کلمه جو
صفحه اصلی

actively


معنی : فعالانه، بطور کاری
معانی دیگر : فعالانه، بطورکاری

انگلیسی به فارسی

فعالانه، به‌طورکاری


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: in a way that involves making an effort, taking action, or participating; not passively.

- She is actively involved in several charities.
[ترجمه ترگمان] او به طور فعال در چندین موسسه خیریه دخیل بوده است
[ترجمه گوگل] او فعالانه در چندین سازمان خیریه شرکت می کند

• in an active manner, energetically, vigorously, busily

مترادف و متضاد

فعالانه (قید)
actively

بطور کاری (قید)
actively

جملات نمونه

1. The company is being actively considered as a potential partner .
[ترجمه ترگمان]شرکت به طور فعال به عنوان یک شریک بالقوه در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل]این شرکت به عنوان یک شریک بالقوه در نظر گرفته می شود

2. They are actively lobbying for the bill.
[ترجمه ترگمان]آن ها فعالانه در حال لابی کردن برای این لایحه هستند
[ترجمه گوگل]آنها فعالانه برای لایحه لابی می کنند

3. She actively participates in local politics.
[ترجمه فاطمه اخوان عطار] او مشتاقانه در سیاست محلی شرکت میکند.
[ترجمه ترگمان]او به طور فعال در سیاست محلی شرکت می کند
[ترجمه گوگل]او به طور فعال در سیاست محلی شرکت می کند

4. "Are you actively seeking jobs?" she asked.
[ترجمه ترگمان]\"آیا به طور فعال به دنبال شغل می گردید؟\" او پرسید: \" \" \"
[ترجمه گوگل]آیا شما به طور فعال به دنبال شغل هستید؟ او پرسید

5. She was actively looking for a job.
[ترجمه ترگمان]او به طور فعال به دنبال شغلی می گشت
[ترجمه گوگل]او به طور فعال به دنبال یک شغل بود

6. We only recruit go-getters who will be actively involved in the company's development.
[ترجمه ترگمان]ما تنها افرادی را استخدام می کنیم که به طور فعال در توسعه شرکت درگیر خواهند شد
[ترجمه گوگل]ما فقط استخدام می کنیم که به طور فعال در توسعه شرکت دخیل است

7. As a landowner, he was actively interested in agricultural improvements.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک مالک، او به طور فعال به پیشرفت کشاورزی علاقه مند بود
[ترجمه گوگل]به عنوان یک صاحب زمین، او به طور فعال در پیشرفت های کشاورزی علاقمند بود

8. Smoking is actively discouraged in the university.
[ترجمه ترگمان]سیگار کشیدن در دانشگاه فعال است
[ترجمه گوگل]سیگار کشیدن به طور جدی در دانشگاه کاهش می یابد

9. She had actively solicited funds for her election campaign.
[ترجمه ترگمان]او به طور فعال برای کمپین انتخاباتی اش پول درخواست کرده بود
[ترجمه گوگل]او فعالانه بودجه برای کمپاین انتخابات خود را درخواست کرده بود

10. We will actively manage your portfolio to maximize the return on your investment.
[ترجمه ترگمان]ما به طور فعال پورتفولیوی خود را مدیریت خواهیم کرد تا بازگشت سرمایه شما را به حداکثر برساند
[ترجمه گوگل]ما به طور مرتب نمونه کارها را مدیریت می کنیم تا بازده سرمایه گذاری شما را به حداکثر برسانیم

11. There are very few foods that I actively dislike.
[ترجمه ترگمان]غذاهایی بسیار کمی وجود دارند که من به طور فعال دوست ندارم
[ترجمه گوگل]غذاهای کمتری وجود دارد که من به شدت دوست ندارم

12. Mrs. Cummings has been actively involved with the church for years.
[ترجمه قاسم آباده ای] خانم کامینگز سالها است که در امور مربوط به کلیسا دخالت دارد.
[ترجمه ترگمان]خانم کامینگز سال ها است که به طور فعال با کلیسا درگیر بوده است
[ترجمه گوگل]خانم کامینگز سالهاست که با کلیسا درگیر شده است

13. There are two types of mollusk that are actively venomous.
[ترجمه ترگمان]دو نوع of وجود دارد که به طور فعال سمی هستند
[ترجمه گوگل]دو نوع از mollusk وجود دارد که به طور فعال زهره هستند

14. Everyone in the class is expected to participate actively in these discussions.
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که هر کسی در کلاس به طور فعال در این بحث ها شرکت کند
[ترجمه گوگل]انتظار میرود که هر کس در این کلاس فعالانه در این بحثها شرکت کند

15. Your proposal is being actively considered.
[ترجمه ترگمان]پیشنهاد شما به طور فعال مورد توجه قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]پیشنهاد شما در حال فعالانه در نظر گرفته شده است

پیشنهاد کاربران

با جدیت

به شدت، به طور جدی، به صورت فعال

با تلاش زیاد، بصورتی جدی

غیرمنفعلانه
passively =منفعلانه

عاملانه

به جد، عاملانه

فعال بودن

از اونجاییکه یکی از معانی active میشه "معلوم"، پس میتونیم actively رو به "وضوح" ترجمه کنیم.
by taking a break, drivers actively reduced the total discomfort
با استراحت کردن، رانندگان به وضوح ناراحتی کلی را کاهش دادند.


کلمات دیگر: