کلمه جو
صفحه اصلی

recurrence


معنی : عود، باز گشت، باز رخداد، رویدادن مجدد، خاصیت بازگشت
معانی دیگر : تکرار، بازکرد، بازآیند، بازبود، بازگیری

انگلیسی به فارسی

باز رخداد، باز گشت، روی دادن مجدد، عود


عود، باز رخداد، باز گشت، رویدادن مجدد، خاصیت بازگشت


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an act or instance of happening or appearing again or repeatedly.

- They fear a recurrence of the flooding that the city underwent the year before.
[ترجمه ترگمان] آن ها از بازگشت سیل که شهر پیش از آن متحمل شد می ترسند
[ترجمه گوگل] آنها از وقوع انفجارهایی که شهر در سال گذشته رخ داد، ترس دارند
- The medication should cut down on the recurrence of the symptoms.
[ترجمه ترگمان] دارو باید در مورد عود علایم کاهش یابد
[ترجمه گوگل] دارو باید کاهش عود علائم را کاهش دهد

(2) تعریف: the return of something to one's mind or attention.

- The recurrence of these morbid thoughts worried her.
[ترجمه ترگمان] بازگشت این افکار بیمارگونه او را نگران می کرد
[ترجمه گوگل] عود این افکار مضر او را نگران کرد

• repetition, return; instance of happening again, repeat occurrence; (medicine) return of cancer or its symptoms after a remission, return of cancer after treatment
if there is a recurrence of something that is unpleasant or bad, it happens again; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] بازگشت، وقوع مکرر، تکرار
[ریاضیات] تراجع، بازگشت، بازگشتی، تسلسل، تکراری

مترادف و متضاد

عود (اسم)
backset, recurrence, relapse, lute, reversion, regression, recidivism, recrudescence

باز گشت (اسم)
recess, reflection, reference, return, recurrence, comeback, reflexion, recidivism, recession, recursion

باز رخداد (اسم)
recurrence

رویدادن مجدد (اسم)
recurrence

خاصیت بازگشت (اسم)
recurrence

جملات نمونه

1. A recurrence of this kind of illness is possible.
[ترجمه ترگمان]احتمال عود این نوع بیماری وجود دارد
[ترجمه گوگل]عود این نوع بیماری ممکن است

2. Measures must be taken to stop a recurrence of last night's violence.
[ترجمه زرینه نجاری] اقداماتی باید برای جلوگیری از تکرار خشونت شب گذشته انجام شود .
[ترجمه ترگمان]اقدامات باید برای جلوگیری از وقوع مجدد خشونت در شب گذشته انجام شود
[ترجمه گوگل]باید برای جلوگیری از تکرار خشونت در شب گذشته اقدامات انجام شود

3. Police are out in force to prevent a recurrence of the violence.
[ترجمه ترگمان]پلیس به زور وارد عمل می شود تا از بروز مجدد خشونت جلوگیری کند
[ترجمه گوگل]پلیس برای جلوگیری از تکرار خشونت در حال اعمال است

4. He has suffered a recurrence of his hamstring injury.
[ترجمه ترگمان]او دچار عود آسیب hamstring شده خود شده است
[ترجمه گوگل]او عود آسیب همسترینگ خود را تجربه کرده است

5. Another useful and reliable intuition is that of recurrence of semantic contrast, or semantic proportion.
[ترجمه ترگمان]یک حدس مفید و قابل اعتماد دیگر، عدم تکرار کنتراست معنایی و یا نسبت معنایی است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از شهود مفید و قابل اعتماد این است که عود کنتراست معنایی یا نسبت معنایی باشد

6. Another possibility is that the timescale represents recurrence in a physical limit-cycle, for example unstable flaring in a pair-plasma.
[ترجمه ترگمان]یک احتمال دیگر این است که مقیاس زمانی نشان دهنده عود در یک چرخه محدود فیزیکی، برای مثال سوختن ناپایدار در یک جفت پلاسما است
[ترجمه گوگل]احتمال دیگر این است که زمانبندی نشان دهنده عود در یک دوره زمانی فیزیکی فیزیکی است، مثلا نشتی نشتی در یک پلاسمای جفت

7. McGwire, however, suffered a recurrence of a foot injury, and his future is cloudy.
[ترجمه ترگمان]با این حال، mcgwire دچار عود جراحت پا شد و آینده او ابری است
[ترجمه گوگل]McGwire، با این حال، عود مجدد آسیب پا، و آینده او ابری است

8. This patient's stone recurrence was noted within three months of the procedure.
[ترجمه ترگمان]این رخداد مجدد سنگ بیمار در عرض سه ماه از این روند مورد توجه قرار گرفت
[ترجمه گوگل]این عود مجدد سنگین بیمار طی سه ماه پس از عمل مشخص شد

9. There is a recurrence of the e-a assonance at the ends of lines, but in no definable pattern.
[ترجمه ترگمان]عود ای e - a در انتهای خطوط وجود دارد، اما در هیچ الگوی قابل تعریف مشخصی وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در انتهای خط خطای e-a recurrence وجود دارد اما در هیچ الگوی قابل تعریف نیست

10. The recurrence rate of dysphagia, although initially high, decreases over time.
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی of، اگر چه در ابتدا بالا است، در طول زمان کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]میزان عود دیسفاژی، اگرچه ابتدا بالا، در طول زمان کاهش می یابد

11. All patients had a history of ulcer recurrence confirmed by endoscopy.
[ترجمه ترگمان]همه بیماران دارای سابقه of زخم بودند که توسط endoscopy تایید شد
[ترجمه گوگل]همه بیماران سابقه عود زخم را داشتند که توسط آندوسکوپی تایید شده بود

12. The recurrence of a niggling pelvic injury - plus difficulty in gaining consistent employment - turned McGahan toward the Rising Sun.
[ترجمه ترگمان]عود یک آسیب لگنی در لگن - به همراه دشواری در بدست آوردن استخدام سازگار - به سمت بالا آمدن خورشید متمایل شد
[ترجمه گوگل]تکرار یک آسیب لگن ناخوشایند - به علاوه مشکلی در دستیابی به اشتغال پایدار - McGahan را به سوی خیزش تبدیل کرد

13. The recurrence rate was similar to that reported after two years' treatment with omeprazole.
[ترجمه ترگمان]نرخ بازگشتی مشابه آن بود که بعد از دو سال درمان با omeprazole گزارش شد
[ترجمه گوگل]میزان عود آن مشابه نتایج گزارش شده پس از دو سال درمان با امپرازول بود

14. Job stress may cause a recurrence of the condition.
[ترجمه ترگمان]استرس شغلی ممکن است باعث عود شرایط شود
[ترجمه گوگل]استرس شغلی ممکن است باعث عود بیماری شود

پیشنهاد کاربران

تکرارپذیری

رجعت


کلمات دیگر: