کلمه جو
صفحه اصلی

across


معنی : از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان
معانی دیگر : از یک سو به سوی دیگر، از یک طرف به طرف دیگر، از یک زمان به زمان دیگر، به طور ضربدر، به طور متقاطع، در آن سوی، در آن طرف، در طرف مقابل، از پهنا، عرضا، پهنا، آن طرف، آن سوی، سرتاسر

انگلیسی به فارسی

سرتاسر، از این سو به آن سو، در میان، از عرض، از میان، از وسط، از این طرف به‌ آن طرف


در سراسر، از میان، از عرض، از وسط، یکسره، ازاین طرف بان طرف، از این سو بان سو، در میان


انگلیسی به انگلیسی

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: from one side or end to the other of.

- There is a beautiful arch across the entranceway.
[ترجمه رهرو] قوس زیبایی در آنسوی ورودی است.
[ترجمه ترگمان] یک قوس زیبا در میان the وجود دارد
[ترجمه گوگل] قوس زیبا در انتهای ورودی وجود دارد

(2) تعریف: to or on the other side or end of.

- Let's go to the store across the street.
[ترجمه 🐾 مهدی صباغ] بیایید به فروشگاه آن طرف خیابان برویم.
[ترجمه علی اکبر کریم زاده] بیایید به فروشگاهی که در آن طرف خیابان است برویم.
[ترجمه ترگمان] بیایید به مغازه آن طرف خیابان برویم
[ترجمه گوگل] بیایید به فروشگاه در خیابان برویم

(3) تعریف: so as to meet or find, esp. by accident.

- I came across him at the races.
[ترجمه ترگمان] در مسابقه با او برخورد کردم
[ترجمه گوگل] من در مسابقات به او رسیدم

(4) تعریف: so as to pass over at an angle; in or to a crosswise position.

- The straps go across each other in the back.
[ترجمه ترگمان] بندها از پشت سر هم رد می شوند
[ترجمه گوگل] تسمه ها در پشت یکدیگر قرار دارند
- The numeral seven is written with a line across it by Europeans.
[ترجمه romina] عددهفت در میان اروپایان با استفاده از یک خط نوشته شده است
[ترجمه 🦥Moonlight] عدد هفت با یک خط متقاطع با آن توسط اروپاییان نوشته شده است
[ترجمه ترگمان] عدد هفت با خطی روی آن نوشته شده توسط اروپایی ها نوشته شده است
[ترجمه گوگل] عدد هفت با یک خط در سراسر اروپا نوشته شده است
قید ( adverb )
(1) تعریف: from one side or end to the other.

- He came to a small stream and jumped across.
[ترجمه ترگمان] به نهر کوچکی رسید و از آن سو جست
[ترجمه گوگل] او به یک جریان کوچک آمد و پرید

(2) تعریف: on or to the other side or end.

- She sat across from me at the table.
[ترجمه 🦥Moonlight] او رو به روی من پشت میز نشست
[ترجمه ترگمان] او کنار من روی میز نشست
[ترجمه گوگل] او در کنار میز کنار من نشسته بود

(3) تعریف: in a crossed or crosswise manner.

- Hold the first ribbon straight, then put the other one across.
[ترجمه 🦥Moonlight] روبان اول را مستقیم نگه دار سپس روبان دیگر را به صورت ضربدری با آن بگذار
[ترجمه ترگمان] اولین روبان رو صاف نگه دار بعدش اون یکی رو بذار اونور
[ترجمه گوگل] روبان اول را مستقیما نگه دارید، سپس یکی دیگر را در داخل قرار دهید

• from side to side; beyond; transversely; on the other side; to the other side
upon; beyond; transversely
if you go or look across somewhere, you go or look from one side of it to the other.
something that is situated or stretched across something else is situated or stretches from one side to the other.
something that is situated across a street or river is on the other side of it.
across is used to indicate the width of something.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] در عرض
[ریاضیات] از وسط، از روی، از میان، سرتاسر، بر روی

مترادف و متضاد

از میان (قید)
across, through

از عرض (قید)
across

از وسط (قید)
across, crosswise, athwart, crossways

یکسره (قید)
exactly, across, indiscriminately, altogether, all, at once, non-stop

ازاین طرف به ان طرف (قید)
across

از این سو بان سو (قید)
across, athwart

در میان (حرف اضافه)
into, across, among, between, amongst, amid, amidst, midst, betwixt

traversing a space, side to side


Synonyms: athwart, beyond, cross, crossed, crosswise, opposite, over, transversely


جملات نمونه

1. across the street
در آن سوی خیابان

2. across time
در طول زمان

3. across the board
سرتاسر،شامل همه،به طور کلی،کلا

4. come across
(معنی و غیره) واضح بودن

5. come across
1- اتفاقا ملاقات کردن،اتفاقا یافتن 2- (عامیانه - سخن و نوشته) رسا،آسان فهم 3- ( به دلخواه کسی دیگر) حرف زدن یا عمل کردن

6. cut across
میان بر زدن،اریب رفتن،از میان (چیزی) رد شدن،قیقاچ رفتن

7. get across
(معنی و غیره) رساندن،فهماندن،بیان کردن

8. get across
1- به وضوح بیان کردن،تفهیم کردن 2- فهمیدن،درک کردن

9. pop across (or down or out)
غفلتا آمدن یا رفتن

10. put across
(عامیانه) 1- فهماندن،بیان کردن 2- (با موفقیت یا با حیله) انجام دادن

11. run across
(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن

12. run across
(اتفاقا) برخوردن (به کسی یا چیزی)،ملاقات کردن

13. board sawed across
تخته هایی که از پهنا بریده شده اند

14. clouds fleeting across the sky
ابرهایی که با شتاب در آسمان حرکت می کنند.

15. he ran across an old friend in the street
در خیابان به یک دوست قدیمی برخورد.

16. he swam across the river
او با شنا عرض رودخانه را طی کرد.

17. heavy bars across prison windows
میله های کلفت (بر روی) پنجره های زندان

18. plague stalks across the land
طاعون سر تا سر ناحیه را فرا گرفته است.

19. she ran across the plow
او در راستای زمین شخم زده دوید.

20. the shop across the street
مغازه ی آن طرف خیابان

21. to stumble across some new evidence
اتفاقا به مدارک تازه ای برخوردن

22. we cut across the lawn
ما از میان چمن رد شدیم.

23. we slanted across the river
ما اریب از رودخانه رد شدیم.

24. we walked across country
ما در دشت و صحرا پیاده روی کردیم.

25. a smile bickered across her face
لبخندی بر چهره اش ظاهر شد.

26. a smile flickered across her face
لبخندی بر صورتش نقش بست.

27. a smile played across her lips
لبخندی بر لبانش نقش بست.

28. fighter planes swept across the sky
هواپیماهای جنگنده با سرعت از آسمان گذشتند.

29. four seams ran across the old man's forehead
چهار چین سرتاسر پیشانی پیرمرد را پوشانده بود.

30. he could remember across the years
او سالیان درازی را به خاطر داشت.

31. oil tankers plowed across the ocean
کشتی های نفتکش با تلاش اقیانوس را طی کردند.

32. soldiers were plodding across the muddy fields
سربازان با زحمت از میان زمین های گل آلود رد می شدند.

33. the chalk rasped across the blackboard
گچ بر روی تخته سیاه صدای گوشخراشی ایجاد کرد.

34. the lake lying across the border
دریاچه ای که مرز را قطع می کند

35. their armies poured across europe
لشگرهای آنان سرتاسر اروپا را فرا گرفتند.

36. then we came across an expansive glittering lake
سپس رسیدیم به یک دریاچه ی بزرگ و درخشان

37. to stretch pipes across a continent
در سرتاسر اقلیم لوله کشیدن

38. a curtain was stretched across the window
پرده ای در راستای پنجره آویخته شده بود.

39. dark clouds were scudding across the sky
ابرهای تیره آسمان را به سرعت می پیمودند.

40. genghis khan's army thundered across the near east
قشون چنگیزخان مثل رعد سرتاسر خاور نزدیک را پیمود.

41. he got his point across by way of illustration and interpretation
او از راه توضیح و تفسیر نکته ی خود را رساند.

42. he raced his car across the desert
در صحرا اتومبیل خود را به سرعت راند.

43. his meaning didn't come across
منظورش واضح نبود.

44. mina wiped her hand across her forehead
مینا دست خود را بر پیشانی خود مالید.

45. sunset colors were splashed across the sky
رنگ های غروب آفتاب در سرتاسر آسمان پراکنده شده بودند.

46. the house stood cater-corner across the square
خانه به حالت اریب در یک سوی میدان شهر قرار داشت.

47. the huge faults running across california
گسله های عظیمی که در سرتاسر کالیفرنیا امتداد دارد.

48. the old lady trudged across the snow
پیرزن از میان برف ها کشان کشان رد شد.

49. the pelicans were flopping across the sky
پلیکان ها بال می زدند و در آسمان پرواز می کردند.

50. they cut a canal across the desert
آنها از میان صحرا کانالی حفر کردند.

51. to lay one stick across another
یک چوب را به طور متقاطع روی چوب دیگر قرار دادن

52. he dared me to swim across the river
به من گفت اگر راست میگی تا آن طرف رودخانه شنا کن.

53. herein were many roads cut across the forest
در اینجا راه های زیادی وجود داشت که از وسط جنگل کشیده شده بودند.

54. on the way, we came across the carcass of a lion
در راه به جسد شیری بر خوردیم.

55. she gave me a ding across the ear!
او دنگی زد تو گوشم !

56. the island is 200 miles across
پهنای جزیره 200 مایل است.

57. to help a blind man across the street
مرد کوری را در گذشتن از خیابان کمک کردن

58. he failed to get his thoughts across
او نتوانست افکار خود را بیان کند.

59. the boy made a quick dart across the lawn
پسر مثل تیر از میان چمن رد شد.

60. the trials and tribulations of traveling across the african desert
سختی ها و مشقات سفر از میان صحرای افریقا

61. they decided to build a bridge across the river
تصمیم گرفتند پلی بر رودخانه بزنند.

62. he charged 500 tomans to row us across the river
500 تومان گرفت که ما را با قایق به آن سوی رودخانه ببرد.

63. the bow twanged and the arrow shot across
(چله ی) کمان ترنگید و تیر رها شد.

64. the shadow of an armed man slid across the wall
سایه ی مردی مسلح بر دیوار لغزید.

65. a boat that can trail three coal barges across the persian gulf
یک کشتی که می تواند سه دوبه ی زغال سنگ را در راستای خلیج فارس یدک بکشد.

66. searching for the fugitives, the police fanned out across the plain
افراد پلیس در جستجوی فراریان در سرتاسر دشت پراکنده شدند.

67. i took the blind man's hand and led him across the road
دست مرد کور را گرفتم و او را از جاده رد کردم.

68. the wind was blowing and the clouds were flitting across the sky
باد می وزید و ابرها به سرعت آسمان را می پیمودند.

He swam across the river.

او با شنا عرض رودخانه را طی کرد.


He could remember across the years.

او سالیان درازی را به خاطر داشت.


across time

در طول زمان


to lay one stick across another

یک چوب را به طور متقاطع روی چوب دیگر قرار دادن


The lake lying across the border.

دریاچه‌ا‌ی که مرز را قطع می‌کند.


across the street

در آن سوی خیابان


Board sawed across.

تخته‌هایی که از پهنا بریده شده‌اند.


The island is 200 miles across.

پهنای جزیره 200 مایل است.


the shop across the street

مغازه‌ی آن طرف خیابان


His meaning didn't come across.

منظورش واضح نبود.


He failed to get his thoughts across.

او نتوانست افکار خود را بیان کند.


He ran across an old friend in the street.

در خیابان به یک دوست قدیمی برخورد.


اصطلاحات

come across

(معنی و غیره) واضح بودن


get across

(معنی و غیره) رساندن، فهماندن، بیان کردن


run across

(اتفاقا به کسی یا چیزی) برخوردن


پیشنهاد کاربران

روبرو

مقابل

روبه رو ٬ مقابل

آن سوی دیگر ، مقابل

در عوضِ

با توجه به

مربوط به

رو به رو

از طرف

به طور ضربدر


در طول ، در امتداد

روبه رو. متقابل. آن سوی دیگر

چهارراه

در سر تا سرِ

قطر
it is only 2, 301 kilometers across
قطرش فقط2301 کیلومتر است

عرض ، ردیف

افقی ( البته در حل جدول )

در دو طرف

به معنی در عرض


Cross - disciplinary:
Of, relating to, or involving two or more disciplins: interdisciplinary
میان رشته ای


Across the top در بالای صفحه

پهنه

سراسر ، مثلا سراسر دنیا .

الف ) در جایگاه قید:
از یک طرف به طرف دیگرْ مثال: When I reached the river, I simply swam across ( وقتیکه به رودخانه رسیدم، براحتی از یک طرف به طرف دیگر شنا کردم ) .
ب ) در جایگاه حرف اضافه:
1 - از یک طرف به طرف دیگرِ مثال: she went across the street ( او از یک طرف به طرف دیگرِ خیابان رفت ) .
2 - آنطرفِ مثال: The fuel station is just across the road ( پمپ بنزین درست آنطرفِ جاده است ) .
3 - در سراسرِ مثال: The government declared state of emergency across the country ( دولت در سراسرِ کشور حالت فوق العاده اعلان کرد ) .

1. Across
الف: سرتاسر، از یک سو به سوی دیگر
We'll have to swim across
ب: اونور
He's meysam, go across and say hello!
2. Across to/at
روبرو و نقطه مقابل ( اما نه سمت دیگر )
He walked across to where i was sitting.
3. Across from
نقطه مقابل ( سمت دیگر، طرف دیگر )
She sits across from me on the srreet


روبه رو . مقابل . مستقیم

در برابر

حرکت دریک مسیر

سراسر

از طرف دیگر

در مسیر

در راستای, , ,

چب به راست


طی، از طریق

بنظر من معنیش میشه :

روبروی

از میان
از عرض
از وسط
یکسره
ازاین طرف به آن طرف
از این سو بان سو
در میان

از این طرف به آن طرف

جهت

across age = all ages

۱. ( رو به رو ) . ۲. ( آن طرف )
در شرایطی معنیش این دو کلمه میشه که بین من و ( آن طرف ) و یا ( رو به رو ) یک مانع هست . مثل جاده . مثل رود خانه . و من این طرف مانع هستم و میخام به اون طرف مانع که فرض کنید یک خونه هست اشاره کنم . و بگم آن خانه . پس میشه آن طرف یا روبه رویی که یک مانع وسطش هست .

به معنی سر یک چیزی بستگی ب جمله داره مثلا با خیابان میشه سر خیابان a cross the street سر خیابان

I swam across the river من شنا کردم در عرض رودخانه

موازی ( برق )

آن طرف

درتمامِ، در کُلِ

فراتر از

: adverb

در جدول
Across = افقی
Down = عمودی



across my memory = سر تا سر خاطراتم

Psychologists across the discipline
تمام روانشناسان این رشته
به نظر من تمام هم معنی میده

به واسطه ی


کلمات دیگر: