کلمه جو
صفحه اصلی

irascible


معنی : سودایی، اتشی مزاج، تند طبع، زود خشم، زود غضب
معانی دیگر : تندخو، آتشی مزاج، ارغند، حاکی از خشم، خشم آلود

انگلیسی به فارسی

زود خشم، اتشی مزاج، زود غضب، تند طبع، سودایی


پرخاشگر، سودایی، تند طبع، زود خشم، اتشی مزاج، زود غضب


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: irascibly (adv.), irascibility (n.), irascibleness (n.)
(1) تعریف: easily angered or irritated; short-tempered.
متضاد: even-tempered, mild
مشابه: angry, choleric, grumpy, ill-natured, ornery, testy, waspish

- She chose her words carefully, hoping to avoid a scolding from the irascible old man.
[ترجمه بختیار] او امیدوار بود که با انتخاب دقیق لغات از سرزنش پیرمرد تندخو پرهیز نماید
[ترجمه ترگمان] او کلمات را با دقت انتخاب کرد، و امیدوار بود که از سرزنش شدن از پیرمرد تند پیرمرد پرهیز کند
[ترجمه گوگل] او با دقت خواندن کلمات خود را انتخاب کرد، امیدوار بود که از پیرمرد پرخوابی اجتناب کند

(2) تعریف: showing or marked by anger or irritability.
متضاد: even-tempered
مشابه: angry, testy

• irritable, easily angered, short-tempered
an irascible person becomes angry very easily; a formal word.

مترادف و متضاد

crabby


Synonyms: angry, bearish, bristly, cantankerous, choleric, crabbed, cranky, cross, feisty, fractious, grouchy, hasty, hot-tempered, huffy, ireful, irritable, ogre, passionate, peevish, petulant, querulous, quick-tempered, short-tempered, snappish, surly, testy, thin-skinned, touchy, uptight


Antonyms: cheerful, happy


سودایی (صفت)
atrabilious, irascible, passionate, hypochondriac

اتشی مزاج (صفت)
hot-blooded, fiery, irascible, passionate

تند طبع (صفت)
irascible

زود خشم (صفت)
irascible

زود غضب (صفت)
irascible

جملات نمونه

an irascible man who quarrelled with everyone

مرد تندخویی که با همه مشاجره می‌کرد


an irascible answer

پاسخ خشم‌آلود


1. an irascible answer
پاسخ خشم آلود

2. an irascible man who quarrelled with everyone
مرد تندخویی که با همه مشاجره می کرد

3. his father was a harsh, irascible man
پدرش مرد زمخت و زودخشمی بود.

4. She's becoming more and more irascible as she grows older.
[ترجمه ترگمان]وقتی بزرگ تر می شود، تند و تند می شود
[ترجمه گوگل]او در حال رشد بیشتر و بیشتر است

5. He was recognised to be highly jealous and irascible.
[ترجمه ترگمان]او به شدت حسود و irascible بود
[ترجمه گوگل]او به شدت حسادت و آزاردهنده شناخته شد

6. He was an irascible man.
[ترجمه ترگمان]او مرد تند خویی بود
[ترجمه گوگل]او یک مرد پر سر و صدا بود

7. This irascible trait naturally served to increase his enemies.
[ترجمه ترگمان]این خصیصه بد ذات به طور طبیعی دشمنان خود را افزایش می داد
[ترجمه گوگل]این ویژگی ظاهری به طور طبیعی باعث افزایش دشمنانش شد

8. Alicia Silverstone plays an irascible rich girl who stages her own kidnapping to get attention from daddy.
[ترجمه علی عامری] آلیشا سیلورستون کسی که نقش یک دختر پولدار و زود خشم را بازی می کند ، برای جلب توجه پدرش ، آدم ربایی خودش را صحنه سازی می کند .
[ترجمه ترگمان]آلیشا Silverstone، یه دختر پول دار رو بازی می کنه که برای جلب توجه پدر بچه داره بچه دزدی می کنه
[ترجمه گوگل]آلیشیا سیلورستون یک دختر ثروتمند پر سر و صدا را بازی می کند که آدم ربایی او را می گیرد تا از پدرش مراقبت کند

9. He dashed about her, solicitous but irascible.
[ترجمه ترگمان]او با نگرانی به اطراف نگاه کرد، اما تند و تیز
[ترجمه گوگل]او در مورد او، مورد علاقه اما نیرومند است

10. He had an irascible temper.
[ترجمه ترگمان]خلق و خوی تند خویی داشت
[ترجمه گوگل]او خلق و خوی آشکار داشت

11. That hiss, faint as it was, irritated the irascible David.
[ترجمه ترگمان]این صدای هیس، ضعیف و ضعیف بود و خشم و غضب دیوید را به هم می زد
[ترجمه گوگل]این خندق، ضعیف، همانند دیوید، تحریک شد

12. Mr Prescott's punch reminded voters that he was irascible and unreconstructed.
[ترجمه ترگمان]پانچ آقای پرسکات به رای دهندگان یادآوری کرد که او irascible و unreconstructed است
[ترجمه گوگل]پانچ آقای پرزکات به رای دهندگان یادآور شد که او آشکار و غیرقابل انعطاف است

13. Laziness makes people irascible, and Xiangzi now grew pugnacious.
[ترجمه ترگمان]Laziness باعث می شود که مردم عصبانی شوند و Xiangzi اکنون ستیزه جو شده بود
[ترجمه گوگل]تنزل باعث می شود انسان ها تحریک شوند، و Xiangzi در حال حاضر خسته کننده است

14. She pieces of typical teenagers, lovely, irascible and lacking sense of safety.
[ترجمه ترگمان]او یک نوجوان معمولی، دوست داشتنی، irascible و فاقد حس امنیت است
[ترجمه گوگل]او قطعه ای از نوجوانان معمولی، دوست داشتنی، مبهم و فاقد حس ایمنی است

پیشنهاد کاربران

بی اعصاب

آتشی مزاج
🔴marked by hot temper and easily provoked anger
🔴becoming angry very easily : having a bad temper

◀️an irascible old football coach
◀️He has an irascible disposition/temper

ایرَ سِبِل


کلمات دیگر: