کلمه جو
صفحه اصلی

acquit


معنی : تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن، ادا کردن، از عهده برامدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تصفیه کردن، ادای نمودن، برائت کردن
معانی دیگر : رفتار کردن، بری الذمه کردن، (از وظیفه یا تعهدی) معاف کردن، بخشودن، پرداختن و تصفیه کردن وام و ادعا، ادای دین نمودن، برائت ذمه کردن

انگلیسی به فارسی

(حقوق) تبرئه کردن، روسفید کردن، برطرف کردن،اداکردن، از عهده برآمدن، انجام وظیفه کردن، پرداختن و تسویه کردن (وام و ادعا)، (حقوق) ادای (دین) نمودن، برائت (ذمه) کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acquits, acquitting, acquitted
مشتقات: acquittal (n.), acquitter (n.)
(1) تعریف: to clear (someone) of a charge or accusation, as in a court of law.
مترادف: absolve, clear, exculpate, exonerate, justify, vindicate
متضاد: arraign, condemn, convict, indict
مشابه: amnesty, discharge, dismiss, free, let off, pardon, remit, reprieve, respite, shrive

- The victim's family was shocked when the suspect was acquitted of the murder.
[ترجمه ترگمان] خانواده قربانی وقتی فرد مظنون از این قتل تبرئه شد شوکه شده بود
[ترجمه گوگل] وقتی که مظنون به قتل رسید، خانواده قربانی شوکه شد

(2) تعریف: to free (someone) from an obligation.
مترادف: absolve, excuse, exempt, forgive, free, release
مشابه: discharge, exonerate, liberate, relieve

- Out of gratitude for his deed, the lord acquitted him of his debt.
[ترجمه ترگمان] خداوند ازسر حق شناسی خود را از این عمل تبرئه کرد
[ترجمه گوگل] از افتخار برای عمل او، پروردگار او را از بدهی خود را تبرئه کرد

(3) تعریف: to conduct (oneself) as required or indicated.
مترادف: behave, comport, conduct
مشابه: act, carry, demean, manage

- She acquitted herself well in the interview.
[ترجمه ترگمان] او در مصاحبه خود را بخوبی تبرئه کرد
[ترجمه گوگل] او در مصاحبه به خوبی خود را تبرئه کرد

• declare innocent; pay a debt; set free, release (from a debt or duty)
if someone is acquitted of a crime, it is formally declared at the end of a trial that they did not commit it.
if you have acquitted yourself in a particular way, you have carried out a task or behaved in that way; a formal use.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] بری الذمه کردن، تبرئه کردن
[ریاضیات] انجام دادن، ادا کردن

مترادف و متضاد

Synonyms: act, bear, carry, comport, conduct, deport, perform


تبرئه کردن (فعل)
exonerate, exculpate, forgive, clear, purge, acquit, assoil, excuse

روسفید کردن (فعل)
exonerate, exculpate, acquit, assoil

برطرف کردن (فعل)
remove, rectify, acquit, dispel, eliminate, surmount, loose

ادا کردن (فعل)
utter, express, acquit, discourse, enounce, execute, pay, voice, pronounce

از عهده برامدن (فعل)
afford, acquit, cope, tackle, answer

انجام وظیفه کردن (فعل)
acquit

پرداختن و تصفیه کردن (فعل)
acquit

ادای نمودن (فعل)
acquit

برائت کردن (فعل)
acquit

announce removal of blame


Synonyms: absolve, blink at, clear, deliver, discharge, disculpate, exculpate, excuse, exonerate, free, let go, let off, let off the hook, liberate, release, relieve, vindicate, whitewash, wink at, wipe off


Antonyms: blame, censure, condemn, convict, damn, denounce, doom, sentence


behave some way


جملات نمونه

He was acquitted on all charges.

از کلیه اتهامات مبرا شد.


He was acquitted.

او تبرئه شد.


She acquitted herself well in the meeting.

در جلسه به نحو احسن رفتار کرد.


1. The judge directed the jury to acquit Phillips of the murder.
[ترجمه علی جادری] قاضی به هیأت منصف دستور داد تا فیلیپس را تبرئه کند .
[ترجمه ترگمان]قاضی دستور داد که قاضی \"فیلیپس\" رو تبرئه کنه
[ترجمه گوگل]قاضی به هیئت منصفه دستور داد تا فیلیپس از قتل را محکوم کند

2. They always acquit themselves of their duty very well.
[ترجمه ترگمان]آن ها همیشه خود را از وظیفه خود معذور می دارند
[ترجمه گوگل]آنها همیشه وظیفه خود را به خوبی انجام می دهند

3. Few observers expect the jury to acquit Mr Hoskins.
[ترجمه ترگمان]تعداد کمی از ناظران انتظار دارند که هیات منصفه آقای Hoskins را تبرئه کند
[ترجمه گوگل]تعداد کمی از ناظران انتظار دارند که هیئت منصفه آقای هاکیس را محکوم کند

4. He has never failed to acquit a client charged with murder.
[ترجمه ترگمان]او هرگز نتوانسته است یک مشتری متهم به قتل را تبرئه کند
[ترجمه گوگل]او هرگز موفق به اخذ یک مشتری متهم به قتل نشد

5. The black jurors who voted to acquit Simpson reflected the attitudes of their communities and brought their life experiences into the courtroom.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه سیاه پوست که به تبرئه \"سیمپسون\" رای دادند، نگرش های جوامع خود را منعکس کردند و تجربیات زندگی خود را به دادگاه کشاندند
[ترجمه گوگل]هیئت مدیره سیاه و سفید که برای تصدیق سیمپسون رای دادند، منعکس کننده نگرش جوامعشان بود و تجربه زندگی خود را به دادگاه داد

6. They did acquit themselves well with heavier strings and a flat pick, but in the main they were seen as fingerpicking guitars.
[ترجمه ترگمان]آن ها با نوارهای سنگین تر و یک برش هموار خود را تبرئه کردند، اما در اصل به عنوان گیتار fingerpicking دیده شدند
[ترجمه گوگل]آنها به خوبی با رشته های سنگین تر و یک انتخاب صاف به خوبی خود را بدست آوردند، اما در اصل آنها به عنوان گیتار انگشتی دیده می شدند

7. Who can discern his errors? Acquit me of hidden faults.
[ترجمه ترگمان]چه کسی می تواند اشتباه خود را تشخیص دهد؟ مرا از خطاهای پنهان نگه می دارد
[ترجمه گوگل]چه کسی می تواند اشتباهاتش را تشخیص دهد؟ از گسل های پنهان من راضی باشید

8. The court acquit two of the accused.
[ترجمه ترگمان]دادگاه دو متهم را تبرئه کرد
[ترجمه گوگل]دادگاه دو نفر از مته را محکوم می کند

9. The judge directed the jury to acquit all the defendants.
[ترجمه ترگمان]قاضی به هیات منصفه دستور داد که تمام متهمان را تبرئه کند
[ترجمه گوگل]قاضی به هیئت منصفه دستور داد تا تمام متهمین را محکوم کند

10. They tried to bribe the judge to acquit them.
[ترجمه ترگمان]سعی کردند به قاضی رشوه بدهند که آن ها را تبرئه کند
[ترجمه گوگل]آنها قاضی را مجبور به رشوه دادن به آنها کردند

11. I acquit Edward of all essential misconduct.
[ترجمه ترگمان]من ادوارد را از تمام رفتار essential تبرئه کردم
[ترجمه گوگل]من ادوارد را از همه سوءظن های اساسی آگاه می کنم

12. NIV who acquit the guilty for a bribe, but deny justice to the innocent.
[ترجمه ترگمان]NIV که مجرم را تبرئه می کند، اما عدالت را به بی گناهی متهم خواهد کرد
[ترجمه گوگل]NIV که مجرم را برای رشوه تبرئه می کند، اما عدالت را به بی گناه رد می کند

13. To acquit us with your products, please catalogue and other relative descriptive literatures.
[ترجمه ترگمان]برای تبرئه کردن ما با محصولات، لطفا کاتالوگ و دیگر مقالات توصیفی مربوط به آن را بنویسید
[ترجمه گوگل]برای تبرئه ما با محصولات خود، لطفا کاتالوگ و دیگر ادبیات توصیف نسبی

14. In cognition this kind of split acquit more as antimony between go-aheadism and passivism, feel and aesthesia.
[ترجمه ترگمان]در شناخت این نوع جدایی، antimony بین go و passivism، احساس و aesthesia وجود دارد
[ترجمه گوگل]در شناخت این نوع تقسیم، بیشتر به عنوان آنتیموان بین بینظمی و انحطاط، احساس و بیهوشی، بیشتر بدل می شود

15. Shall I acquit a man with dishonest scales, with a bag of false weights?
[ترجمه ترگمان]آیا می توانم مردی را با فلس های نادرست، با یک کیسه وزنه مصنوعی تبرئه کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا یک مرد با مقیاس های ناسازگار، با یک کیسه ای از وزن های نادرست، را منع می کند؟

پیشنهاد کاربران

تبرئه کردن‏

عفو کردن از جرم در دادگاه

بی گناه نشان دادن

convict ::: محکوم شدن ( گناهکار شناخته شدن )

acquit :::بیگناه شناخته شدن ( بیگناه دانستن )

بیگناه شناخته شدن

تبرئه شدن


کلمات دیگر: