کلمه جو
صفحه اصلی

accountant


معنی : محاسب، حساب دار، ذیحساب
معانی دیگر : حسابدار، ذی حساب

انگلیسی به فارسی

ذی‌حساب، حسابدار


حسابدار، محاسب، حساب دار، ذيحساب


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who examines and maintains the financial records of individuals or businesses.
مترادف: certified public accountant, CPA
مشابه: actuary, analyst, auditor, comptroller, computer, controller, examiner, inspector, recorder

- They decided to have an accountant prepare their tax return this year.
[ترجمه ترگمان] آن ها تصمیم گرفتند که یک حسابدار داشته باشند تا مالیات خود را در سال جاری آماده کنند
[ترجمه گوگل] آنها تصمیم گرفتند که یک حسابدار در این سال مالیات خود را آماده کنند
- The accountant has finished the annual financial report.
[ترجمه ترگمان] حسابدار گزارش مالی سالیانه را به پایان رسانده است
[ترجمه گوگل] حسابدار گزارش مالی سالانه را به پایان رسانده است

• one who maintains financial records, one who does financial audits
an accountant is a person whose job is to keep or check financial accounts.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] حسابدار

مترادف و متضاد

محاسب (اسم)
accountant, calculator

حساب دار (اسم)
accountant, bookkeeper, cost accountant, tallyman

ذیحساب (اسم)
accountant

Synonyms: actuary, analyst, auditor, bookkeeper, calculator, cashier, clerk, comptroller, CPA, examiner, public accountant, reckoner, teller


person who maintains financial accounts of a business


جملات نمونه

1. chief accountant
رئیس حسابداری،حسابدار ارشد

2. the accountant embezzled the bank's money
حسابدار پول های بانک را به جیب زد.

3. the accountant has salted the books
حسابدار توی دفاتر دست برده است.

4. cost accountant
حسابدار هزینه ی تمام شده،برآوردگر هزینه

5. an articled accountant
حسابدار ملزم به خدمت (طبق قرارداد)

6. certified public accountant
حسابدار قسم خورده

7. she is accountant and secretary all in one
او هم حسابدار است هم منشی.

8. the artful accountant who embezzeled the company's money
حسابدار حیله گری که پول شرکت را اختلاس کرد

9. a certified public accountant
حسابدار قسم خورده

10. he sat for his examination as accountant
برای حسابدار شدن در امتحان شرکت کرد.

11. Our accountant finally managed to sort out the muddle.
[ترجمه قاسم آباده ای] حسابدار ما سرانجام حسابهای آشفته را مرتب کرد.
[ترجمه ترگمان]بالاخره حسابدار ما موفق شد که گیج و سردرگم شود
[ترجمه گوگل]حسابدار ما در نهایت موفق به مرتب کردن مشکل

12. The accountant disputes the figures you gave him .
[ترجمه ترگمان]حسابدار ارقام و ارقامی را که به او داده بود حل و فصل کرد
[ترجمه گوگل]حسابدار چهره هایی را که به او دادید، اختلاف نظر دارد

13. An accountant will examine the company's books.
[ترجمه ترگمان]یک حسابدار کتاب های شرکت را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]حسابدار کتابهای شرکت را بررسی خواهد کرد

14. It would pay to use an accountant.
[ترجمه ترگمان]این کار باید از یک حسابدار استفاده کند
[ترجمه گوگل]این هزینه برای استفاده از یک حسابدار پرداخت می شود

15. He's no more than a glorified accountant.
[ترجمه ترگمان]او بیش از یک حسابدار مجلل نیست
[ترجمه گوگل]او بیش از یک حسابدار برجسته نیست

16. He's not a bad chap—quite human for an accountant.
[ترجمه ترگمان]او مرد بدی نیست - کاملا انسان است به خاطر یک حسابدار
[ترجمه گوگل]او یک حسابرس بد نیست و کاملا انسان است

17. Your accountant will discuss with you how to complete these forms.
[ترجمه ترگمان]حسابدار شما با شما درباره نحوه تکمیل این فرم ها صحبت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]حسابدار شما با شما در مورد چگونگی تکمیل این فرمها بحث خواهد کرد

certified public accountant

حسابدار قسم‌خورده


chief accountant

رئیس حسابداری، حسابدار ارشد


پیشنهاد کاربران

حسابدار

a person whose job is to keep finacial accounts

مستوفی
حسابدار

حسابدار دی دارو امید

دانش اموز حسابداری


حساب دار شرکت

account میشه حساب حالا accountant میشه حسابدار

accountant ( noun ) = حسابدار، دفتر دار
معانی دیگر >> برآورد کننده

a tax accountant = یک حسابدار مالیاتی
chief accountant = حسابدار کل یا رئیس حسابداری
senior accountant = حسابدار ارشد
junior accountant = حسابدار جز یا کمک حسابدار
public accountant = حسابدار رسمی یا مجاز
accountant general = سر حسابدار
certifed accountant = حسابدار مورد تایید یا خبره
accountant in charge = حسابدار در حال اجرای وظیفه ، حسابدار مسئول
government accountant = حسابدار دولتی
independence accountant = حسابدار مستقل
professional accountant = حسابدار حرفه ای
certified public accountant = حسابدار با گواهینامه رسمی


کلمات دیگر: