کلمه جو
صفحه اصلی

distent


معنی : ورم کرده، منبسط
معانی دیگر : منبسط، ورم کرده

انگلیسی به فارسی

گشاده، ورم‌کرده


دیوانه، منبسط، ورم کرده


انگلیسی به انگلیسی

• distended, enlarged, swollen, expanded (archaic)

مترادف و متضاد

ورم کرده (صفت)
angry, swollen, tumescent, blubbery, blown, distent, nodular, tumid

منبسط (صفت)
cheerful, distent, expanded, patulous, porrect


کلمات دیگر: