کلمه جو
صفحه اصلی

utterance


معنی : نطق، گفتن، اظهار، سخن، اداء
معانی دیگر : طرز گفتن، قدرت بیان، سخنوری، گفته، حرف، بیان، (مهجور) مرگ

انگلیسی به فارسی

ادا ، اظهار، سخن، نطق، گفتن


سخن گفتن، نطق، سخن، اظهار، گفتن، اداء


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: something spoken, cried out, or otherwise vocally expressed.
مشابه: expression, speech, vocal

(2) تعریف: the act of speaking, crying out, or the like; act of uttering.
مشابه: talk

(3) تعریف: the power of speech or writing, esp. with regard to one's manner or style.

• expression, pronouncement; saying, declaration, speech; style of speaking
an utterance is something expressed in speech or writing, such as a word or a sentence; a formal word.

مترادف و متضاد

revelation


نطق (اسم)
address, speech, lecture, utterance, oration, peroration

گفتن (اسم)
utterance, iteration

اظهار (اسم)
signification, statement, avouchment, declaration, saying, utterance, remark, say, adduction, adductor, testimony, allegation, proposal, showing, predication, say-so

سخن (اسم)
word, discourse, speech, utterance, oration, talk, converse, conversation, dialogue, interlocution, rune, leden, locution

اداء (اسم)
utterance

Synonyms: announcement, articulation, assertion, asseveration, declaration, delivery, discourse, ejaculation, expression, opinion, oration, peroration, pronouncement, rant, recitation, remark, reply, response, saying, sentence, speaking, speech, spiel, statement, talk, vent, verbalization, vocalization, vociferation, voice, word, words


Antonyms: silence


جملات نمونه

1. give utterance to
بر زبان آوردن،بیان کردن

2. his final utterance
آخرین گفته ی او

3. a man who had no gift of utterance
مردی که از سخنوری بی بهره بود

4. His every utterance will be scrutinized.
[ترجمه ترگمان]هر حرفی که میزنه مورد توجه قرار میگیره
[ترجمه گوگل]هر سخنرانی او مورد بررسی قرار خواهد گرفت

5. Upon the utterance of this word, Dan and Harry exchanged a quick, meaningful look.
[ترجمه ترگمان]به محض شنیدن این کلمه، دن و هری نگاهی تند و معنی داری رد و بدل کردند
[ترجمه گوگل]پس از بیان این کلمه، دان و هری یک نگاه سریع و معنی داری را تغییر دادند

6. The speaker had great powers of utterance.
[ترجمه ترگمان]سخنران نیروی زیادی داشت
[ترجمه گوگل]سخنران توانایی های زیادی را داشت

7. However, the utterance only succeeds in having this function if certain external conditions are fulfilled.
[ترجمه ترگمان]با این حال، این گفتار تنها در صورتی موفق می شود که این کار را انجام دهد اگر شرایط خارجی خاصی برآورده شود
[ترجمه گوگل]با این وجود، اگر شرایط خاصی از آن برآورده شود، بیان تنها موفق به داشتن این عملکرد می شود

8. The distinction between sentence and utterance is of fundamental importance to both semantics and pragmatics.
[ترجمه ترگمان]تمایز بین جمله و بیان اهمیت اساسی برای هر دو معنا شناسی و عملگرایی است
[ترجمه گوگل]تمایز بین حکم و سخنرانی برای هر دو معانی و عملگرایی اهمیت اساسی دارد

9. The uncertainty of this utterance is indicated strongly in Stoppard's stage directions.
[ترجمه ترگمان]عدم قطعیت این گفتار به شدت در جهات مرحله Stoppard نشان داده می شود
[ترجمه گوگل]عدم قطعیت این سخنرانی به شدت در جهت مرحله ایست قطر نشان داده شده است

10. But why did the speaker deliberately produce an utterance which required reformulation?
[ترجمه ترگمان]اما چرا این سخنران به عمد یک کلمه را بر زبان آورد که به reformulation نیاز داشت؟
[ترجمه گوگل]اما چرا سخنران عمدا سخنرانی کرد که نیاز به اصلاح دارد؟

11. She could choose her own partner in matrimony, as long as she gave no utterance to her passions and emotions.
[ترجمه ترگمان]او می توانست شریک زندگی زناشویی خود را با ازدواج انتخاب کند، تا زمانی که از عواطف و عواطف خود سخن نمی گفت
[ترجمه گوگل]او می تواند شریک زندگی خود را در ازدواج را انتخاب کند، تا زمانی که او به احساسات و احساسات او سخن نگوید

12. She has one great fear to which she will never give utterance.
[ترجمه ترگمان]او یک ترس بزرگ دارد که هرگز آن را به زبان نخواهد آورد
[ترجمه گوگل]او یک ترس بزرگ دارد که هرگز سخن نمی گوید

13. The remaining elements complete the information and fulfil the communicative purpose of the utterance.
[ترجمه ترگمان]عناصر باقی مانده اطلاعات را کامل می کنند و هدف ارتباطی را به عمل می آورند
[ترجمه گوگل]عناصر باقی مانده اطلاعات را کامل می کنند و هدف ارتباطی بیان را برآورده می کنند

14. There are always referential alternatives possible to the speaker and addressee and to the observer in relation to any utterance.
[ترجمه ترگمان]همیشه راه های ارجاعی برای گوینده و مخاطب و ناظر در رابطه با هر حرف وجود دارد
[ترجمه گوگل]همیشه گزینه های ارجاعی برای سخنران و مخاطب و ناظر در ارتباط با هر سخنرانی وجود دارد

15. Lexical access is not an autonomous process which a central processor can direct towards any part of the utterance.
[ترجمه ترگمان]دسترسی Lexical یک فرآیند مستقل نیست که یک پردازنده مرکزی می تواند به سمت هر بخشی از گفتار هدایت شود
[ترجمه گوگل]دسترسی Lexical یک فرایند مستقل نیست که یک پردازنده مرکزی می تواند به سمت هر بخشی از سخنرانی هدایت کند

a man who had no gift of utterance

مردی که از سخنوری بی‌بهره بود


His public utterances did not match his private deeds.

حرف‌های او در ملأ عام با اعمال او در خلوت جور در نمی‌آمد.


his final utterance

آخرین گفته‌ی او


اصطلاحات

give utterance to

بر زبان آوردن، بیان کردن


پیشنهاد کاربران

عبارت

cite

پاره گفتار


گفته


کلمات دیگر: