1. chief accountant
رئیس حسابداری،حسابدار ارشد
2. the accountant embezzled the bank's money
حسابدار پول های بانک را به جیب زد.
3. the accountant has salted the books
حسابدار توی دفاتر دست برده است.
4. cost accountant
حسابدار هزینه ی تمام شده،برآوردگر هزینه
5. an articled accountant
حسابدار ملزم به خدمت (طبق قرارداد)
6. certified public accountant
حسابدار قسم خورده
7. she is accountant and secretary all in one
او هم حسابدار است هم منشی.
8. the artful accountant who embezzeled the company's money
حسابدار حیله گری که پول شرکت را اختلاس کرد
9. a certified public accountant
حسابدار قسم خورده
10. he sat for his examination as accountant
برای حسابدار شدن در امتحان شرکت کرد.
11. Our accountant finally managed to sort out the muddle.
[ترجمه قاسم آباده ای] حسابدار ما سرانجام حسابهای آشفته را مرتب کرد.
[ترجمه ترگمان]بالاخره حسابدار ما موفق شد که گیج و سردرگم شود
[ترجمه گوگل]حسابدار ما در نهایت موفق به مرتب کردن مشکل
12. The accountant disputes the figures you gave him .
[ترجمه ترگمان]حسابدار ارقام و ارقامی را که به او داده بود حل و فصل کرد
[ترجمه گوگل]حسابدار چهره هایی را که به او دادید، اختلاف نظر دارد
13. An accountant will examine the company's books.
[ترجمه ترگمان]یک حسابدار کتاب های شرکت را بررسی می کند
[ترجمه گوگل]حسابدار کتابهای شرکت را بررسی خواهد کرد
14. It would pay to use an accountant.
[ترجمه ترگمان]این کار باید از یک حسابدار استفاده کند
[ترجمه گوگل]این هزینه برای استفاده از یک حسابدار پرداخت می شود
15. He's no more than a glorified accountant.
[ترجمه ترگمان]او بیش از یک حسابدار مجلل نیست
[ترجمه گوگل]او بیش از یک حسابدار برجسته نیست
16. He's not a bad chap—quite human for an accountant.
[ترجمه ترگمان]او مرد بدی نیست - کاملا انسان است به خاطر یک حسابدار
[ترجمه گوگل]او یک حسابرس بد نیست و کاملا انسان است
17. Your accountant will discuss with you how to complete these forms.
[ترجمه ترگمان]حسابدار شما با شما درباره نحوه تکمیل این فرم ها صحبت خواهد کرد
[ترجمه گوگل]حسابدار شما با شما در مورد چگونگی تکمیل این فرمها بحث خواهد کرد