کلمه جو
صفحه اصلی

absurd


معنی : مزخرف، مهملی، ناپسند، پوچ، مضحک، نامعقول، بی معنی، یاوه، چرند، نا مربوط
معانی دیگر : احمقانه، عبث، گزافه، (منطق) باطل، محال، عبک

انگلیسی به فارسی

پوچ، ناپسند، یاوه، مزخرف، بی‌معنی، نامعقول، عبث، مضحک


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: contrary to rational thought; illogical; ridiculous.
مترادف: crazy, farcical, illogical, preposterous, ridiculous
متضاد: rational, reasonable, sensible
مشابه: fantastic, imbecile, impossible, inane, incongruous, irrational, ludicrous, nonsensical, pointless, senseless, silly, surreal, unheard-of, unreasonable, weird

- For most people in the fifteenth century, it was absurd to think the earth might be round.
[ترجمه موسی] برای اکثر مردم قرن پانزدهم تصور اینکه زمین گرد باشد ، احمقانه بود.
[ترجمه ترگمان] برای اکثر مردم قرن پانزدهم، احمقانه بود که فکر کنیم زمین ممکن است دور باشد
[ترجمه گوگل] برای اکثر مردم در قرن پانزدهم، پوچ بود که فکر می کردم زمین ممکن است دور باشد
اسم ( noun )
مشتقات: absurdly (adv.), absurdness (n.)
• : تعریف: the condition of consciously existing in a universe that lacks order and meaning.
مشابه: surrealism

• unreasonable; nonsensical; ridiculous, preposterous; silly, foolish
something that is absurd is ridiculous because it seems completely wrong, or because it is not sensible or appropriate.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] باطل، ممتنع

مترادف و متضاد

مزخرف (اسم)
absurd, nonsense, bullshit, baloney, hooey, flapdoodle, stupidity, bologna, fiddle-faddle

مهملی (اسم)
absurd, otiosity

ناپسند (صفت)
bawdy, obscene, abominable, disagreeable, indecent, absurd, unappealing, ribald, fie-fie

پوچ (صفت)
absurd, futile, void, inoperative, null, empty, hollow, vain, trifling, vacuous, airy, aeriform, invalid, vaporous, frivolous, blank, inane, chaffy, unmeaning, nugatory

مضحک (صفت)
absurd, ridiculous, funny, ludicrous, comic, hilarious, preposterous, grotesque, buffo, harlequin, burlesque, droll, farcical, laughable

نامعقول (صفت)
absurd, unreasonable, irrational, preposterous, illogical

بی معنی (صفت)
absurd, irrational, meaningless, pointless, senseless, vacuous, dumb, inept, witless, unmeaning, frothy, insensate

یاوه (صفت)
absurd

چرند (صفت)
absurd, ridiculous, ludicrous, corny, silly, nonsensical, windy, inept, odd, trashy, inane, unmeaning

نامربوط (صفت)
improper, absurd, irrelevant, unfitting, abusive, inept, irrelative

ridiculous, senseless


Synonyms: batty, campy, crazy, daffy, dippy, flaky, fooling around, foolish, for grins, freaky, gagged up, goofy, idiotic, illogical, inane, incongruous, irrational, jokey, joshing, laughable, loony, ludicrous, nonsensical, nutty, off the wall, preposterous, sappy, screwy, silly, stupid, tomfool, unreasonable, wacky


Antonyms: certain, logical, rational, reasonable, sensible, wise


جملات نمونه

1. It was absurd to believe the fisherman's tall tale.
باور کردن داستان طولانی ماهیگیر، نامعقول بود

2. The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd.
پسر شکم گنده(فربه) فهمید که توصیه به گرفتن رژیم غذایی، بیهوده نبود

3. Underestimating the importance of reading is absurd.
کم اهمیت شمردنّ، مهارت خواندن، نامعقول است

4. absurd claims
ادعاهای پوچ

5. patently absurd
آشکارا چرند

6. such an absurd life is ghastly
زندگی این چنین پوچ بسیار ناخوشایند است .

7. the theater of the absurd
نمایش پوچی

8. the theater of the absurd
تئاتر پوچی

9. his head is full of absurd ideas
کله اش پر از تصورات باطل است.

10. I didn't credit that absurd tale.
[ترجمه موسی] من آن داستان احمقانه را باور نکردم.
[ترجمه ترگمان]من این داستان بی معنی رو باور نکردم
[ترجمه گوگل]من این داستان پوچ را باور نکردم

11. What an absurd thing to say!
[ترجمه موسی] چه حرف مزخرفی برای گفتن است
[ترجمه ترگمان]چه حرف احمقانه ای!
[ترجمه گوگل]چیزی پوچ است که بگویم

12. It is absurd to be discussing compulsory redundancy policies for teachers.
[ترجمه موسی] بحث در مورد سیاست های تعدیل اجباری معلمان بی معنی است.
[ترجمه ترگمان]بحث در مورد سیاست های افزونگی اجباری برای معلمان بی معنی است
[ترجمه گوگل]پوچ بودن بحث در مورد سیاست های اجباری اضافی برای معلمان است

13. It is ridiculously absurd to believe that the number 13 is unlucky.
[ترجمه موسی] به طور مسخره ای چرت است که باور کنیم عدد 13 بدشانسی می آورد.
[ترجمه ترگمان]خیلی مضحک است که باور کنید شماره ۱۳ بد است
[ترجمه گوگل]مضحک است که باور نکردنی است که شماره 13 بی بدیل است

14. It is absurd to argue about this.
[ترجمه ترگمان]بحث کردن در این مورد بی معنی است
[ترجمه گوگل]این بی اعتبار است که درباره این بحث بکنیم

15. It seems quite absurd to expect anyone to drive for 3 hours just for a 20 minute meeting.
[ترجمه ترگمان]این کاملا احمقانه به نظر می رسد که انتظار داشته باشید هر کسی ۳ ساعت فقط برای یک جلسه ۲۰ دقیقه ای رانندگی کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد کاملا پوچ است که انتظار داشته باشید هر کسی فقط برای یک جلسه 20 دقیقه ای به مدت 3 ساعت رانندگی کند

16. They went to absurd lengths to keep the affair secret.
[ترجمه ترگمان]از این راه دور شدند تا قضیه را مخفی نگه دارند
[ترجمه گوگل]آنها به دوران پوچ ادامه دادند تا امور را مخفی نگه دارند

17. It is only one of the absurd rules in the system of law laughingly known as British justice.
[ترجمه ترگمان]این تنها یکی از قوانین مسخره ای است که در نظام حقوقی به نام عدالت انگلستان شناخته می شود
[ترجمه گوگل]این فقط یکی از قوانین پوچ در نظام قانون است که به طور عجیب به عدالت بریتانیا معروف است

18. Do I look absurd in this hat?
[ترجمه سیروس] ایا با این کلا نسخره به نظر میرسم؟
[ترجمه ترگمان]آیا در این کلاه مضحک به نظر می رسم؟
[ترجمه گوگل]آیا من در این کلاه بی نظیر نگاه می کنم؟

19. Don't be so absurd! Of course I want you to come.
[ترجمه ترگمان]این قدر بی معنی نباش! البته که میخوام بیای
[ترجمه گوگل]آیا خیلی پوچ نیست البته من می خواهم شما را بیاورم

20. He often says absurd things.
[ترجمه ترگمان]غالبا چیزهای بی معنی می گوید
[ترجمه گوگل]او اغلب چیزهای پوچ می گوید

21. That uniform makes them look absurd.
[ترجمه ترگمان]این اونیفورم آن ها را مضحک جلوه می دهد
[ترجمه گوگل]این لباس باعث می شود که آنها پوچ باشند

22. Your proposal is absurd; it's an absolute non-starter.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما بی معنی است؛ این یک موضوع کام لا غیر معمول است
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما پوچ است؛ این مطلق غیر استارتر است

absurd claims

ادعاهای پوچ


اصطلاحات

the theater of the absurd

تئاتر پوچی


پیشنهاد کاربران

خنده دار

واهی!

wildly unreasonable, illogical, or inappropriate. به شدت غیر منطقی، غیر منطقی، یا نامناسب است.
"the allegations are patently absurd""اتهامات کاملا پوچ است"

صفت:
به شدت غیر منطقی، غیر منطقی، یا نامناسب است. wildly unreasonable, illogical, or inappropriate.
"اتهامات کاملا پوچ است""the allegations are patently absurd"

اسم:
an absurd state of affairs.
"the incidents that followed bordered on the absurd"

احمقانه

غلط

trivial

مهمل

مزخرف، دری وری، شر و ور

ناپسند، نامربوط، نا مناسب،

E. g. I feel it absurd that anyone should question this
فکر کنم این احمقانه ست که هر کسی بایستی مورد این سوال قرار داده شود ( این سوال ازش پرسیده بشه )
E. g. Zarif addressed Le Drian’s comment about Iran’s regional influence, saying, “You kick - started your cabinet career with arms sales to Saudi war criminals. Avoid absurd nonsense about Iran”
Aljazeera. com@

absurd ( adj ) = احمقانه، بی معنی، مضحک، پوچ، چرند، چرت، یاوه، مزخرف، عبث، ناموجه، ناپسند، باطل، مسخره

an absurd notion = خیال باطل

Definition = هیچ ارتباط منطقی و منظمی با زندگی مردم ندارد. بی مفهوم؛ فاقد نظم یا ارزش است/ناهماهنگ، ناموزون، متناقض با حقیقت آشکار/برخلاف اندیشه معقول غیر منطقی؛ مسخره و مضحک/

مترادف با کلمه ridiculous ( adj )

examples :
1 - It was absurd to believe the fisherman's tale.
باور کردن داستان ماهیگیر احمقانه بود.
2 - The flabby boy realized that the suggestion to diet was not absurd.
پسر چاق فهمید که پیشنهاد رژیم گرفتن چرند نیست.
3 - Underestimating the importance of reading is absurd.
دست کم گرفتن اهمیت خواندن احمقانه است.
4 - ?Do I look absurd in this hat
آیا با این کلاه مسخره به نظر می رسم؟

do not be absurd
مسخره بازی درنیار

برگردان واژه های Absurd و Absurdity به ( ( پوچ ) ) و ( ( پوچی ) ) یقیناً نادرست است. Absurd مشتق از surd ( انگلیسی ) یا surdus ( لاتینی ) به معنای گنگ، کر و لال، بی منطق، و بی عقل. surdus خود ترجمه ی لاتینی alogos یونانی است، به معنای آنچه گنگ و بی کلام است. یا آنچه به طور کلی با کلام عقلانی ( logos ) ناسازگار و در نتیجه، غیرعقلانی، بی منطق و بی معناست. فیثاغورثیان این واژه را برای مشخص کردن اعداد گنگ یا اصم ( alogon ) به کار می بردند. . . بنابراین absurd یعنی امر گنگ، بی معنا و مهمل.
( مراد فرهادپور_ بکت )

سم


کلمات دیگر: