کلمه جو
صفحه اصلی

tribalism


معنی : قبیله گرایی، ایل گرایی، زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیلهای
معانی دیگر : قبیله ی گرایی، عشیره ای

انگلیسی به فارسی

زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیله ای، قبیله گرایی، ایل گرایی


قبیله گرایی، ایل گرایی، زندگی ایلیاتی، سازمان وتشکیلات قبیلهای


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: tribalistic (adj.), tribalist (n.)
(1) تعریف: a strong sense of identification with and loyalty to the tribe, clan, team, or other social group of which one is a participating member.

(2) تعریف: the customs and beliefs of any tribal society.

• beliefs and customs of a tribal society; strong loyalty to one's tribe or group
tribalism is the state of existing as a tribe.
tribalism is also the behaviour and attitudes shown by the members of a particular group in society, especially with regard to the loyalty they feel for each other, and their hostility to other groups.

مترادف و متضاد

قبیله گرایی (اسم)
tribalism

ایل گرایی (اسم)
tribalism

زندگی ایلیاتی (اسم)
tribalism

سازمان و تشکیلات قبیله ای (اسم)
tribalism

جملات نمونه

1. Apartheid used tribalism as the basis of its "divide-and-rule" homeland policies.
[ترجمه ترگمان]رژیم آپارتاید از قبیله گرایی به عنوان پایه سیاست \"شکاف و قانون\" خود استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]آپارتاید با استفاده از قبیله گرایی به عنوان مبنای سیاست های وطن خود در قبال آن عمل می کند

2. His argument was that multi-party systems encourage tribalism.
[ترجمه ترگمان]استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی، قبیله گرایی را تشویق می کنند
[ترجمه گوگل]استدلال او این بود که سیستم های چند حزبی قبیله گرایی را تشویق می کردند

3. The tribalism of the town's Ga majority was given heavy emphasis.
[ترجمه ترگمان]توجه زیادی به قبیله گرایی شهر مبذول داشت
[ترجمه گوگل]قبیله گرایی اکثریت قریۀ شهر، تأکید شدید شد

4. Hence also the exaggerated tribalism, the bullheaded racism of an Alf Garnett, the dogged male chauvinism of an Andy Capp.
[ترجمه ترگمان]از این رو، قبیله گرایی اغراق آمیز، نژادپرستی سرسختانه مرد Alf با سرسختی مردی اندی Capp
[ترجمه گوگل]از این رو نیز نژادپرستی اغراق آمیز، نژادپرستی گاو نر آلفار گارنت، سوگواری مردانه دندانه ای اندی کاپ است

5. In his radical rejection of political tribalism, he is a subversive figure still.
[ترجمه ترگمان]او در رد رادیکال his سیاسی، هنوز یک چهره خرابکارانه محسوب می شود
[ترجمه گوگل]او در رد رادیکال قبیله ای سیاسی خود، هنوز یک شخصیت ویرانگر است

6. In the post-cold war era, the traits of the Baath Partys rule are: symbolistic democratization, anti-America and anti-Israel complex; potential pan-Arab psychology influence; revival of tribalism.
[ترجمه ترگمان]در دوره پس از جنگ سرد، ویژگی های حکومت حزب بعث عبارتند از: دموکرات سازی جوامع، ضد آمریکایی و ضد اسرائیل؛ نفوذ بالقوه روان شناسی عرب - عرب؛ احیای tribalism
[ترجمه گوگل]در دوره پس از جنگ سرد، ویژگی های حکومت حزب بعث دموکراتیزه کردن نمادین، مجموعه ضد آمریکا و ضد اسرائیل است؛ بالقوه نفوذ روانشناسی پان عرب؛ احیای قبیله گرایی

7. The loyalties they create, evoke, or reflect are steeped in humanity's characteristic tribalism.
[ترجمه ترگمان]وفاداری که آن ها ایجاد می کنند، به وجود می آیند، یا بازتاب می کنند، غرق در قبیله گرایی مشخصه بشر هستند
[ترجمه گوگل]وفاداری که آنها ایجاد می کنند، تحریک می کنند و یا منعکس می شوند، در قبیله گرایی مشخصه بشریت شگفت زده می شوند

8. The continent is doomed by its population boom, its endemic diseases, its tribalism, its corruption, its lack of infrastructure, even -- whisper some, more in sorrow than in prejudice -- its genes.
[ترجمه ترگمان]این قاره با رشد جمعیت، بیماری های همه گیر، tribalism، فساد آن، فقدان زیرساخت، حتی - - برخی در اندوه بیش از تعصب - - یعنی ژن های آن - - محکوم شده است
[ترجمه گوگل]این قاره با رونق جمعیت آن، بیماری های اندمیک آن، قبیله گرایی آن، فساد آن، فقدان زیرساخت ها، حتی برخی از آنها، اغراق می کند، نه بیشتر از تعصب، ژن های آن، محکوم شده است

9. The defining common trait of these places is not so much poverty or criminality, though these certainly flourish, as tribalism.
[ترجمه ترگمان]ویژگی معمول این مکان ها، فقر و جنایت نیست، هر چند که این ویژگی ها، به عنوان tribalism، شکوفا می شوند
[ترجمه گوگل]مشخصه مشترک این مکان ها، فقر و جنایت نیست، هرچند که این ها به طور خاص به عنوان قبیله گرایی شکوفا می شود

10. Rereading the novel as an adult, I came to admire it for its clear-eyed depiction of American tribalism in its three major manifestations: race, class and region.
[ترجمه ترگمان]من داستان را به عنوان یک فرد بزرگ سال تعریف کردم و برای دیدن آن به خاطر نمایش چشم clear از tribalism آمریکایی در سه نمایش عمده آن شدم: نژاد، طبقه و منطقه
[ترجمه گوگل]این رمان را به عنوان یک بزرگسال، به تحسین آن برای تصویری واضح از قبیله گرایی آمریکایی در سه نژاد، طبقه و منطقه، نشان دادم

11. One is to stamp out warlordism, and the other is to suppress tribalism.
[ترجمه ترگمان]یکی این است که warlordism را تمبر بزند، و دیگری آن است که قبیله گرایی را سرکوب کند
[ترجمه گوگل]یکی این است که جنگجویانه را تمدید و دیگری را برای سرکوب قبیله گرایی

12. Political leaders will have to find ways to moderate solipsistic tribalism and come up with tax and welfare state reforms that balance economic dynamism and social cohesion.
[ترجمه ترگمان]رهبران سیاسی باید راه هایی برای کاستن از قبیله گرایی رو به افزایشی پیدا کنند و اصلاحاتی در وضعیت رفاهی و رفاهی ایجاد کنند که پویایی اقتصادی و انسجام اجتماعی را متعادل کنند
[ترجمه گوگل]رهبران سیاسی باید راهی برای مقابله با فقدان قبیله گرایی را پیدا کنند و اصلاحات مالیاتی و رفاهی را که موجب انعطاف پویایی اقتصادی و انسجام اجتماعی می شود، بیاورند

13. The answer is misguided economic policies, mismanagement, poor maintenance, sloppiness, tribalism and corruption.
[ترجمه ترگمان]این پاسخ، سیاست های نادرست اقتصادی، سو مدیریت، نگهداری ضعیف، sloppiness، قبیله گرایی و فساد است
[ترجمه گوگل]پاسخ این است که سیاست های اقتصادی غلط، سوء مدیریت، تعمیر و نگهداری ضعیف، تردید، قبیله گرایی و فساد اداری است


کلمات دیگر: