کلمه جو
صفحه اصلی

fullness


معنی : سیری، پری، سرشاری
معانی دیگر : پر بودن، آکندگی (رجوع شود به: full)

انگلیسی به فارسی

پری، سیری


کامل بودن، پری، سیری، سرشاری


انگلیسی به انگلیسی

• quality of being full or filled to capacity; satiation; completeness; being of large proportions (also fulness)
if you talk about the fullness of something, you mean that it is very intense, or full of many things; a literary use.
if something will happen in the fullness of time, it will eventually happen after a long time.

مترادف و متضاد

abundance, breadth


سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

پری (اسم)
full, repletion, glut, fullness, elf, fairy, day before yesterday, peri, pixie, suffusion, fay, pixy

سرشاری (اسم)
profusion, fullness, plenitude

Synonyms: adequateness, ampleness, amplitude, broadness, completeness, completion, comprehensiveness, congestion, copiousness, curvaceousness, dilation, distension, enlargement, entirety, extensiveness, fill, glut, plenitude, plenty, plenum, profusion, repletion, roundness, satiation, satiety, saturation, scope, sufficiency, surfeit, swelling, totality, tumescence, vastness, voluptuousness, wealth, wholeness, wideness


Antonyms: emptiness, incompleteness, need, void, want


جملات نمونه

1. Do you have a feeling of fullness after even a small meal?
[ترجمه شهین] ایا بعد از این وعده غذای کوچک احساس سیری میکنید
[ترجمه ترگمان]پس از یک وعده غذایی کوچک، احساس کامل بودن دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا بعد از یک وعده غذایی کوچک احساس تنهایی می کنید؟

2. Everything will become clear in the fullness of time.
[ترجمه ترگمان]در اوج زمان همه چیز روشن خواهد شد
[ترجمه گوگل]همه چیز در تمام وقت روشن خواهد شد

3. This recording has a fullness and warmth that brings out the brilliance of the piece.
[ترجمه ترگمان]این ثبت، سرشار از حرارت و گرمی است که درخشندگی این قطعه را به ارمغان می آورد
[ترجمه گوگل]این ضبط دارای تمامیت و گرما است که سبکی از قطعه را به ارمغان می آورد

4. High fibre diets give the feeling of fullness.
[ترجمه ترگمان]رژیم غذایی با فیبر بالا این احساس را به اوج خود می رساند
[ترجمه گوگل]رژیم های دارای فیبر بالا احساس پریشانی می دهند

5. In the fullness of time they married and had children.
[ترجمه ترگمان]در اوج زمانی که ازدواج کردند و صاحب فرزند شدند
[ترجمه گوگل]در تمام وقت آنها ازدواج کردند و فرزندان داشتند

6. This recording has a fullness and warmth that brings out the orchestration.
[ترجمه ترگمان]این ثبت، سرشار از حرارت و گرمی است که از هماهنگ کننده خارج می شود
[ترجمه گوگل]این ضبط دارای سرعتی و گرمی است که ارکستراسیون را به ارمغان می آورد

7. But the fullness of the material makes possible qualitative study with particularly interesting insights into popular opinions and activities.
[ترجمه ترگمان]اما کامل بودن مواد، مطالعات کیفی را با بینش های جالب توجه به ایده ها و فعالیت های عمومی میسر می سازد
[ترجمه گوگل]اما کامل بودن این مواد باعث می شود مطالعه کیفی با درج دیدگاه های ویژه ای در مورد نظرات و فعالیت های عمومی انجام شود

8. In the fullness of time our positions widened.
[ترجمه ترگمان]در اوج زمان، مواضع ما پهن تر شد
[ترجمه گوگل]در طول زمان، موقعیت های ما افزایش یافت

9. I'm sure he'll tell us everything in the fullness of time.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او همه چیز را در اوج زمان به ما خواهد گفت
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم او به ما تمام چیز را در زمان کامل می گوید

10. But as particular truths do not embody the fullness of Truth so particular religions do not embody the fullness of Religion.
[ترجمه ترگمان]اما به عنوان حقایق خاص، کامل بودن صداقت ادیان را تجسم نمی کنند
[ترجمه گوگل]اما به عنوان حقایق خاص، کامل بودن حقیقت را به تصویر نمی کشد، بنابراین ادیان خاص به کامل بودن دین نمی اندیشند

11. Generally, it requires fabric fullness of exactly twice the track length, depending on the variety.
[ترجمه ترگمان]به طور کلی، به اندازه دو برابر طول مسیر، بسته به تنوع نیاز دارد
[ترجمه گوگل]به طور کلی، بسته به تنوع، نیاز به پارچه دقیقا برابر دو برابر طول آهنگ است

12. Luke's stamp lay on her; in the swollen fullness of her lips and the unnatural brightness of her eyes.
[ترجمه ترگمان]مهر لوک بر او افتاده بود، در حالی که بر لبان باد کرده و برق غیرطبیعی چشمانش دیده می شد
[ترجمه گوگل]تمبر لوقا بر روی او گذاشت؛ در پرشهای پر از لب هایش و روشنایی غیر طبیعی او چشم

13. I'm sure he'll tell us what's bothering him in the fullness of time.
[ترجمه ترگمان]مطمئنم که او به ما خواهد گفت که چه چیزی او را در این زمان به وجود اورده است
[ترجمه گوگل]من مطمئن هستم او به ما می گوید که او را در تمام وقت خراب می کند

14. Use a red gloss on your bottom lip to give it fullness.
[ترجمه ترگمان]از رژلب قرمز در مورد لب زیرین خود برای کامل کردن کامل آن استفاده کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از یک براق قرمز در پایین لب خود را به آن کامل است

15. The coat has raglan sleeves, and is cut to give fullness at the back.
[ترجمه ترگمان]این کت آستین های گشاد دارد و در پشت بریده می شود تا کامل شود
[ترجمه گوگل]این کت دارای آستین های رگلانی است و برش داده می شود تا به پشت سر برسد

پیشنهاد کاربران

کامل بودن

کمال، تمامیت

سرشار


کلمات دیگر: