کلمه جو
صفحه اصلی

furcate


معنی : چنگالی، از هم شکافته، شاخه شاخه، از هم شکافته شدن، منشعب شدن
معانی دیگر : چنگال دار، چنگ دار، چنگال دیس، چنگال سان، منشعب

انگلیسی به فارسی

چنگالی، شاخه شاخه، از هم شکافته، منشعب، منشعب شدن، از هم شکافته شدن


فرشته، منشعب شدن، از هم شکافته شدن، چنگالی، از هم شکافته، شاخه شاخه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
• : تعریف: forked.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: furcates, furcating, furcated
مشتقات: furcately (adv.), furcation (n.)
• : تعریف: to divide into branches.
مشابه: branch

• branch out, divide, split; form into branches
forked, branched, split, divided

مترادف و متضاد

چنگالی (صفت)
furcate, forky

از هم شکافته (صفت)
furcate

شاخه شاخه (صفت)
furcate

از هم شکافته شدن (فعل)
furcate

منشعب شدن (فعل)
branch, divaricate, fork, ramify, furcate


کلمات دیگر: