کلمه جو
صفحه اصلی

balk


معنی : مانع، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور، مرز، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن
معانی دیگر : از حرکت باز ایستادن، (با سرسختی) از کار یا حرکت خودداری کردن، (معمولا با at) پروا کردن، تردید کردن، ابا کردن، سرتافتن، سرباز زدن، دبه کردن، (در اصل) مرزبندی کردن (پالیز و زمین های کشاورزی)، نوار زمین شخم نشده بین دو قطعه زمین کشاورزی، خرپشته، لبه، (معماری) تیر، شاه تیر، الوار سخت بریده شده و ناصاف، جلوگیر، رادع، موجب وقفه یا نومیدی، بازدار، (مهجور) اشتباه لپی، خطا کردن، بند آوردن، جلوگیری کردن، خنثی کردن، (بیس بال) بالک، بالک کردن، مج مانع

انگلیسی به فارسی

بله، مانع، مرز، زمین شخم نشده، مایهء لغزش، امتناع، روگردانی، محظور، طفره رفتن از، مانع شدن، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن، مانع رشدونموشدن


مرز، زمین شخم‌نشده، (مج) مانع، مایه لغزش، طفره رفتن از، امتناع ورزیدن، رد کردن، زیرش زدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: balks, balking, balked
(1) تعریف: to stop suddenly and refuse to proceed.
مترادف: hesitate, pause, stop
مشابه: blench, evade, flinch, halt, refuse

- The horse balked at the unfamiliar gate.
[ترجمه ترگمان] اسب از کنار دروازه نا آشنا شانه تکان می داد
[ترجمه گوگل] اسب در دروازه نا آشنا دروغ گفت

(2) تعریف: to refuse or be unwilling to do some act (usu. fol. by "at").
مترادف: evade, resist, shirk, shrink from, steer clear of
مشابه: dodge, refuse, stall

- My son tends to balk at doing any chores around the house.
[ترجمه ترگمان] پسر من معمولا از انجام دادن هر کاری در اطراف خانه طفره می رود
[ترجمه گوگل] پسر من تمایل دارد در انجام هر گونه کار در اطراف خانه
- The Senator had done some dishonest things in the past, but he balked at accepting this bribe.
[ترجمه ترگمان] سناتور کاره ای غیر شرافتمندانه ای را در گذشته انجام داده بود، اما با قبول این رشوه مخالفت کرد
[ترجمه گوگل] Senator برخی از موارد نادرست را در گذشته انجام داده است، اما او در پذیرش این رشوه استدلال کرد

(3) تعریف: in baseball, to commit a balk.
مشابه: fake, feint

- The umpire determined that the pitcher had balked.
[ترجمه ترگمان] داور مدعی شد که این پارچ امتناع کرده است
[ترجمه گوگل] قاضی مشخص کرد که کباب گنده است
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to block the progress of; hinder; impede.
مترادف: check, frustrate, hinder, impede, stop, stymie
متضاد: assist, forward
مشابه: bar, bilk, block, defeat, disappoint, eschew, foil, obstruct, prevent, stall, thwart

- The committee's work was balked by one member's repeated objections.
[ترجمه ترگمان] کار کمیته از مخالفت یکی از اعضای کمیته درهم کشیده شد
[ترجمه گوگل] کار کمیته توسط اعتراضات مکرر یک عضو محکوم شد
اسم ( noun )
مشتقات: balkingly (adv.), balker (n.)
(1) تعریف: anything that blocks or stops forward progress; hindrance; defeat.
مترادف: defeat, hindrance, obstacle
مشابه: bar, check, drawback, impediment, obstruction

- The president's veto was a balk to the proposed law.
[ترجمه ترگمان] وتوی رئیس جمهور، مخالف قانون پیشنهادی بود
[ترجمه گوگل] حق وتو رئیس جمهور به قانون پیشنهاد شده بود

(2) تعریف: in baseball, an unpermitted, usu. deceptive, motion by a pitcher with one or more runners on base.
مشابه: fake, feint

(3) تعریف: a heavy beam or timber used in building construction.
مترادف: beam, timber
مشابه: rafter, two-by-four

• unplowed ridge of land; rafter; incomplete and thus illegal move made by a pitcher (baseball); block
refuse to move forward; hesitate; hinder, thwart
if you balk at something, you are very reluctant to do it.

مترادف و متضاد

مانع (اسم)
stay, bar, hitch, let, shackle, fetter, dyke, dike, balk, hindrance, obstacle, barrier, impediment, hurdle, embargo, barricade, bamboo curtain, hedge, handicap, curtain, blockage, setback, drawback, snag, massif, crimp, lock, encumbrance, hindering, holdback, stumbling block

زمین شخم نشده (اسم)
balk

مایهء لغزش (اسم)
balk

امتناع (اسم)
refusal, balk, baulk

روگردانی (اسم)
refusal, balk, baulk

محظور (اسم)
hitch, difficulty, balk, obstacle, impediment, embargo

مرز (اسم)
border, bound, abutment, abuttals, edge, brink, boundary, frontier, mark, precinct, balk, rubicon, bourn, bourne, outskirt, ridge, purlieus, rand, selvage, selvedge

طفره رفتن از (فعل)
avoid, balk

مانع شدن (فعل)
stop, resist, suppress, bar, prevent, debar, balk, hinder, barricade, hamper, exclude, inhibit, rein, impede, stymie, hold back, hold up, interfere with, obstruct, obturate

امتناع ورزیدن (فعل)
balk

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

زیرش زدن (فعل)
balk

مانع رشدونموشدن (فعل)
balk

stop short


Synonyms: cramp, crimp, demur, desist, dodge, evade, flinch, hesitate, recoil, refuse, resist, shirk, shrink from, shy, turn down, upset apple cart


thwart


Synonyms: baffle, bar, beat, check, circumvent, counteract, cramp, cramp one’s style, dash, defeat, disappoint, disconcert, foil, forestall, frustrate, hinder, obstruct, prevent, ruin, stall, stop, throw a curve, throw monkey wrench in, upset the apple cart


Antonyms: aid, help, make easier


جملات نمونه

1. the police would not balk at killing the demonstrators
پلیس از کشتن تظاهر کنندگان پروا نداشت.

2. Many people would balk at setting up a new business during a recession.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از ایجاد یک کسب وکار جدید در زمان رکود، امتناع خواهند کرد
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در راه اندازی یک کسب و کار جدید در طول رکود اقتصادی

3. Even biology undergraduates may balk at animal experiments.
[ترجمه ترگمان]حتی دانشجویان دوره کارشناسی زیست شناسی ممکن است از آزمایش ها بر روی حیوانات طفره بروند
[ترجمه گوگل]حتی دانشجویان زیست شناسی ممکن است در آزمایشات حیوانی بکارند

4. Westerners balk at the prospect of snake on the menu.
[ترجمه ترگمان]غربی ها از چشم انداز مار در منوی غذا مخالف هستند
[ترجمه گوگل]غربی ها در چشم انداز مار در منو قرار دارند

5. They are likely to balk at antiabortion legislation.
[ترجمه ترگمان]آن ها احتمالا از قانون antiabortion رد می شوند
[ترجمه گوگل]آنها احتمالا در قانون مقابله با مواد مخدر هستند

6. Their strategies to balk the enemy had failed.
[ترجمه ترگمان]استراتژی های آن ها برای مخالفت با دشمن شکست خورده بود
[ترجمه گوگل]استراتژی های آنها برای شکست دادن دشمن شکست خورده است

7. He shored up the wall with a thick balk of wood.
[ترجمه ترگمان]اون دیوار رو با یه مرز ضخیم از چوب بلند می کنه
[ترجمه گوگل]او دیوار را با یک چوب چوب ضخیم بریده بود

8. That was a balk to us.
[ترجمه ترگمان]این رد پای ما بود
[ترجمه گوگل]این یک دروغ بود به ما

9. Even a single man bad been able to balk him.
[ترجمه ترگمان]حتی یک مرد مجرد هم قادر به مخالفت با او نیست
[ترجمه گوگل]حتی یک مرد تنها توانست او را بکوبد

10. Make not a balk of good ground.
[ترجمه ترگمان]از زمین های خوب استفاده نکنید
[ترجمه گوگل]یک پایه زمین خوب نیست

11. Officials who once wooed foreign investors increasingly balk at approving new deals.
[ترجمه ترگمان]مقاماتی که زمانی سرمایه گذاران خارجی را با تصویب معاملات جدید به شدت به خود جلب می کنند
[ترجمه گوگل]مقاماتی که بعدها هزینه های سرمایه گذاری های خارجی را از سرمایه گذاری خارجی دریافتند

12. With a wife to divorce, Pavarotti not balk at paying the high costs of divorce.
[ترجمه ترگمان]با زنی که طلاق می گیرد، از پرداخت هزینه های بالای طلاق طفره نمی رود
[ترجمه گوگل]با همسر برای طلاق، پااروتتی در پرداخت هزینه های بالای طلاق به سر نمی برد

13. The high price is a balk to me.
[ترجمه ترگمان]قیمت بالای سر من یک balk است
[ترجمه گوگل]قیمت بالایی برای من است

14. Many designers balk at using web analytics because they are intimidated by the numbers and the potential complexity of the analysis.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از طراحان با استفاده از تجزیه و تحلیل وب، به دلیل ترس از اعداد و پیچیدگی بالقوه تجزیه و تحلیل، مخالف هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از طراحان در استفاده از تجزیه و تحلیل وب بکار می روند، زیرا از طریق اعداد و پیچیدگی بالقوه تجزیه و تحلیل تهدید می شوند

When we got to the gutter, the horse balked.

وقتی که به جوی رسیدیم اسب متوقف شد و دیگر جلو نرفت.


He balked at cleaning the toilet.

از تمیز کردن مستراح سرباز زد.


The police would not balk at killing the demonstrators.

پلیس از کشتن تظاهرکنندگان پروا نداشت.


She was balked of the chance to see her son.

به او فرصت دیدار پسرش را ندادند.


اصطلاحات

to be balked of something

تخطئه شدن، محروم شدن


پیشنهاد کاربران

پا پس کشیدن
درنگ کردن
دودل بودن

رد کردن، مخالفت کردن ( حقوق )

جا زدن، نظر را عوض کردن، حرف را تغییر دادن

طفره رفتن

balk ( کشاورزی - زراعت و اصلاح نباتات )
واژه مصوب: مرز ناشخم
تعریف: بخشی از زمین که عمداً یا تصادفاً شخم نخورده است و دو قطعه زمین را از هم جدا می‏کند

1. امتناع، روگردانی، طفره رفتن از، مانع شدن
2. قسمت هایی از زمین بیلیاید که بازی در آن به شکلی مجاز نیست
3. الواری که به شکر تیر مربعی در آمده


کلمات دیگر: