کلمه جو
صفحه اصلی

modulate


معنی : تعدیل کردن، تنظیم کردن، میزان کردن، سوار کردن، برابری کردن، نرم کردن، زیر و بم کردن، تلقیق کردن، بمایه دراوردن، تحریر دادن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن
معانی دیگر : تلفیق کردن یا شدن، وهیریدن، سامان بخشی کردن، پیمانه بندی کردن، وهیراندن، تعدیل کردن یا شدن، مدوله کردن یا شدن، (صدا را) کم کردن، از شدت صدا کاستن، (رادیو) بسامد یا دامنه و غیره را تغییر دادن

انگلیسی به فارسی

تلقیق کردن، سوار کردن


تعدیل کردن، میزان کردن، بمایه درآوردن، زیروبم کردن،برابری کردن، مطابق کردن، (موسیقی)یک پرده یامقام،تغییر پرده ومقام دادن، تحریردادن، تنظیم کردن، ملایم کردن، نرم کردن، تلحین کردن، (برق)فرکانس و نوسانات امواج الکتریکی را تغییردادن، میزان کردن رادیو


مدولاسیون، زیر و بم کردن، تعدیل کردن، میزان کردن، تلقیق کردن، سوار کردن، بمایه دراوردن، برابری کردن، تحریر دادن، تنظیم کردن، نرم کردن، با آواز خواندن، تلحین کردن، میزان کردن رادیو، تغییر پرده و مقام دادن


انگلیسی به انگلیسی

• regulate, control; adjust; vary the frequency (electronics); change from one key to another (music)
if you modulate your voice, you change or vary the way that it sounds, for example its loudness, pitch, or tone, according to the effect you are trying to create.
to modulate an activity or process means to alter or adjust it in order to make it more suitable for a particular set of circumstances; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] مدوله کردن تغییر دامنه، بسامد یا فاز یک موج یا سرعت الکترونهای یک باریکه الکترونی به شیوه مختلف .

مترادف و متضاد

تعدیل کردن (فعل)
modify, adapt, adjust, moderate, dampen, modulate, regulate, collimate, coordinate

تنظیم کردن (فعل)
order, adjust, modulate, regulate, redact, formulate, frame, control, regularize, regiment, make out, edit, line up

میزان کردن (فعل)
range, tune, adjust, modulate, temper, regulate, collimate, focus, orient

سوار کردن (فعل)
assemble, modulate, mount, pick, pickup, take in, help to ride

برابری کردن (فعل)
modulate, counterbalance

نرم کردن (فعل)
pulverize, modulate, fluff, levigate, soften, masticate, loosen, mollify, intenerate, sleeken, humanize, jellify, plasticize, triturate

زیر و بم کردن (فعل)
modulate, shade

تلقیق کردن (فعل)
modulate

بمایه دراوردن (فعل)
modulate

تحریر دادن (فعل)
modulate

با آواز خواندن (فعل)
modulate

تلحین کردن (فعل)
modulate

میزان کردن رادیو (فعل)
modulate

تغییر پرده و مقام دادن (فعل)
modulate

adjust, harmonize


Synonyms: attune, balance, fine-tune, inflect, regulate, restrain, revamp, switch, temper, tone, transmogrify, tune, tweak, vary


Antonyms: leave alone


جملات نمونه

1. An elected committee will meet monthly to modulate the council's energy policy.
[ترجمه ترگمان]یک کمیته انتخابی ماهانه جهت تعدیل سیاست انرژی شورا تشکیل جلسه خواهد داد
[ترجمه گوگل]یک کمیته انتخابی ماهانه برای تنظیم سیاست انرژی شورا ملاقات خواهد کرد

2. Some people are able to modulate their voices according to the size of the room in which they speak.
[ترجمه ترگمان]برخی افراد با توجه به اندازه اتاق که در آن صحبت می کنند، قادر به تعدیل صدایشان هستند
[ترجمه گوگل]بعضی از افراد می توانند صدای خود را با توجه به اندازه اتاق که در آن صحبت می کنند، تعدیل می کنند

3. These chemicals modulate the effect of potassium.
[ترجمه ترگمان]این مواد شیمیایی اثر پتاسیم را تعدیل می کنند
[ترجمه گوگل]این مواد شیمیایی اثر پتاسیم را تعدیل می کند

4. Please modulate the sound on the TV.
[ترجمه ترگمان]لطفا صدا را در تلویزیون تنظیم کنید
[ترجمه گوگل]لطفا صدای تلویزیون را تغییر دهید

5. At this point the players have to modulate from E to G.
[ترجمه ترگمان]در این مرحله، بازیکنان باید از E به G تغییر داده شوند
[ترجمه گوگل]در این مرحله بازیکن باید از E به G تعدیل شود

6. These drugs modulate the disease process.
[ترجمه ترگمان]این داروها فرآیند بیماری را تعدیل می کنند
[ترجمه گوگل]این داروها روند بیماری را تعدیل می کنند

7. The mouth is used to modulate the volume, like a resonator.
[ترجمه ترگمان]از دهان برای مدل سازی حجم، مانند a استفاده می شود
[ترجمه گوگل]دهان برای تنظیم حجم، مانند یک رزوناتور استفاده می شود

8. Sodium intake may modulate both the hypotensive and the renal responses to angiotensin I converting enzyme inhibitors.
[ترجمه معمارباشی] مصرف سدیم ممکن است پاسخ های کلیوی و کم فشاری خون به مهارکنندگان آنزیم تبدیل گر آنژیوتانسین 1 را تنظیم کند.
[ترجمه ترگمان]مصرف سدیم ممکن است هر دو hypotensive و واکنش های کلیوی را به آنژیوتانسین تبدیل کند که مهار کننده های آنزیم را تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]مصرف سدیم می تواند منجر به کاهش فشارخون و پاسخ کلی به آنژیوتانسین I تبدیل کننده آنزیم مهار کننده شود

9. Sometimes it would modulate to a hum and at others rise to a shriek according to how hard his heart was pumping.
[ترجمه ترگمان]گاهی به زمزمه کردن و در گوش دیگران می افتاد که بر حسب آن قلبش به تپش افتاده بود
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات آن را به انحنای تغییر می بخشد و در دیگران با توجه به اینکه چقدر قلبش پمپاژ می شود، صدای گریه می افتد

10. And then the fraught silence would modulate into conciliatory monosyllable, and back to their peaceful co-existence.
[ترجمه ترگمان]و بعد سکوت پر خطر به آرامش conciliatory مبدل می شد و به هم زیستی مسالمت آمیز آن ها باز می گشت
[ترجمه گوگل]و پس از آن، سکوت مبهم می تواند به یک تقلید متقابل، و بازگشت به همزیستی صلح آمیز خود را

11. It can be employed progressively to modulate, by stages, from one shape to another.
[ترجمه ترگمان]آن را می توان به طور تدریجی برای تعدیل، از یک شکل به یک شکل به دیگری استخدام کرد
[ترجمه گوگل]می توان آن را به طور مداوم به طور مداوم، از طریق مراحل، از یک شکل به دیگری استفاده کرد

12. These transmitters modulate many of the functions impaired by depression - sleep, appetite, motivation, pleasure and so on.
[ترجمه ترگمان]این فرستنده ها بسیاری از عملکردهای اختلال افسردگی، اشتها، انگیزه، لذت و غیره را تعدیل می کنند
[ترجمه گوگل]این فرستنده ها بسیاری از عملکردهای اختلال افسردگی را تعدیل می کنند - خواب، اشتها، انگیزه، لذت و غیره

13. It no longer functions to modulate all the elements into perfect harmony.
[ترجمه ترگمان]آن دیگر نمی تواند تمام عناصر را در هماهنگی کامل تعدیل کند
[ترجمه گوگل]این دیگر کارکردن تمام عناصر را به هماهنگی کامل نمیدهد

14. This system could modulate the voice signal effectively.
[ترجمه ترگمان]این سیستم می تواند سیگنال صدا را به طور موثر مدل سازی کند
[ترجمه گوگل]این سیستم می تواند سیگنال صوتی را به طور موثر مدوله کند

15. Moreover, it has been shown to induce steatosis, modulate apoptosis, and increase cellular oncogenic potential.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، نشان داده شده است که steatosis، آپوپتوز را تعدیل کرده و پتانسیل oncogenic سلولی را افزایش می دهد
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، نشان داده شده است که باعث ایجاد استئاتوز، آپوپتوز مدولاسیون و افزایش پتانسیل آنکوژن سلولی می شود

modulated light detector

نوریاب مدوله شده


He modulated his voice.

او صدای خود را کم کرد.


پیشنهاد کاربران

زیر و بم کردن؛ تنظیم کردن؛ تعدیل کردن؛ تنظیم رادیو یا دستگاه پخش صدا؛ متوازن کردن.

وهیریدن.


کلمات دیگر: