پوشیدن، وجب کردن، اندازه گرفتن، پل بستن، تاق بستن
spanning
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] پدید آوردنده، پدید آرنده، مولد، گسترنده، تولید کردن، فراگیر
پیشنهاد کاربران
پوشش دادن
پوشش دهنده
پوشش دادو
پوشش شدن
اتصال بین دو نقطه
شامل ( در برگیرنده )
پدید آوردن
دامنه
پوشا
مثلاً:
spanning tree
درخت پوشا
مثلاً:
spanning tree
درخت پوشا
گسترش دادن، فراخ کردن، فراتر رفتن ( از )
فراگیر
کلمات دیگر: