1. put a blob of glue on the back of the picture and stick it in the album
یک چکه چسب پشت عکس بزن و آن را در آلبوم بچسبان.
2. put a dollop of cream on each cookie
روی هریک از شیرینی ها یک قلنبه خامه بگذارید.
3. put a dot in front of those who have come
جلو اسم آنهایی که آمده اند یک نقطه بگذار.
4. put a period at the end of each sentence
در آخر هر جمله نقطه بگذار.
5. put a tax on imports
به واردات مالیات بستن
6. put air in the tires
تایرها را باد کن.
7. put each thing in its own place
هر چیز را در جای خودش بگذار.
8. put money in thy purse!
(شکسپیر) پول در کیسه ات بگذار!
9. put my name on the list too
نام مرا هم در فهرست وارد کن.
10. put on the brake!
ترمز بگیر!
11. put some back side into the work!
پشتکار به خرج بده !
12. put the book down on the table
کتاب را روی میز بگذار.
13. put the book here
کتاب را اینجا بگذار(ید).
14. put the book there
کتاب را آنجا بگذار.
15. put the brake on!
ترمز بگیر!
16. put the car in gear!
ماشین را تو دنده بگذار!
17. put the chair near the table
صندلی را نزدیک میز بگذار.
18. put the eggs in a mixer and then pour them onto the flour and sugar
تخم مرغ ها را در مخلوط کن بگذار سپس روی آن آرد و شکر بریز
19. put the files in the drawer
پرونده ها را در کشو بگذار.
20. put the lid on the pressure-cooker
در دیگ زودپز را بگذار.
21. put the pattern on the cloth and cut the cloth!
الگو را روی پارچه بگذار و پارچه را ببر!
22. put the pot on the burner
دیگ را روی چراغ بگذار.
23. put the receipts in a separate file
رسیدها را در یک پرونده ی سوا بگذارید.
24. put the statue so that the front faces the light
مجسمه را جوری قرار بده که صورت آن به طرف نور باشد.
25. put the top on the teapot!
در قوری را بگذار!
26. put this book aside for me
این کتاب را برایم کنار بگذارید.
27. put this text into german
این متن را به آلمانی ترجمه کن.
28. put up your dukes!
مشت های خود را آماده (ی مشت زنی) کن !
29. put your experience to use
از تجربه ی خود استفاده کن.
30. put your money in the bank and let the interest build
پولت را در بانک بگذار و بگذار بهره ی آن انباشته شود.
31. put your own litter in plastic bags
زباله های خودتان را در کیسه ی پلاستیک بریزید.
32. put (or carry or bring) into effect
اجرا کردن،موثر کردن
33. put (or get) the show on the road
(خودمانی) دست به کار شدن،کار را آغاز کردن
34. put (or have) all one's eggs in one basket
همه ی دارایی خود را در یک کار (یا معامله) به کار زدن (و به مخاطره انداختن)
35. put (or lay) heads together
مشورت کردن،هم اندیشی کردن
36. put (or set) the record straight
رفع سو تفاهم کردن،شرح صحیح چیزی را دادن
37. put (or stare) out of countenance
از رو بردن،خیط کردن،شرمگین کردن
38. put (or throw) somebody off the scent
(به ویژه با دادن اطلاعات غلط) گمراه کردن،موجب پی گم کردن شدن
39. put (out) to sea
با کشتی حرکت کردن،(کشتی) به دریا رفتن
40. put (set) aside
کنار گذاشتن،صرفنظر کردن
41. put (somebody) wise to (something)
(امریکا ـ خودمانی) چیزی را به کسی خبر دادن،آگاه کردن
42. put (someone) on a diet
(برای کسی) رژیم خوراکی تعیین کردن
43. put (something) into position
در جای خود قرار دادن
44. put (something) out to contract
به مقاطعه دادن،(در مورد شرکت بزرگتر) کاری را طبق قرارداد قبول کردن و سپس به مقاطعه کاران کوچکتر تفویض کردن
45. put a bold face on
به نظر شجاع (یا مطمئن) آمدن،به روی خود نیاوردن،خم به ابرو نیاوردن
46. put a period (to something)
(چیزی را) به پایان رساندن
47. put a play into rehearsal
نمایشنامه ای را به مرحله ی تمرین رساندن
48. put a stop to
به پایان رساندن،خاتمه دادن
49. put a value on
قیمت گذاشتن (روی چیزی)،اهمیت قائل شدن،ارزش گذاشتن
50. put about
1- (کشتی) مسیر عوض کردن،تغییر مسیر دادن 2- درجهت دیگر حرکت کردن
51. put across
(عامیانه) 1- فهماندن،بیان کردن 2- (با موفقیت یا با حیله) انجام دادن
52. put ahead
1- (عقربه های ساعت را) جلو آوردن 2- ترجیح دادن،مهم تر شمردن
53. put an end to
متوقف کردن،موقوف کردن،به پایان رساندن
54. put aside (or by)
1- ذخیره کردن،برای روز مبادا گذاشتن،اندوختن 2- دور انداختن،دل کندن
55. put away
1- رجوع شود به 2 put aside- (عامیانه - به زندان یا بیمارستان روانی و غیره) فرستادن
56. put back
1- جایگزین کردن،سرجای خود گذاشتن،عوض دادن 2- (عقربه های ساعت را) عقب کشیدن
57. put down
1- منکوب کردن،درهم کوبیدن،سرکوب کردن 2- تنزل رتبه دادن،(از اختیارات یا مقام و غیره) محروم کردن 3- یادداشت کردن،نت برداشتن،ثبت کردن 4- نسبت دادن،ناشی (از چیزی) دانستن 5- فرود آمدن (هواپیما)،به زمین نشستن 6- حقیر شمردن،کوچک کردن،تحقیر کردن،سرکوفت زدن
58. put emphasis on
مورد تاکید قراردادن،سفارش کردن،پافشاری کردن،اهمیت دادن به
59. put forth
1- شاخ و برگ در آوردن 2- به عمل در آوردن،کوشیدن 3- پیشنهاد کردن 4- منتشر کردن،انتشار دادن 5- (کشتی) بندرگاه را ترک کردن
60. put forward
(نقشه یا طرح یا عقیده و غیره) پیشنهاد کردن،مطرح کردن
61. put in
1- (کشتی) وارد بندرگاه شدن 2- (ادعا و غیره را) به ثبت رساندن 3- اظهار کردن (میان حرف دیگران)،درج کردن 4- (عامیانه) وقت صرف کردن
62. put in a false position
موجب سو تفاهم شدن،در موقعیتی قرار دادن که با نیت یا میل شخص فرق دارد
63. put in an appearance
(برای مدت کوتاهی) حضور یافتن،خود را نشان دادن
64. put in for
درخواست کردن،داوطلب شدن
65. put in mind
یادآور شدن یا بودن،به فکر (چیزی) انداختن
66. put in one's two cent's worth
نظر خود را ابراز کردن،عقیده ی خود را گفتن
67. put into practice
به مرحله ی انجام رساندن،جامه ی عمل پوشاندن
68. put it on
(خودمانی) وانمود کردن،به خود بستن،غلو کردن
69. put it over on
(عامیانه) گول زدن
70. put it there!
(خودمانی) بیا با هم دست بدهیم !،دست بده !