فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: advises, advising, advised
• (1) تعریف: to give advice to; counsel.
• مترادف: advocate, counsel, guide, recommend
• مشابه: admonish, direct, endorse, enjoin, instruct, prescribe, steer, tutor, urge
- His sister advised him against driving through the snowstorm.
[ترجمه میلاد علی پور] خواهرش او را از رانندگی در کولاک بر حذر داشت، یا ( خواهرش توصیه کرد که در برف و بوران رانندگی نکند )
[ترجمه ترگمان] خواهرش به او توصیه کرد که در کولاک برف رانندگی کند
[ترجمه گوگل] خواهرش او را در برابر رانندگی از طوفان باران توصیه کرد
- Can you advise us concerning the financial aid application?
[ترجمه ترگمان] آیا می توانید در مورد برنامه کمک مالی به ما مشاوره دهید؟
[ترجمه گوگل] آیا می توانید به ما در مورد درخواست کمک مالی کمک کنید؟
- I don't know how to find a good dentist here; could you advise me?
[ترجمه ترگمان] من نمی دانم اینجا چه جور دندونپزشکی خوب پیدا کنم؛ می شود به من توصیه کنی؟
[ترجمه گوگل] نمیدانم چطور یک دندانپزشک خوب پیدا کنم می توانی مرا راهنمایی کنی؟
- His friend advised him to wait a while longer before making a decision.
[ترجمه mohammadali] دوستش به او توصیه کرد، قبل از اینکه تصمیمی بگیرد، کمی بیشتر صبر کند.
[ترجمه ترگمان] دوستش به او توصیه کرد قبل از تصمیم گیری کمی صبر کند
[ترجمه گوگل] دوست او به او توصیه کرد قبل از تصمیم گیری صبر کند
- My doctor advised me not to eat fatty foods.
[ترجمه Sarinq] دکترم به من توصیه کرد غذاهای چرب را نخورم
[ترجمه ترگمان] پزشک من به من توصیه کرد که غذاهای چرب بخورم
[ترجمه گوگل] دکتر من به من توصیه کرد غذاهای چرب را بخورم
- The embassy advised them that they should leave the country immediately.
[ترجمه ترگمان] سفارت به آن ها توصیه کرد که باید فورا کشور را ترک کنند
[ترجمه گوگل] سفارت به آنها توصیه کرد که آنها بلافاصله کشور را ترک کنند
- She came to me for help, but I could not advise her what to do.
[ترجمه ترگمان] او برای کمک به من آمد، اما من نمی توانستم به او توصیه کنم چه کار کند
[ترجمه گوگل] او برای کمک به من آمد، اما نمی توانستم آنچه را که انجام می دادم به او توصیه کنم
• (2) تعریف: to recommend or suggest; counsel.
- The doctor advised having some tests done.
[ترجمه ترگمان] پزشک توصیه کرد که برخی آزمایش ها انجام شود
[ترجمه گوگل] دکتر توصیه کرد تا آزمایشاتی انجام شود
- The lawyer advised that she protect her work with a copyright.
[ترجمه ترگمان] وکیل به او توصیه کرد که از کارش با کپی رایت حفاظت کند
[ترجمه گوگل] وکیل توصیه کرد که از کار خود با حق نسخهبرداری محافظت کند
• (3) تعریف: to inform; notify.
• مترادف: inform, tell
• مشابه: disclose, impart, notify, relate, report
- The committee will advise you of their decision within three weeks.
[ترجمه علیزاده] کمیسیون در عرض سه هفته تصمیم گیری نهائی را به شما اطلاع خواهد داد.
[ترجمه ترگمان] کمیته در عرض سه هفته به شما توصیه خواهد کرد
[ترجمه گوگل] این کمیته به شما در تصمیم گیری در عرض سه هفته توصیه می کند
• (4) تعریف: disclose; reveal; impart.
• مترادف: disclose, impart, relate, reveal
- Please advise where to send the money.
[ترجمه مونا] لطفا اطلاع بدید پول را کجا بفرستیم
[ترجمه ترگمان] لطفا توصیه کنید پول را کجا بفرستید
[ترجمه گوگل] لطفا توصیه کنید کجا پول ارسال کنید
- The letter advised that our account was now closed.
[ترجمه ترگمان] نامه توصیه کرد که حساب ما اکنون بسته شده است
[ترجمه گوگل] این نامه به ما توصیه کرد که حساب ما بسته شود
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to offer advice.
• مترادف: counsel
• مشابه: caution, educate, teach
- It's a book written to advise more than inform.
[ترجمه ترگمان] این یک کتاب است که برای توصیه بیشتر از اطلاع رسانی به شما نوشته شده است
[ترجمه گوگل] این یک کتاب است که برای مشاوره بیش از اطلاع رسانی است