1. chance on (or upon)
برحسب اتفاق یافتن یا ملاقات کردن
2. a chance meeting was the occasion of the renewal of their friendship
یک ملاقات تصادفی موجب تجدید دوستی آنها شد.
3. let's chance it
بیا آن را به سرنوشت واگذار کنیم.
4. no chance at all of a prosperous issue
هیچگونه امکان پایان همراه با کامیابی
5. the chance encounter of two old friends in the street
برخورد تصادفی دو دوست قدیمی در خیابان
6. by chance
تصادفا،اتفاقا،الله بختی
7. a faint chance
احتمال کم
8. a scant chance
اندکی بخت (شانس)
9. an infinitesimal chance
احتمال بسیار کم
10. a fat chance
(خودمانی) احتمال کم،غیرمیسر بودن
11. a fighting chance
احتمال کم (به بردن یا موفقیت)،روزنه ی امید
12. by any chance
تصادفا،اتفاقا
13. on the chance (or off chance) that
در صورتی که،به این احتمال که
14. stand a chance
بخت (کاری را) داشتن،شانس (موقعیت) داشتن
15. stand a chance
شانس موفقیت یا بردن و غیره را داشتن
16. take a chance
قمار کردن،به مخاطره انداختن،گشاد بازی کردن
17. don't let the chance slip by!
فرصت را از دست نده !
18. it was pure chance that led to this discovery
صرفا در اثر بخت و اقبال بود که این اکتشاف به وقوع پیوست.
19. there's yet a chance for peace
با این وجود امکان صلح وجود دارد.
20. to lose one's chance
فرصت را از دست دادن
21. we met by chance
تصادفا با هم ملاقات کردیم.
22. stand an even chance
شانس پنجاه پنجاه داشتن
23. he has an outside chance of winning the election
احتمال کمی دارد که او انتخابات را ببرد.
24. she has a good chance of winning
احتمال برنده شدن او زیاد است.
25. they gave you a chance but you blew it
به تو فرصت دادند ولی آن را از دست دادی.
26. to jump at a chance
از فرصت کمال استفاده را کردن
27. to leave things to chance
کارها را به سرنوشت واگذار کردن
28. to take a long chance
ریسک بزرگی کردن
29. to weigh up one's chance of success
امکان موفقیت خود را سنجیدن
30. an age of stir and chance
دوران جنبش و تغییر
31. he didn't even get a chance to grab a bite of food
فرصت اینکه حتی یک لقمه غذا بخورد را هم نداشت.
32. he is laying for a chance to escape
او در صدد به دست آوردن فرصت برای فرار است.
33. she was balked of the chance to see her son
به او فرصت دیدار پسرش را ندادند.
34. the holidays gave him a chance to paint the room
تعطیلات به او فرصت داد که اتاق را رنگ بزند.
35. there is not an earthly chance to win
اصلا امکان برنده شدن وجود ندارد.
36. they met by the haphazard of chance
آنان از روی تصادف روزگار با هم آشنا شدند.
37. she will succeed if once given a chance
(اگر) هر وقت به او فرصتی داده شود موفق خواهد شد.
38. victory! he doesn't have a ghost of a chance
پیروزی ! اصلا شانس آن را ندارد!
39. he put the phone down before i had a chance to answer
پیش از آنکه فرصت جواب داشته باشم تلفن را زمین گذاشت.
40. i married her outright there, while i had a chance
همانجا تا فرصت باقی بود با او ازدواج کردم.
41. ali too is a candidate, but he does not stand a chance
علی هم نامزد (انتخابات) شده است ولی شانسی ندارد.
42. parichehr was always accompanied by a chaperon and the poor lover could never find a chance to reveal his love
ندیمه ای همیشه پریچهر را همراهی می کرد و عاشق دلخسته هرگز فرصت اظهار عشق نیافت.