کلمه جو
صفحه اصلی

hobby


معنی : سرگرمی، کار ذوقی، اسب کوچک اندام، مشغولیات
معانی دیگر : (کاری که بخاطر ذوق و علاقه انجام شود نه وظیفه یا مزد) سرگرمی، خواهکاری، خواهکاره، تفنن، (قدیمی) اسب میان اندام تندرو، اسب پرزور، رجوع شود به: hobbyhorse، (جانور شناسی) باز جهشگر (falco subbuteo - باز شکاری کوچک و بومی اروپا)، کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد

انگلیسی به فارسی

اسب کوچک اندام، مشغولیات، سرگرمی، کار ذوقی، کاریکه کسی بدان عشق و علاقه دارد


سرگرمی، کار ذوقی، اسب کوچک اندام، مشغولیات


انگلیسی به انگلیسی

• activity or occupation which is done for pleasure or amusement (i.e. stamp collecting, sewing)
a hobby is something that you enjoy doing in your spare time.

اسم ( noun )
حالات: hobbies
مشتقات: hobbyist (n.)
• : تعریف: an interest or activity that one pursues in one's leisure time, for pleasure.
مترادف: avocation, bag, enthusiasm, passion, pastime, pursuit
مشابه: amusement, diversion, divertissement, entertainment, recreation, sideline, thing
اسم ( noun )
حالات: hobbies
• : تعریف: a small European falcon, formerly used to catch smaller game birds.

مترادف و متضاد

سرگرمی (اسم)
amusement, sport, game, fun, engagement, entertainment, pastime, hobby, recreation, avocation, occupation, trade, metier

کار ذوقی (اسم)
hobby

اسب کوچک اندام (اسم)
hobby

مشغولیات (اسم)
pastime, hobby

pleasurable pastime


Synonyms: amusement, art, avocation, bag, craft, craze, distraction, diversion, divertissement, fad, fancy, favorite occupation, fun, game, interest, kick, labor of love, leisure activity, leisure pursuit, obsession, occupation, pet topic, play, quest, relaxation, schtick, shot, sideline, specialty, sport, thing, vagary, weakness, whim, whimsy


Antonyms: profession, vocation, work


جملات نمونه

1. iraj's hobby is photography
سرگرمی ایرج عکاسی است.

2. ride a hobby
بیش از حد به کار ذوقی (خواهکار) خود علاقمند بودن،در خواهکاری زیاده روی کردن

3. ride a hobby
دنبال سرگرمی یا موضوع مورد علاقه ی خود رفتن

4. he paints as a hobby
او برای سرگرمی (نه پول) نقاشی می کند.

5. painting is his main hobby
نقاشی سرگرمی عمده ی او است.

6. he is a teacher and his hobby is stamp- collecting
او معلم است و سرگرمی او تمبر جمع کردن می باشد.

7. My hobby is chess. Are you interested in learning?
[ترجمه Fati] سرگرمی من شطرنج است ایا شما علاقه به یادگیری ان داری/؟
[ترجمه ترگمان]سرگرمی من شطرنج است به یادگیری علاقه داری؟
[ترجمه گوگل]سرگرمی من شطرنج است آیا شما علاقه مند به یادگیری هستید؟

8. Mr. Hobby is in conference with his advisers.
[ترجمه امیر] کار مورد علاقه
[ترجمه آرش دارلئی] اقای هابی به همراه مشاورانش در کنفرانس حضور دارد
[ترجمه ترگمان]آقای سرگرمی با مشاوران خود در یک کنفرانس است
[ترجمه گوگل]آقای هوای در کنفرانس با مشاورانش است

9. He decided to turn his hobby into a lucrative sideline.
[ترجمه ترگمان]او تصمیم گرفت که سرگرمی خود را به حاشیه پر سود تبدیل کند
[ترجمه گوگل]او تصمیم گرفت که سرگرمی خود را به یک سمت سودآور تبدیل کند

10. He needs a hobby to keep him busy and stop him from getting into mischief.
[ترجمه ترگمان]او به سرگرمی احتیاج دارد تا او را سرگرم نگه دارد و جلوی شرارت او را بگیرد
[ترجمه گوگل]او نیاز به یک سرگرمی دارد تا او را مشغول کند و مانع از دست رفتن او شود

11. His hobby of winemaking was fast becoming a profitable sideline.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی او به سرعت در حال تبدیل شدن به یک حاشیه سود آور بود
[ترجمه گوگل]سرگرمی او برای آب گیری سریع تبدیل شدن به یک حاشیه سودآور بود

12. I only play jazz as a hobby.
[ترجمه حسام] من فقط برای سرگرمی جاز ( درام ) میزنم
[ترجمه ترگمان]من فقط جاز رو به عنوان سرگرمی بازی می کنم
[ترجمه گوگل]من فقط جاز را به عنوان یک سرگرمی بازی می کنم

13. His secret hobby: performing magic tricks.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی پنهانی او: شعبده بازی که شعبده بازی می کند
[ترجمه گوگل]سرگرمی مخفی او: انجام ترفندهای جادویی

14. Rebecca's main hobby is trampolining.
[ترجمه ترگمان]سرگرمی اصلی ربکا trampolining است
[ترجمه گوگل]سرگرمی اصلی ربکا است تراموپینگ

15. This is not a hobby you should go in for unless you have plenty of money.
[ترجمه ترگمان]این سرگرمی نیست که باید بروی، مگر اینکه پول زیادی داشته باشی
[ترجمه گوگل]این یک سرگرمی نیست که باید برایش بپردازید مگر اینکه مقدار زیادی پول داشته باشید

16. Find a hobby or interest which enthuses you.
[ترجمه ترگمان]یک سرگرمی یا علاقه پیدا کنید که به شما کمک می کند
[ترجمه گوگل]یک سرگرمی یا علاقه پیدا کنید که به شما علاقه مند است

He is a teacher and his hobby is stamp- collecting.

او معلم است و سرگرمی او تمبر جمع کردن می‌باشد.


He paints as a hobby.

او برای سرگرمی (نه پول) نقاشی می‌کند.


اصطلاحات

ride a hobby

بیش‌ازحد به کار ذوقی (خواه‌کار) خود علاقه‌مند بودن، در خواه‌کاری زیاده روی کردن


پیشنهاد کاربران

فعالیت سرگرم کننده

He paints picture as a hobby

سرگرمی ، فعالیت سرگرم کننده

سرگرمی

فعالیتی که هر کس دوست دارد آن را در اوقات فراقت به عنوان سرگرمی خود داشته باشد

mr. clark's hobbies include hiking swimming and reading books

What you do regularly in your free time for enjoyament


فعالیت که هر کس آن را در اوقات آزاد خود انجام دهد.


Activity you enjoy in your free time

سرگرمی



مثل
سرگرمی اخر هفته weekend hobby

What You Do Regularly In Your Free Time For Enjoyment
سرگرمی

کارهای تفنّنی

سرگرمی

, و این درسته؟
we went to park for hoppy

sport mans hobby is playing soccer

watch TV and paint for my hobby, but my younger sister's only hobby is annoying me.

What you do regularly in your free time for enjoyment.
Supplementary Reach 4

به معنا سرگرمی و تفریح
مثال
What is your favourite hubby's?


سلام دوستان عزیز بله همونطور که بقیه رفقا گفتن میشه سرگرمی یا کاری که در زمان آسودگی و اوقات فراغت انجام میشه مثلا my favorite hobby is play chess.

امید وارم ب دردتون خورده باشه با آرزوی موفقیت برای شما کاربران عزیز.

این جمله درسته
I skiing as a hobby


کاری که با زور انجام نشود و با میل خود برای تفریح و سرگرمی انجام میشود

کاری که در زمان استراحت انجام می دهیم.

Your favorite activity

Recreation : تفریح
Leisure/Free Time : اوقات فراغت
Entertainment : سرگرمی
Hobby : تفنن

تعریف Hobby :
Regular activity that is done for enjoyment
یعنی کاری که مرتب و به تعداد زیاد توسط انسان انجام میشه به جهت کسب لذت

تعریف Recreation :
something people do to relax or have fun : activities done for enjoyment

تعریف Entertainment :
amusement or pleasure that comes from watching a performer, playing a game, etc
Activity that holds attention or gives pleasure


کلمات دیگر: