1. They had to accustom themselves to the hot weather.
[ترجمه A.A] آنها مجبور بودند خودشون را با آب و هوای گرم سازگار کنند
[ترجمه قانعی] ایشان بایستی خودرا با آب و هوای سوزان سازگار می کردند.
[ترجمه ترگمان]آن ها مجبور بودند به هوای گرم عادت کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور بودند خود را به آب و هوای گرم متصل کنند
2. It'll take time for me to accustom myself to the changes.
[ترجمه A.A] برای من طول خواهد کشید تا خودمو با تغییرات وفق دهم
[ترجمه قانعی] سازگاری با تغییرات پیش آمده برای من زمان بر است.
[ترجمه ترگمان]زمان میبره تا خودم رو به تغییر عادت بدم
[ترجمه گوگل]این زمان برای من است که خودم را به تغییرات متصل کنم
3. It'shouldn't take long to accustom your students to working in groups.
[ترجمه قانعی] وفاق و هم داستانی دانش آموزان در فعالیت های گروهی، نباید چندان هم زمان ببرد.
[ترجمه ترگمان]باید مدت زیادی طول بکشد تا دانش آموزان خود را به کار در گروه ها عادت دهید
[ترجمه گوگل]ممکن است طول بکشد تا دانش آموزان خود را به کار در گروه ها آموزش دهید
4. She could not accustom herself to a hot climate.
[ترجمه قانعی] وی نتوانست با آب و هوای حاره ای خو بگیرد.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست خود را به آب و هوای گرم عادت دهد
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست خودش را به آب و هوای گرم فرا بخواند
5. You have to accustom yourself gradually to the different hours of work that your new post entails.
[ترجمه قانعی] شما باید بتدریج خود را با تغییر ساعات کاری که از ضروریات پست جدیدتان است ، سازگار سازید.
[ترجمه ترگمان]شما باید بتدریج خود را به ساعات مختلف کاری عادت دهید که پست جدید شما شامل آن است
[ترجمه گوگل]شما باید به تدریج به ساعات مختلف کار که پست جدید شما مربوط می شود، آموخته اید
6. It took him a while to accustom himself to the idea.
[ترجمه قانعی] دیر زمانی پائید تا وی خویش را با ایده نو وفق دهد.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا به این فکر عادت کند
[ترجمه گوگل]او مدت زمان زیادی را صرف کرد تا خود را به این ایده متصل کند
7. We had to accustom ourselves to cold weather.
[ترجمه قانعی] ما باید باآب و هوای سرد و خشک خو می گرفتیم.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم به هوای سرد عادت کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم خودمان را به هوای سرد بسپاریم
8. You must accustom yourself to getting up early.
[ترجمه قانعی] شما بایستی عادت به سحرخیزی را برای خود درونی کنید.
[ترجمه امیرمحمد] شما باید خودتان را برای سحرخیزی عادت دهید
[ترجمه ترگمان]باید عادت کنی زود بیدار شوی
[ترجمه گوگل]شما باید خودتان را به زودی آماده کنید
9. It took a while for her eyes to accustom themselves to the dark.
[ترجمه قانعی] کمی زمان برد تا چشمانش به تاریکی خوگیرد.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا به تاریکی عادت کند
[ترجمه گوگل]برای چشیدن وقت خود را به تاریکی برداشت
10. It took a while for me to accustom myself to all the new rules and regulations.
[ترجمه قانعی] سازگاری با قوانین و قواعد جدید برای من کمی زمان برد.
[ترجمه ترگمان]مدتی طول کشید تا خودم را به قوانین و مقررات جدید عادت دهم
[ترجمه گوگل]برای اینکه من خودم را به همه قوانین و مقررات جدید بسپارم، برای مدتی طول کشید
11. You must learn to accustom yourself to hard work.
[ترجمه قانعی] تو بایستی آموخته کار سخت شوی.
[ترجمه ترگمان]باید یاد بگیری که خودت را به کار سخت عادت بدهی
[ترجمه گوگل]شما باید یاد بگیرید که خودتان را به کار سخت متصل کنید
12. Education should accustom children to thinking for themselves.
[ترجمه قانعی] تحصیلات باید مایه ی بروز و ظهور تفکرات نو در کودکان شود.
[ترجمه ترگمان]تحصیل باید کودکان را به تفکر برای خود عادت دهد
[ترجمه گوگل]آموزش باید کودکان را به تفکر برای خود متکی کند
13. You have got to accustom yourself to the book that is written from several different viewpoints.
[ترجمه قانعی] شما باید با دیدگاه های متفاوتی که در قالب یک کتاب واحد عرضه می گردند ، بیشتر آشنا شوید.
[ترجمه ترگمان]شما باید خودتان را به کتاب عادت دهید که از دیدگاه های مختلف نوشته شده است
[ترجمه گوگل]شما باید خود را به کتابی که از چندین دیدگاه متفاوت نوشته شده است، آموخته باشید
14. A worn out slob, he can not accustom himself to the idea of women playing the sport seriously.
[ترجمه قانعی] یک مرد هپل شلخته و زهوار در رفته هرگز نمیتواندبه ایده آل زنانی که به ورزش تمام وقت می اندیشند ، حتی نزدیک هم باشد!
[ترجمه ترگمان]او شلخته و کثیف است و نمی تواند عادت کند که این ورزش را جدی بگیرد
[ترجمه گوگل]یک ساندوی پوشیده شده، او نمیتواند خود را به این فکر بکشد که زنان به طور جدی ورزش کنند
15. I had to accustom myself to working in surroundings that were far from luxurious, too.
[ترجمه ترگمان]عادت داشتم خودم را عادت بدهم که در محیط زندگی که از تجمل هم دور بودند عادت کنم
[ترجمه گوگل]من مجبور شدم خودم را به کار در محیطی که خیلی دور از لوکس بود، متقاعد کنم