کلمه جو
صفحه اصلی

silvery


معنی : سیم اندود، براق، سفید، صاف، نقره فام، سیمین
معانی دیگر : نقره رنگ، سیمین رنگ، سیمگون، نقره دار، نقره ای، نقره پوش

انگلیسی به فارسی

نقره ای، سیم اندود، سیمین، نقره فام، سفید، براق، صاف


نقره فام، سیمین، سفید، براق، صاف، سیم اندود


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: like silver in color and luster.

(2) تعریف: having a clear, high, ringing sound.

• made of or coated with silver or a material that resembles silver; resembling silver; having a clear ringing sound, resonant
something that is silvery looks like silver.

مترادف و متضاد

سیم اندود (اسم)
silvery

براق (صفت)
shining, shiny, aglow, sleek, glossy, splendid, silvery, flossy, sheeny, relucent, nitid, silken

سفید (صفت)
gray, hoary, blank, white, silvery, snowy

صاف (صفت)
clean, slick, clear, explicit, plain, even, sleek, glossy, plane, flat, glabrous, smooth, silvery, flattened, limpid, serene, glace, silken, straight-line, unruffled

نقره فام (صفت)
silvern, silvery

سیمین (صفت)
silvern, silvery

جملات نمونه

1. in the light of silvery moon
در نور ماه سیمگون

2. the moonlit surface of the silvery lake
سطح مهتاب پوشیده ی دریاچه ی سیمین

3. In the distance we heard the silvery tinkle of a stream.
[ترجمه ترگمان]در فاصله دور صدای زنگ نقره ای یک نهر را شنیدیم
[ترجمه گوگل]در فاصله ما شبکیه نقره ای از یک جریان را شنیده ایم

4. The silvery globe of the moon hung in the sky.
[ترجمه ترگمان]کره ماه در آسمان آویخته بود
[ترجمه گوگل]ستاره سیلور ماه ماه در آسمان آویزان شد

5. How tranquil! How quiet! What silvery moonlight! Where are you, my dearWhen can we sit together by the window enjoying this quiet, tranquil evening.
[ترجمه ترگمان]چه آرام! چقدر ساکت! چه مهتاب نقره ای! شما کجا هستید، dearWhen من، می توانیم کنار پنجره کنار پنجره بنشینیم و از این شب آرام و آرام لذت ببریم
[ترجمه گوگل]خیلی آرام! خیلی آرام! چه نور مهتابی! عزیزم، کجا هستی، وقتی می توانیم با پنجره ای که از این شب آرام و آرام، با هم نشستیم، کنار بیاییم

6. In the pool she could see little silvery fish darting around.
[ترجمه ترگمان]در آبگیر می توانست ماهی های کوچک نقره ای را ببیند که به اطراف می دویدند
[ترجمه گوگل]در استخر او می تواند کمی ماهی سیری را که در اطرافش می چرخد ​​را ببیند

7. The silvery globe of the moon sank towards the horizon.
[ترجمه ترگمان]نور نقره ای ماه به سمت افق پرت شد
[ترجمه گوگل]ستاره سیلور ماه ماه به سمت افق فرو رفت

8. The grass was silvery with frost.
[ترجمه ترگمان]علف ها پر از شبنم شده بودند
[ترجمه گوگل]چمن خاکی با یخ زده بود

9. The carpet had a silvery sheen to it.
[ترجمه ترگمان]روی فرش نور نقره ای درخشانی دیده می شد
[ترجمه گوگل]فرش دارای حساسیت نقره ای بود

10. Clara gave a small, silvery laugh.
[ترجمه ترگمان]کلارا خندید و خندید
[ترجمه گوگل]کلارا یک خنده کوچک و خشن را داد

11. Sage leaves have a silvery cast.
[ترجمه ترگمان] سیج یه گچ نقره ای داره
[ترجمه گوگل]برگ های مرجانی بازیگران نقره ای هستند

12. She gave a silvery laugh.
[ترجمه ترگمان]او خندید
[ترجمه گوگل]او به خنده خیره کننده گفت

13. It was tall and slender and silvery.
[ترجمه ترگمان]بلند و باریک و نقره ای بود
[ترجمه گوگل]بلند و باریک و نقره ای بود

14. Cornish said the guayule shrub, which has silvery green leaves, has long been viewed as a possible source of latex.
[ترجمه ترگمان]بوته Cornish می گوید که بوته guayule که برگ های سبز نقره ای دارد، مدت ها به عنوان منبع احتمالی لاتکس نگاه شده است
[ترجمه گوگل]کورنیس گفت که بوته گایایول که دارای برگ های سبز نقره ای است، به عنوان منبع احتمالی لاتکس در نظر گرفته شده است

in the light of silvery moon

در نور ماه سیمگون



کلمات دیگر: