کلمه جو
صفحه اصلی

acknowledge


معنی : تصدیق کردن، قدردانی کردن، اعتراف کردن، وصولنامهای را اشعار داشتن
معانی دیگر : اذعان کردن، اقرار کردن، رسید چیزی را اعلام کردن، (دریافت نامه و غیره را) اعلام کردن، محل گذاشتن، اعتنا کردن، تشکر کردن، سپاسگزاری کردن، صحت یا قانونی بودن مدرکی را تصدیق کردن، تصدیق محضری کردن، جواب دادن، آشنایی دادن، جواب سلام دادن

انگلیسی به فارسی

اذعان، تصدیق کردن، قدردانی کردن، اعتراف کردن، وصولنامهای را اشعار داشتن


اذعان کردن، اعتراف کردن، تصدیق کردن، اقرار کردن


جواب دادن، آشنایی دادن، جواب سلام دادن


رسید چیزی را اعلام کردن، (دریافت نامه و غیره را) اعلام کردن


محل گذاشتن، اعتنا کردن


قدردانی کردن، تشکر کردن، سپاسگزاری کردن


صحت یا قانونی بودن مدرکی را تصدیق کردن، تصدیق محضری کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: acknowledges, acknowledging, acknowledged
مشتقات: acknowledgment (n.)
(1) تعریف: to admit or recognize the truth, existence, fact, or validity of.
مترادف: accept, admit, affirm, allow, avow, concede, grant, recognize
متضاد: deny, disavow, reject
مشابه: acquiesce, agree, certify, concur, confess, credit, face up to, honor, know, own up to, plead, testify

- The professor was forced to acknowledge that the student had been correct after all.
[ترجمه محمدرضا شریفی] استاد در نهایت مجبور شد بپذیرد که سر آخر حق با دانشجو بوده است.
[ترجمه ترگمان] پروفسور مجبور شد قبول کند که دانش آموزان درست بعد از هر چیز درست عمل کرده اند
[ترجمه گوگل] استاد مجبور شد اذعان کند که دانش آموز پس از همه درست بوده است
- He refused to acknowledge the boy as his son.
[ترجمه ترگمان] اون قبول نکرد که پسره رو به عنوان پسرش قبول کنه
[ترجمه گوگل] او از تصدیق پسر به عنوان پسرش خودداری کرد
- The city's orchestra is acknowledged to be one of the world's finest.
[ترجمه ترگمان] اعلام شده است که ارکستر این شهر یکی از زیباترین بخش های جهان است
[ترجمه گوگل] ارکستر شهر یکی از بهترین ها در جهان است
- At first, she did not acknowledge being acquainted with the man.
[ترجمه ترگمان] در آغاز اعتراف نکرد که با این مرد آشنایی دارد
[ترجمه گوگل] در ابتدا او تصدیق نکرد که با این مرد آشنا شود
- The neighbor finally acknowledged having witnessed the crime.
[ترجمه ترگمان] همسایه مذکور سرانجام اعتراف کرد که شاهد این جرم بوده است
[ترجمه گوگل] همسایه در نهایت اذعان کرد که این جرم را شاهد بوده است

(2) تعریف: to indicate awareness of.
مترادف: notice, recognize
متضاد: ignore
مشابه: address, credit, greet, hail, know, salute

- She acknowledged his presence with a slight nod.
[ترجمه ترگمان] او متوجه حضور مارتین شد و سرش را به علامت موافقت تکان داد
[ترجمه گوگل] او حضور خود را با یک گربه کمی تایید کرد

(3) تعریف: to show appreciation or thanks for.
مترادف: appreciate, hail, recognize
مشابه: requite, thank

- At the front of the book, she acknowledges her husband's help with the research.
[ترجمه ترگمان] در جلوی این کتاب، او به کمک همسرش در این تحقیقات اعتراف می کند
[ترجمه گوگل] در جلوی کتاب، او به کمک شوهرش در تحقیق اذعان می کند

(4) تعریف: to indicate the receipt of, as a message.
مترادف: answer, reply to, respond to

- We should at least acknowledge their invitation, even if we decide not to go.
[ترجمه محسن برازنده] ما حداقل باید از دعوت آنها قدردانی کنیم حتی اگر تصمیم به رفتن نداشته باشیم.
[ترجمه ترگمان] حداقل باید invitation را تصدیق کنیم، حتی اگر تصمیم بگیریم که برویم
[ترجمه گوگل] ما باید حداقل دعوت نامه خود را تایید کنیم، حتی اگر ما تصمیم به رفتن نداشته باشیم

• recognize, admit; confess; certify the receipt of
if a fact or situation is acknowledged, it is accepted that it is true or that it exists.
if you acknowledge someone, you show that you have seen and recognized them.
if you acknowledge a message, letter, or parcel, you tell the person who sent it that you have received it.
if people or their status, qualities, or achievements are acknowledged, they are known about by other people and are admired by them.

دیکشنری تخصصی

[حقوق] تایید کردن، تصدیق کردن، اقرار یا اذعان کردن، به رسمیت شناختن

مترادف و متضاد

admit truth or reality of something


تصدیق کردن (فعل)
concede, admit, recognize, acknowledge, affirm, authenticate, establish, aver, grant, testify, subscribe, certify, confirm, homologate, justify, rubber-stamp

قدردانی کردن (فعل)
acknowledge, value, appreciate

اعتراف کردن (فعل)
acknowledge, confess, kithe

وصول نامه ای از اشعار داشتن (فعل)
acknowledge

verbally recognize authority


Synonyms: accede, accept, acquiesce, agree, allow, approve, attest to, certify, defend, defer to, endorse, grant, own, ratify, recognize, subscribe to, support, take an oath, uphold, yield


Antonyms: forswear, ignore, refuse, renounce, repudiate


Synonyms: accede, accept, acquiesce, allow, avow, come clean, come out of closet, concede, confess, cop a plea, crack, declare, fess up, get off chest, grant, let on, open up, own, profess, recognize, yield


Antonyms: abjure, contradict, disavow, renounce


verbally recognize receipt of something


Synonyms: address, answer, greet, hail, notice, react, remark, reply, respond, return, salute, thank


Antonyms: disregard, ignore


جملات نمونه

1. The experts reluctantly acknowledged that their estimate of food costs was not accurate.
کارشناسان با اکرامه ه پذیرفتند که برآوردشان از هزینه های غذایی درست نبوده است

2. District Attorney Hogan got the man to acknowledge that he had lied in court.
دادستان "هوگان" مرد را وادار کرد تا اقرار کند که در دادگاه دروغ گفته است

3. "I hate living alone," the bachelor acknowledged.
مرد مجرّد اعتراف کرد که: "از تنها زندگی کردن متنفرم"

4. to acknowledge a deed
اعتبار سندی را تایید کردن

5. he didn't acknowledge my presence
او حضور مرا نادیده گرفت.

6. we hereby acknowledge the receipt of your letter
بدین وسیله وصول نامه ی شما را اعلام می داریم.

7. we hereby acknowledge the receipt of your letter
بدین وسیله دریافت نامه ی شما را اعلام می داریم.

8. she did not acknowledge my greeting
سلام مرا نشنیده گرفت.

9. The family acknowledge the need for change.
[ترجمه ترگمان]خانواده نیاز به تغییر را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]خانواده نیاز به تغییر را تصدیق می کنند

10. You must acknowledge the truth of her argument.
[ترجمه ترگمان]باید حقیقت استدلال او را تصدیق کنید
[ترجمه گوگل]شما باید حقیقت استدلال او را تأیید کنید

11. She refuses to acknowledge the need for reform.
[ترجمه ترگمان]او از قبول نیاز به اصلاحات خودداری می کند
[ترجمه گوگل]او از پذیرش نیاز به اصلاحات اجتناب می کند

12. It's a matter of common courtesy to acknowledge letters.
[ترجمه ترگمان]برای تصدیق نامه از ادب و نزاکت است
[ترجمه گوگل]این موضوع حسن نیت پذیری مشترک برای تایید نامه ها است

13. He never even bothered to acknowledge her presence.
[ترجمه پرستو واصلی] اون هیچ وقت حتی به خودش زحمت نداد از حضور او قدردانی کنه
[ترجمه ترگمان]حتی به خودش زحمت نداد که حضور او را تصدیق کند
[ترجمه گوگل]او هرگز حتی ناراحت شد تا حضور او را تأیید کند

14. I did not acknowledge that he had done anything wrong.
[ترجمه ترگمان]اعتراف نمی کردم که کار اشتباهی کرده باشد
[ترجمه گوگل]من تصدیق نکردم که او کاری انجام نداده است

15. This is to acknowledge your letter of June 199
[ترجمه ترگمان]این است که نامه شما را در مورد ۱۹۹ ژوئن تایید کنید
[ترجمه گوگل]این برای تایید نامه ای از ژوئن سال 199 است

16. You have to acknowledge that we live in a racist society.
[ترجمه ترگمان]شما باید تصدیق کنید که ما در جامعه نژادی زندگی می کنیم
[ترجمه گوگل]شما باید اذعان کنید که ما در یک جامعه نژادپرست زندگی می کنیم

17. She would be falsely modest not to acknowledge that she had come a very long way since those early days.
[ترجمه ترگمان]به دروغ می گفت که از روزه ای اول خیلی وقت پیش آمده است
[ترجمه گوگل]او نمیتواند تصور کند که او از همان روزهای اول بسیار طولانی بوده است

18. You are not obliged to acknowledge spent convictions.
[ترجمه ترگمان]شما مجبور نیستید عقاید خود را تصدیق کنید
[ترجمه گوگل]شما ملزم به تایید اعتقادات در دست نیست

19. Gradually he began to acknowledge his feelings of envy towards his mother.
[ترجمه ترگمان]کم کم داشت به احساساتش نسبت به مادرش اعتراف می کرد
[ترجمه گوگل]او به تدریج شروع به احساس حسادت نسبت به مادرش کرد

20. I acknowledge the truth of his statement.
[ترجمه ترگمان]من حقیقت اظهارات او را تصدیق می کنم
[ترجمه گوگل]من حقیقت بیانیه او را تایید می کنم

21. He holloed at me, but I didn't acknowledge him.
[ترجمه ترگمان]او به من نگاه کرد، اما من او را تصدیق نکردم
[ترجمه گوگل]او به من مراجعه کرد اما من او را قبول نکردم

22. Are you prepared to acknowledge your responsibility?
[ترجمه ترگمان]آماده ای به مسئولیت خودت اعتراف کنی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما آمادگی پذیرش مسئولیت خود را دارید؟

He didn't acknowledge my presence.

او حضور مرا نادیده گرفت.


She did not acknowledge my greeting.

سلام مرا نشنیده گرفت.


the judge acknowledged the rightness of their claim.

قاضی درست بودن ادعای آنها را تصدیق کرد.


finally the government acknowledged that...

سرانجام دولت اذعان کرد که...


we hereby acknowledge the receipt of your letter.

بدین وسیله وصول نامه‌ی شما را اعلام می‌داریم.


we acknowledged the nurse's kindness with a gift.

با تقدیم هدیه‌ای از مهربانی‌های پرستار قدردانی کردیم.


to acknowledge a deed.

اعتبار سندی را تأیید کردن.


پیشنهاد کاربران

let sb know that you have received sth from them

دانش در مورد کسی یا چیزی

تایید کردن
تصدیق کردن

قبول کردن

متوجه چیزی شدن ( make notice of )

قدردانی کردن،
تاییدکردن

به رسمیت شناختن

محل گذاشتن

تصدیق کردن

با پذیرفتن یا پذیرش یا درک این موضوع که - با توجه یا عنایت به این که - acknowledging that

قبول داشتن، موافق بودن، پذیرفتن

براساس دیکشنری لانگمن:
چیزی را قبول داشتن و پذیرفتن ( نظر و عقیده )
دریافت کردن ( نامه و رسید )
متوجه چیز مهمی شدن، ( یچیزی مثل استعداد درونی یک فرد )
تشکر کردن از کسی ( در ملأ عام )
و نشان دادن یه واکنشی که مثلا ما متوجه حضور کسی شدیم
مثل اینکه شما بیرون یه کسیو میبینی اگه بخوای با طرف صحبتی داشته باشی یکاری میکنی که بفهمونی به طرف ک اونو دیدی

- پذیرفتن
- قبول کردن
- تشخیص دادن
- متوجه شدن
- فهمیدن
- تایید کردن


شناخته شدن، مشخص شدن

تایید

"اشاره کردن" هم می تونه به عنوان یکی از معنی های این واژه بیاد.
he acknowledgd me too when he was there
اون اونجا به ( وجود یا خضور ) من هم اشاره کرد.

اذعان کردن

To accept
To realize
To recognize the importance or quality of

پذیرفتن، تصدیق کردن، به رسمیت شناختن، مقبولیت

شهادت دادن، تصدیق کردن

قَدردانیدن.

acknowledge ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: تأیید کردن
تعریف: اعلام وصول بستۀ داده‏ها توسط یک رایانه در شبکه به رایانۀ فرستنده

و همینطور تصدیق و تایید و یا اعتراف به یک اشتباه و مشکل
To acknowledge a peoblem or problems…

If you acknowledge a fact or a situation, you accept or admit that it is true or that it exists. [formal] We have to acknowledge that something is wrong with the system. [ VERB that] Belatedly, the government has acknowledged the problem.

اگر واقعیت یا موقعیتی را تصدیق کنید، صحت یا وجود آن را بپذیرید یا به آن اعتراف کنید. [رسمی] ما باید بپذیریم که مشکلی در سیستم وجود دارد.
با تأخیر، دولت این مشکل را پذیرفته است.


کلمات دیگر: