کلمه جو
صفحه اصلی

challenging


معنی : مشوق
معانی دیگر : روانشناسى : چالش انگیز

انگلیسی به فارسی

چالش برانگیز، مشوق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: constituting a test of one's skill, strength, or ability.
متضاد: easy, unchallenging

- It was a challenging contest, so she was proud that she had done well.
[ترجمه ترگمان] مسابقه challenging بود، بنابراین به او افتخار می کرد که کارش را خوب انجام داده است
[ترجمه گوگل] این یک مسابقه چالش برانگیز بود، بنابراین او افتخار می کرد که او به خوبی کار کرده است
- His prose is challenging, so his books are respected but not widely popular.
[ترجمه ترگمان] نثر او چالش برانگیز است، بنابراین کتاب های او مورد احترام هستند اما به طور گسترده ای محبوب نیستند
[ترجمه گوگل] داستان او چالش برانگیز است، بنابراین کتاب های او مورد احترام هستند اما به طور گسترده ای محبوب نیستند

(2) تعریف: stimulating; provocative.

- I found it a challenging discussion.
[ترجمه ترگمان] من آن را یک بحث چالش برانگیز یافتم
[ترجمه گوگل] من این بحث را به چالش کشیدم

• stimulating, interesting
a challenging job or activity requires great effort and determination.
challenging behaviour seems to be inviting people to argue or compete.

مترادف و متضاد

مشوق (صفت)
incentive, challenging, encouraging, exhorting, impellent

جملات نمونه

1.
چالش انگیز،چالشی

2. Mike found a challenging job as a computer programmer.
[ترجمه ترگمان]مایک یک کار چالش برانگیز را به عنوان یک برنامه نویس کامپیوتر پیدا کرد
[ترجمه گوگل]مایک یک کار چالش انگیز را به عنوان یک برنامه نویس کامپیوتر پیدا کرد

3. She took the offensive, challenging her critics to prove their allegations.
[ترجمه ترگمان]او این حمله را انجام داد و منتقدانش را به چالش کشید تا ادعاهای آن ها را اثبات کند
[ترجمه گوگل]او این حمله را انجام داد و منتقدان خود را برای اثبات ادعاهای خود به چالش کشیدند

4. Her lawyer is challenging the legality of the court order.
[ترجمه ترگمان]وکیل او قانونی بودن حکم دادگاه را به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]وکیل او به چالش کشیدن قانونی بودن حکم دادگاه است

5. She performed the most challenging task without a mistake.
[ترجمه ترگمان]او دشوارترین کار را بدون اشتباه انجام داد
[ترجمه گوگل]او بدون اینکه یک اشتباه انجام داده باشد، کار سخت ترین کار را انجام می دهد

6. She was effectively challenging the whole basis on which society was run.
[ترجمه ترگمان]او به طور موثر تمام پایه ای را که جامعه در آن اداره می شد به چالش کشید
[ترجمه گوگل]او به طور موثر به چالش کشیدن کل پایه ای که در آن جامعه اجرا شد

7. Teaching young children is a challenging and rewarding job.
[ترجمه ترگمان]آموزش کودکان به عنوان یک شغل چالش برانگیز و پر پاداش است
[ترجمه گوگل]تدریس بچه های جوان یک کار چالش انگیز و پر ارزش است

8. This has been a challenging time for us all.
[ترجمه ترگمان]این یک زمان چالش برانگیز برای همه ما بوده است
[ترجمه گوگل]این برای همه ما زمان چالشی است

9. Society is challenging the traditional sexual division of labour.
[ترجمه ترگمان]جامعه چالش جنسیتی سنتی کار را به چالش می کشد
[ترجمه گوگل]جامعه تقسیم کار سنتی جنسی را به چالش می کشد

10. It's a challenging job but I'm sure you'll prove equal to it.
[ترجمه ترگمان]این یه شغل challenging، اما مطمئنم که تو هم به این نتیجه رسیدی
[ترجمه گوگل]این یک کار چالش برانگیز است، اما من مطمئن هستم که شما آن را برابر خواهید کرد

11. The new current affairs series promises to address challenging issues with freshness and rigour.
[ترجمه ترگمان]مجموعه امور جاری جدید وعده پرداختن به مسائل چالش برانگیز با تازگی و سختگیری را می دهد
[ترجمه گوگل]سری جدید امور جاری وعده داده است که به مسائل چالش برانگیز با طراوت و دقت رسیدگی کند

12. He found the course academically challenging.
[ترجمه ترگمان]او رشته تحصیلی را به چالش کشید
[ترجمه گوگل]او این دوره را به لحاظ علمی به چالش کشید

13. The college offers a challenging and stimulating environment in which to study.
[ترجمه ترگمان]این کالج یک محیط چالش برانگیز و محرک را برای تحصیل ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]کالج یک محیط چالش انگیز و تحریک کننده برای مطالعه ارائه می دهد

14. Campaigners are challenging the safety of genetically-modified food.
[ترجمه ترگمان]مبارزان برای امنیت غذاهای اصلاح شده ژنتیکی مبارزه می کنند
[ترجمه گوگل]مخالفان به ایمنی مواد غذایی اصلاح شده ژنتیکی چالش می کنند

15. My interests include anything adventurous or challenging.
[ترجمه ترگمان]علایق من شامل هر چیز ماجراجو یا چالش برانگیز هستند
[ترجمه گوگل]منافع من شامل هرج و مرج و یا چالش برانگیز است

پیشنهاد کاربران

سخت و دشوار
deeply concerning and challenging
بسیار نگران کننده و خطرناک

قابل بحث

چالش برانگیز

سخت

requiring the full application of one's abilities, attention, or resources

دشوار

Difficult to do but interesting and enjoyable

آزمونِ دشوار
more challenging آزمونِ دشوارتر
most challenging دشوارترین آزمون
توضیح: در آدرس اینترنتی https://dictionary. cambridge. org/dictionary/english/challenging
به عنوان معنی واژه challenging نوشته شده:
:difficult, in a way that tests your ability or determination
. This has been a challenging time for us all

بحث بر انگیز، عجیب و غریب، جای سوال داشتن

جاى بحث دارد
چالش بر انگیز
مکث

درمورد انسان چالش پذیر.

پرچالش
چالش برانگیز
چالشی


چالش آمیز


کلمات دیگر: