کلمه جو
صفحه اصلی

adhere


معنی : وفا کردن، متفق بودن، جور بودن، چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن، هواخواه بودن، طرفدار بودن، توافق داشتن، بهم چسبیده بودن
معانی دیگر : وصل ماندن، پشلیدن، دوسیدن، برچسبیدن، (صمیمانه) پیروی کردن، رعایت کردن، اعتقاد داشتن

انگلیسی به فارسی

( adequancy =) چسبیدن، پیوستن، وفادار ماندن،هواخواه بودن، طرفدار بودن، وفا کردن، توافق داشتن،متفق بودن، جور بودن، (گیاه‌شناسی) به‌هم چسبیده بودن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: adheres, adhering, adhered
مشتقات: adherer (n.)
(1) تعریف: to stick or cling firmly, as by gluing (usu. fol. by "to").
مترادف: cleave, cling, stick
مشابه: agglutinate, attach, bind, cement, coalesce, cohere, fasten, glue, join

- The dust adhered to her skin.
[ترجمه ترگمان] غبار به پوستش چسبیده بود
[ترجمه گوگل] گرد و غبار به پوست او چسبیده است

(2) تعریف: to follow or hold to closely (usu. fol. by "to").
مترادف: abide by, comply with, follow, observe, stick
متضاد: ignore
مشابه: acknowledge, heed, mind, obey, respect

- You'll get into trouble if you don't adhere to the rules.
[ترجمه ترگمان] اگر از قوانین پیروی نکنی به دردسر می افتی
[ترجمه گوگل] اگر قواعد را رعایت نکنید، به مشکل خواهید رسید
- I adhered to the recipe this time, but the dish is still too salty.
[ترجمه ترگمان] من این بار به دستور پخت چسبیده بودم اما غذا هنوز خیلی شوره
[ترجمه گوگل] من در این زمان دستور غذا را می پذیرم، اما ظرف هنوز خیلی شور است
- Despite persecution, they adhered to their religion.
[ترجمه ترگمان] با وجود آزار و اذیت، آن ها به دین خود وفادار ماندند
[ترجمه گوگل] با وجود آزار و شکنجه، آنها به دین خود پیوستند

(3) تعریف: to maintain loyalty or support (usu. fol. by "to").
مترادف: cleave, stick by
مشابه: cling, hold, stick

- Many of the nobles adhered to the deposed king.
[ترجمه س.هوشمندی] بسیاری از درباریان به پادشاه خلع شده وفادار ماندند.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از نجبا به پادشاه خلع شده وفادار ماندند
[ترجمه گوگل] بسیاری از نجیبان به پادشاه رها شده پیوستند

• stick to, cling to; be devoted to (an idea, group, etc.)
if a substance adheres to a surface or object, it sticks to it.
if you adhere to a rule or agreement, you act in the way that it says you should.
if you adhere to an opinion or belief, you support it.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دگرچسبیدن
[نساجی] چسبیدن - پیوستن - جور بودن
[ریاضیات] چسبیدن، متصل بودن، دوسیدن
[پلیمر] چسبیدن، به هم پیوستن

مترادف و متضاد

stick or become stuck to, either physically or mentally


Synonyms: attach, cement, cleave, cling like ivy, cohere, fasten, fix, freeze to, glue, hold fast, hold on like bulldog, paste, stay put, stick like a barnacle, stick like glue, unite


Antonyms: loose, loosen, separate, unfasten


وفا کردن (فعل)
abide, adhere, accomplish

متفق بودن (فعل)
adhere, agree, hang together

جور بودن (فعل)
adhere, comport

چسبیدن (فعل)
adhere, stick, hold, cohere, inhere, pester, incline, paste, glue, cleave, handfast

پیوستن (فعل)
adhere, adjoin, associate, annex, couple, attach, affix, sort, meet, join, ally, affiliate, connect, catenate, weld, cleave, cement, cling, conjoin, consociate

وفادار ماندن (فعل)
adhere

هواخواه بودن (فعل)
adhere

طرفدار بودن (فعل)
adhere, stand for, sympathize, be in favor of

توافق داشتن (فعل)
adhere

بهم چسبیده بودن (فعل)
adhere

conform to or follow rules exactly


Synonyms: abide by, be attached, be constant, be devoted, be devoted to, be faithful, be loyal, be true, cleave to, comply, follow, fulfill, heed, keep, maintain, mind, obey, observe, practice, respect, stand by, support


Antonyms: disjoin, not conform


جملات نمونه

1. to adhere to a principle
به عقیده ای وفادار ماندن

2. cement does not adhere well to glass
سیمان درست به شیشه نمی چسبد.

3. A smooth, dry surface helps the tiles adhere to the wall.
[ترجمه ترگمان]یک سطح صاف و خشک به کاشی ها کمک می کند که به دیوار چسبیده اند
[ترجمه گوگل]سطح صاف و خشک، باعث می شود که کاشی ها به دیواره ها برسد

4. All members of the association adhere to a strict code of practice.
[ترجمه ترگمان]همه اعضای این انجمن به اصول دقیق عمل پایبند هستند
[ترجمه گوگل]همه اعضای انجمن پیرو قوانین سختگیرانه هستند

5. Once in the bloodstream, the bacteria adhere to the surface of the red cells.
[ترجمه ترگمان]زمانی که در جریان خون، باکتری ها به سطح سلول های قرمز می چسبند
[ترجمه گوگل]هنگامی که در جریان خون قرار می گیرد، باکتری به سطح سلول های قرمز متصل می شود

6. Plain ordinary dream, we used the only adhere to the belief to support the dream.
[ترجمه ترگمان]ما از یک رویای عادی ساده استفاده کردیم و از این باور استفاده کردیم که از این رویا حمایت کنیم
[ترجمه گوگل]رویای عادی ساده، ما تنها از اعتقاد به حمایت از رویای استفاده کردیم

7. The eggs of these fish adhere to plant leaves.
[ترجمه foad bahmani] تخم این ماهی ها به برگ گیاهان می چسبد.
[ترجمه ترگمان]تخم مرغ این ماهی ها به برگ های گیاهان می چسبند
[ترجمه گوگل]تخم مرغ این ماهی ها به برگ گیاهان پیوستند

8. The tiles may not adhere properly if you do not use the correct glue.
[ترجمه foad bahmani] اگر از چسب درست استفاده نکنید، کاشی ها به صورت مناسب نمی چسبند.
[ترجمه ترگمان]اگر از چسب درست استفاده نکنید کاشی ها ممکن است به درستی پایبند نباشند
[ترجمه گوگل]اگر از چسب صحیح استفاده نکنید، کاشی ممکن است درست نپوشانده نشود

9. Those who adhere to the principles of wisdom, have right attitudes, and true to their words and discharge their duties with responsibility are loved by people.
[ترجمه ترگمان]آن هایی که به اصول عقل پایبند هستند، نگرش های درست دارند و به حرف های آن ها وفادار هستند و وظایف خود را با مسئولیت محدود می کنند
[ترجمه گوگل]افرادی که به اصول عقلانیت پیروی می کنند، نگرش های حقوقی دارند و به کلمات آنها احترام می گذارند و وظایف خود را با مسئولیت انجام می دهند، توسط مردم عاشق می شوند

10. He urged them to adhere to the values of Islam which defend the dignity of man.
[ترجمه ترگمان]او از آن ها خواست تا به ارزش های اسلام وفادار بمانند که از شان انسان دفاع می کنند
[ترجمه گوگل]او از آنها خواسته است که به ارزشهای اسلام پایبند باشند که از شأن انسان دفاع کنند

11. Glue will adhere the tiles to the wallboard.
[ترجمه ترگمان]چسب به کاشی های ضد آفتاب وفا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]چسب کاشی را به دیوارهای چوبی پیوند می دهد

12. How many people actually adhere to this view?
[ترجمه ترگمان]چند نفر در واقع به این دیدگاه پایبند هستند؟
[ترجمه گوگل]چگونه بسیاری از افراد به این دیدگاه پایبند هستند؟

13. Small particles adhere to the seed.
[ترجمه ترگمان]ذرات کوچک به دانه می چسبند
[ترجمه گوگل]ذرات کوچک به دانه میچسبند

14. We adhere to the principles of equal rights and freedom of expression for all.
[ترجمه ترگمان]ما به اصول حقوق برابر و آزادی بیان برای همه پایبند هستیم
[ترجمه گوگل]ما به اصول حقوق برابر و آزادی بیان برای همه پایبندیم

15. Abdominal tissues sometimes adhere after an operation.
[ترجمه ترگمان]برخی اوقات پس از یک عملیات، بافت Abdominal به هم متصل می شوند
[ترجمه گوگل]بافت های شکمی گاهی اوقات پس از یک عمل جفت می شوند

Cement does not adhere well to glass.

سیمان درست به شیشه نمی‌چسبد.


tax laws have been adhered to

از قوانین مالیاتی پیروی شده است


to adhere to a principle

به عقیده‌ای وفادار ماندن


پیشنهاد کاربران

مطابقت


adhere to sth
پایبند بودن به چیزی مثل توافق، اصول، قانون و . . .
پایبندی و پیروی کردن از چیزی/اصولی


همخوانی داشتن

چسبیدن سریع به سطح یا ماده، اعتقاد و تقید به چیزی یا اصلی، از نزدیک دنبال کردن، یا نمایش دادن یامشاهده کردن

پیرو چیزی بودن

- پیروی کردن
- رعایت کردن

عمل کردن ( به دستور یا قانون و . . . )

نسبت دادن

معتقد بودن ؛ اعتقاد داشتن به چیزی

پیروی کردن

چسبیدن ( به ) ؛ پایبند بودن ( به )

# Cement does not adhere well to glass
# a smooth, dry surface helps the tiles adhere to the wall
# I have adhered strictly to the principles
# You'll get into trouble if you don't adhere to the rules

متعهد بودن

● پایبند بودن
Adhere to something


کلمات دیگر: