کلمه جو
صفحه اصلی

con


معنی : محکوم، فریبکاری، از بر کردن، دانستن، گول زدن
معانی دیگر : مخفف:، مخالف، متحد، مشترک، کنسول، ادامه دار، ادامه یافته، پیشوند: رجوع شود به: com- (پیش از v,s,q,n,j,g,d,c و گاهی f می آید) [confrere]، برضد، استدلال مخالف، رای مخالف، آدم مخالف، (با دقت) خواندن، مطالعه ی دقیق کردن، به خاطر سپردن، رجوع شود به: conn، (خودمانی) گوشبر، کلاهبردار، شیاد، (ابتدا جلب اعتماد و سپس) کلاهبرداری کردن، گوشبری کردن، شیادی کردن، خرکردن، دست انداختن، (خودمانی) مخفف: convict، مخفف کلمه عامیانه confidence، اعتماد

انگلیسی به فارسی

پیشوند به‌ معنی با و باهم


از بر کردن، دانستن، مخفف کلمه عامیانه confidence ،اعتماد، گول زدن، مخالف


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: opposing; against. (Cf. pro
متضاد: for, pro
اسم ( noun )
• : تعریف: the opposing position or person.
متضاد: pro

- We argued the pros and cons.
[ترجمه ترگمان] ما مزایا و معایب را بررسی کردیم
[ترجمه گوگل] ما جوانب مثبت و منفی بحث کردیم
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cons, conning, conned
(1) تعریف: to memorize.
مشابه: learn, study

(2) تعریف: to study or examine with care.
مشابه: study
صفت ( adjective )
• : تعریف: (informal) pertaining to trickery or deception that involves an abuse of confidence.

- a con game
[ترجمه ترگمان] یه حقه بازی …
[ترجمه گوگل] یک بازی کن
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: cons, conning, conned
• : تعریف: (informal) to cheat by trickery; swindle.
مشابه: bilk, cheat, clip, double-cross, swindle
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) a confidence game; swindle.
مشابه: fraud, swindle

• deceit, swindle, fraud; convict, inmate
learn by heart, memorize; cheat, deceive
against (a proposition, opinion, etc.)
if someone cons you, they trick you into doing or believing something by saying things that are not true; an informal word. verb here but can also be used as a count noun. e.g. the whole thing was a big con.
con. is a written abbreviation for `constable'; used in britain as part of a policeman's title.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] در DOSو OS/2 نام دستگاهی که به صفحه کلید و مونیتور دلالت داشته باشد

مترادف و متضاد

Antonyms: be forthright, be honest


Antonyms: honesty, truthfulness


deceive, defraud


Synonyms: bamboozle, bilk, cajole, cheat, chicane, coax, double-cross, dupe, flimflam, fool, hoax, hoodwink, hornswoggle, humbug, inveigle, mislead, rip off, rook, sweet-talk, swindle, trick, wheedle


محکوم (اسم)
con, convict, lag, chummy, jailbird, geezo, lagger, lockstepper

فریبکاری (اسم)
con, deception, skin game

از بر کردن (فعل)
con, memorize

دانستن (فعل)
learn, account, know, knew, have, con, aim, adjudge, ascribe, cognize

گول زدن (فعل)
renege, con, fool, cheat, gyp, hustle, dodge, rig, bamboozle, outwit, deceive, defraud, dupe, cajole, hoax, gouge, befool, beguile, entrap, gull, gum, hocus, rogue, gaff, swindle, thimblerig, chouse, jockey, finagle, fob, wheedle

trick


Synonyms: bluff, cheat, crime, deception, double-cross, dupe, fraud, gold brick, graft, mockery, swindle, take in


جملات نمونه

1. This so-called bargain is just a con!
[ترجمه محسن] این به اصطلاح معامله فقط یک فریبکاری است.
[ترجمه ترگمان]این معامله که بهش می گن معامله اس - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]این به اصطلاح معامله فقط یک con!

2. The scheme was all a big con.
[ترجمه ترگمان] نقشه ما یه کلاهبرداری بزرگ بود
[ترجمه گوگل]این طرح همه چیز بزرگ بود

3. They con spired to overthrow the Government.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواهند دولت را سرنگون کنند
[ترجمه گوگل]آنها مجبور شدند دولت را سرنگون کنند

4. The so-called bargain was just a big con!
[ترجمه ترگمان]این معامله، فقط یه کلاهبرداری بزرگ بوده
[ترجمه گوگل]معامله به اصطلاح فقط یک کنسرت بزرگ بود!

5. The con artist bamboozled her out of $600.
[ترجمه ترگمان]این هنرمند حقه باز او را از ۶۰۰ دلار اخراج کرد
[ترجمه گوگل]هنرمند هنرمند او را از 600 دلار دور کرد

6. The resolution was carried nem con.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به نحو احسن انجام شد
[ترجمه گوگل]قطع شد

7. He's a real con artist .
[ترجمه ترگمان]او یک هنرمند واقعی است
[ترجمه گوگل]او یک هنرپیشه واقعی است

8. The whole thing was a big con,an elaborate put-down on a massive scale.
[ترجمه ترگمان]همه چیز یک کلاهبرداری بزرگ بود، یک کلاهبرداری بزرگ در مقیاس بسیار بزرگ
[ترجمه گوگل]همه چیز یک جفت بزرگ بود، پیچیده در مقیاس وسیع

9. You can't con me -- you're not really ill!
[ترجمه ترگمان]تو که نمی تونی منو گول بزنی - تو واقعا مریض نیستی!
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را متقاعد کنید - شما واقعا بیمار نیستید!

10. He was bamboozled by con men.
[ترجمه ترگمان]او گول مردان را فریب داده بود
[ترجمه گوگل]او توسط طرفداران بامبوآمیز بود

11. It's a con - you get half the food for twice the price!
[ترجمه ترگمان]این یه حقه است - تو نصف غذاها رو دو برابر می گیری!
[ترجمه گوگل]این یک تصور است که شما نصف غذا را برای قیمت دو برابر می کنید!

12. You had no right to con me into thinking I could trust you.
[ترجمه ترگمان]تو حق نداشتی من رو گول بزنی که من بتونم بهت اعتماد کنم
[ترجمه گوگل]شما حق نداشتید که فکر کنید که من بتوانم به شما اعتماد کنم

13. Dinner Chilli con carne with brown rice, fresh green salad, fat-free yoghurt.
[ترجمه ترگمان]فلفل چیلی با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی سرو می شود
[ترجمه گوگل]شام چیلی کن کن با برنج قهوه ای، سالاد سبز تازه، ماست بدون چربی

14. But when he con fronts her, she is crying for fear of not seeing him again and must be comforted.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی او را فریب می دهد، از ترس اینکه مبادا دوباره او را نبینم، گریه می کند
[ترجمه گوگل]اما زمانی که او در کنار او قرار دارد، او گریه می کند از ترس از دیدن او دوباره نیست و باید آرام شود

15. This is a wicked of police corruption, media con tricks and celebrity scandals.
[ترجمه ترگمان]این a از فساد پلیس، نیرنگ رسانه ها و رسوایی های مربوط به شهرت است
[ترجمه گوگل]این بدبختی از فساد پلیس، رسانه ها و رسوایی های مشهور است

to argue a matter pro and cons

موافق و مخالف موضوعی بحث کردن


The cons outnumbered the pros.

تعداد مخالفان از موافقان بیشتر بود.


a con man

آدم شیاد


He was conned into buying the Brooklyn bridge.

با حیله و نیرنگ پل بروکلین را به او فروختند.


پیشنهاد کاربران

گول زدن ( verb )
گول زن. فریبکار. گلاهبردار ( noun )

کلاهبرداری

جنبه منفی

Opposite of pro
Negetive sides of sth

cons معایب
pros مزایا

به خاطر سپردن

بهانه و فریب برای انجام ندادن کاری

com/con=پیشوندی در زبانهای اروپایی که بسامان با پیشوندهای ( اَن یا هَن/هم ) از یک بُن و ریشه می باشد. برای نمونه:
واژگان انگلیسی با ( con/com ) : ، combine، combination، compound /conjunction، conformation , . . .
واژگان پارسی ( اوستایی، پارسی میانه و پارسی کنونی ) با ( هم/اَن یا هَن ) : همپوشانی، هم افزایی، انباشتن ( هَنباشتن ) ، انبازش ( هَنبازش ) ، اندودن، انگیختن و. . .
پیشوند ( com ) با ( هم ) و ( con ) با ( اَن یا هَن ) یکی می باشد.


پیشوند: در معنی با هم جمع شدن و. . . .

con ( حمل‏ونقل دریایی )
واژه مصوب: هدایت
تعریف: هدایت و فرماندهی شناور از طریق صدور دستورهای لازم به سکانی|||متـ . هدایت شناور

جشنواره، فستیوال، همایش


کلمات دیگر: