1. allow a centimeter for shrinkage
یک سانت برای آب رفتن (پارچه) منظور کنید.
2. allow at least an hour for lunch
لااقل یک ساعت برای ناهار وقت بگذارید.
3. allow him greater latitude in expressing his opinion
برای بیان عقایدش به او آزادی بیشتری بدهید.
4. allow me to go
اجازه بدهید بروم.
5. allow me to introduce my brother to you
اجازه بدهید برادر خود را حضورتان معرفی کنم.
6. please allow for the differences in their ages too
لطفا فرق سنی آنها را هم در نظر بگیرید.
7. please allow us to listen
لطفا بگذارید گوش بدهیم.
8. sorry, allow me to pass
معذرت می خواهم اجازه بدهید رد شوم.
9. to allow (of)
1- نتیجه گرفتن،استنتاج کردن 2- روا داشتن،اجازه دادن
10. to allow for
به حساب آوردن،منظور کردن،در نظر گرفتن
11. i won't allow anyone to boss me around!
اجازه نمی دهم هیچکس به من تحکم کند!
12. we must allow local needs to take precedence over regional
باید بگذاریم نیازهای محلی بر نیازهای منطقه ای ارجحیت داشته باشد.
13. we must allow that lack of money affects marriage
باید بپذیریم که نداشتن پول در ازدواج موثر است.
14. he would never allow his brother's orphans to want
او هزگز نمی گذاشت که فرزندان یتیم برادرش،عسرت بکشند.
15. pride did not allow him to borrow money from anyone
عزت نفس به او اجازه نمی داد از کسی پول قرض کند.
16. we should not allow our educational standards to become diluted
نباید اجازه دهیم معیارهای آموزشی ما دچار ضعف شوند.
17. we should not allow our national riches to be wasted so rapidly
نباید اجازه بدهیم که ثروت های ملی ما به این سرعت بر باد داده شوند.
18. a judge should not allow his own feelings to prejudice him
قاضی نباید اجازه بدهد که احساساتش او را دچار تعصب کند.
19. his integrity would not allow him to steal
امانت (او) به او اجازه نمی داد که دزدی کند.
20. my old man didn't allow me to go
پدرم به من اجازه نداد که بروم.
21. to protect the dam, we allow some of the water to waste
برای حفظ سد،می گذاریم که مقداری از آب هرز برود.
22. the woman in her could not allow children to suffer
زنیت او اجازه نمی داد که کودکان رنج ببرند.
23. they closed the tavern's door, oh god do not allow . . . .
در میخانه ببستند خدایا مپسند . . .
24. You must allow for five per cent wastage in transit.
[ترجمه ترگمان]شما باید در هنگام انتقال ۵ درصد کاهش داشته باشید
[ترجمه گوگل]شما باید برای حمل و نقل 5 درصد تلفات را مجاز کنید
25. Never allow yourself to get discouraged and think that your life is insignificant and can't make a change.
[ترجمه ترگمان]هرگز به خود اجازه نمی دهید که دلسرد شوید و فکر کنید که زندگی تان ناچیز است و نمی تواند تغییری ایجاد کند
[ترجمه گوگل]هرگز اجازه ندهید که دلسرد نشوید و فکر کنید که زندگی شما ناچیز است و نمی تواند تغییر ایجاد کند
26. Other insurers will allow you to bolt on critical illness cover to standard life cover.
[ترجمه ترگمان]سایر بیمه ها به شما این اجازه را می دهند که در پوشش بیماری بحرانی قرار بگیرید تا پوشش استاندارد زندگی را پوشش دهد
[ترجمه گوگل]دیگر بیمه گران به شما اجازه می دهند تا پوشش بیمه بحرانی را به پوشش زندگی استاندارد متصل کنید
27. I asked her if she would allow me to interview her, and she readily agreed.
[ترجمه ترگمان]از او خواهش کردم که به من اجازه ملاقات با او را بدهد و او هم موافقت کرد
[ترجمه گوگل]از او پرسیدم آیا او اجازه می دهد من را با او مصاحبه کنم، و به راحتی موافقت کرد
28. She didn't allow her personal problems to impinge on her work.
[ترجمه Je suis une jeune fille] او اجازه نداد مشکلات شخصی اش با کارش تداخل ایجاد کند
[ترجمه ❀Sajedeh❀] او اجازه نداد مشکلات شخصی اش مانع انجام کارش شوند
[ترجمه ترگمان]او به مشکلات شخصی اش اجازه نمی داد که به کارش ادامه دهد
[ترجمه گوگل]او اجازه نداد که مشکلات شخصی او در کار او دخالت کند
29. A simple mathematical formula has been devised to allow you to calculate the interest due.
[ترجمه ترگمان]یک فرمول ریاضی ساده برای این که به شما اجازه محاسبه بهره را بدهد ابداع شده است
[ترجمه گوگل]یک فرمول ریاضی ساده برای شما به منظور محاسبه منافع مورد نظر طراحی شده است
30. Allow the soup to simmer gently for ten minutes.
[ترجمه ترگمان]بگذارید سوپ به مدت ده دقیقه آرام بگیرد
[ترجمه گوگل]اجازه دهید سوپ را به آرامی به مدت 10 دقیقه بجوشانید