کلمه جو
صفحه اصلی

work up


1- پیش رفتن، جلو رفتن، ترقی کردن 2- تبدیل به شکل یا شی بخصوصی کردن 3- پروراندن 4- (دانش یا مهارت) کسب کردن 5-تحریک کردن، انگیزاندن 6- (خودمانی) ورزش شدید کردن

انگلیسی به فارسی

تحریک کردن، انگیزاندن


ترقی کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a thorough medical examination of a patient, including lab tests, case history, and the like.

(2) تعریف: in printing, an unintentional mark made on a printed page by the rising of spacing material.

• cause; develop

مترادف و متضاد

stimulate


Synonyms: agitate, animate, arouse, breed, cause, develop, engender, excite, generate, get up, hatch, improve, incite, induce, inflame, instigate, move, muster up, occasion, produce, rouse, spur, stir up


Antonyms: discourage, dissuade


Raise; to excite; to stir up


جملات نمونه

1. It took the company quite some years to work up a market for its products.
[ترجمه ترگمان]این شرکت چند سال طول کشید تا برای محصولات خود یک بازار کار کند
[ترجمه گوگل]این شرکت سالهاست که کار خود را برای تولید محصولات خود آغاز کرده است

2. It took him ten years to work up to the position of general manager.
[ترجمه ترگمان]او ده سال طول کشید تا به عنوان مدیر کل کار کند
[ترجمه گوگل]وی مدت ده سال به عنوان مدیر کل کار می کرد

3. I went for a walk to work up an appetite for breakfast.
[ترجمه ترگمان]برای صرف صبحانه به پیاده روی رفتم
[ترجمه گوگل]من برای پیاده روی رفتم تا صبحانه بخورم

4. You can't chalk his bad work up to lack of trying.
[ترجمه ترگمان]تو نمی توانی کار bad را به خاطر کمبود تلاش از دست بدهی
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید کار بدی خود را تا کمبود تلاش انجام دهید

5. She went for a long walk to work up an appetite.
[ترجمه ترگمان]برای مدتی طولانی به راه افتاد تا با اشتها کار کند
[ترجمه گوگل]او برای پیاده روی طولانی رفت تا اشتها را بالا ببرد

6. It's strange, but I can't work up any enthusiasm for going on this trip.
[ترجمه ترگمان]عجیبه، اما من هیچ اشتیاقی برای رفتن به این سفر ندارم
[ترجمه گوگل]عجیب و غریب است، اما نمی توانم اشتیاق زیادی برای رفتن به این سفر داشته باشم

7. Is it OK if I make the work up next week?
[ترجمه ترگمان]اشکالی ندارد که هفته آینده کار کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا کار درستی در هفته آینده انجام می شود؟

8. I'm trying to work up enough courage to go to the dentist.
[ترجمه ترگمان]دارم سعی می کنم به اندازه کافی شجاعت برای رفتن به دندون پزشکی پیدا کنم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم به جسارت به اندازه کافی برای رفتن به دندانپزشک

9. They will work up all these stones in building the bridge.
[ترجمه ترگمان]آن ها تمام این سنگ ها را در ساخت پل کار خواهند کرد
[ترجمه گوگل]آنها تمام این سنگ ها را در ساخت پل ساخته خواهند شد

10. We divided the work up between us.
[ترجمه ترگمان]ما کارمون رو بین خودمون تقسیم کردیم
[ترجمه گوگل]کار ما را بین ما تقسیم کردیم

11. The presidential candidate was trying to work up more support before the election.
[ترجمه ترگمان]نامزد ریاست جمهوری در تلاش بود تا قبل از انتخابات حمایت بیشتری داشته باشد
[ترجمه گوگل]کاندیدای ریاست جمهوری در تلاش بود تا قبل از انتخابات حمایت بیشتری کند

12. You can really work up a sweat doing housework.
[ترجمه ترگمان]تو واقعا می تونی حسابی عرق کنی و کاره ای خونه رو انجام بدی
[ترجمه گوگل]شما واقعا می توانید یک عرق را انجام دهید که کار خانه انجام می دهد

13. You can work up a really big thirst playing tennis.
[ترجمه ترگمان] تو می تونی یه thirst بزرگ تنیس بازی کنی
[ترجمه گوگل]شما می توانید تنزل بسیار عالی بازی تنیس را انجام دهید

14. I can't work up any enthusiasm for his idea.
[ترجمه ترگمان]من هیچ شور و شوقی برای فکر او ندارم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم هیچ اشتیاقی برای ایده اش بکشم

15. I think you can work up the story well.
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم شما می توانید داستان را به خوبی حل کنید
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم شما می توانید این داستان را خوب انجام دهید

پیشنهاد کاربران

فکر و خیال داشتن

به هیجان آوردن / هیجان زده کردن
تحریک کردن
برآشفتن
برانگیختن
تهییج کردن

کشت مثلا Laboratory work - up کشت آزمایشگاهی

work oneself up نگران شدن

Make yourself ( or other things ) to do sth

چکاپ کامل
معاینه ی تخصصی

در پزشکی به عنوان بررسی کردن هم معنی میشه

get /be worked up
اگه ed بیاد اخرش و صفت بشه
ناراحت و عصبی شدن

بهترین و پرکاربردترین معنی برای این عبارت پروراندن است.
برای مثال : work up the courage to talk to somebodyیعنی شجاعت کافی برای صحبت با شخصی را پیدا کردن

در شیمی: آماده سازی ماده واکنش داده شده برای آزمون و تحلیل

پروراندن ( ایده و. . . ) ایجاد کردن، نگران و مضطرب ساختن، تحریک کردن

با to
work up to
منتهی شدن به

استحصال

ناراحت و عصبانی شدن.

ارتقای کار و بالا بردن سطح

ناراحت/ عصبی شدن
To get worked up

To become emotionally agitated, upset, angry about something

He got worked up over nothing

• You are a little bossy and get worked up during arguments. But you are the one who steps up first to apoligize

work up to ( something )
To make oneself mentally or emotionally prepared to do something; to gather or summon up enough courage, conviction, or energy to do something. In this usage, a reflexive pronoun can be used between "work" and "up. "
I'm working up to telling Mary the truth, but I'm not quite ready yet.
She finally worked herself up to leaving her job and moving to LA to pursue her dream of being a movie star.

دل و جرأت جمع کردن برای کاری
خود را برای کاری آماده کردن
انرژی ذخیره یا جمع کردن برای انجام کاری


کلمات دیگر: