدرسه جدید را سخت می دانند .
[ترجمه ترگمان]کودکان برای سازگاری با این مدرسه جدید سخت تلاش می کنند
[ترجمه گوگل]کودکان با سختگیری در مدرسه جدید سازگار هستند
10. The reasonable man adapts himself to the world. The unreasonable one persists in trying to adapt the world to himself.
[ترجمه ترگمان]مرد منطقی خود را با جهان تطبیق می دهد آدم نامعقول به تلاش خود ادامه می دهد تا دنیا را با خودش تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]مرد معقول خود را با جهان سازگار میکند این غیر منطقی در تلاش است تا جهان را به خود هماهنگ کند
11. He is going to adapt his play for television.
[ترجمه ترگمان]او قصد دارد بازی خود را برای تلویزیون آماده کند
[ترجمه گوگل]او قصد دارد بازی خود را برای تلویزیون تطبیق دهد
12. It's amazing how quickly people adapt.
[ترجمه ترگمان]شگفت انگیز است که مردم چقدر سریع سازگار می شوند
[ترجمه گوگل]شگفت انگیز است که مردم چگونه انعطاف پذیر هستند
13. He added philosophically that one should adapt oneself to the changed conditions.
[ترجمه ترگمان]وی فیلسوفانه ادامه داد که شخص باید خود را با شرایط تغییر یافته تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]او فلسفی را اضافه کرد که باید خود را با شرایط تغییر یافته سازگار کرد
14. We have had to adapt quickly to the new system.
[ترجمه ترگمان]ما باید سریع خود را با سیستم جدید تطبیق دهیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور شدیم به سرعت به سیستم جدیدی اقتدا کنیم
15. It took him a while to adapt himself to his new surroundings.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا خود را با محیط تازه اش تطبیق دهد
[ترجمه گوگل]او در حالی که خود را با محیط جدید خود سازگار می کرد، زمان گرفت