معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده
معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده
extinct
معنی : تمام شده، مرده، از بین رفته، منقرض، خاموش، معدوم، منسوخه، خاموش شده
معانی دیگر : غیرفعال، اطفا شده، نابود، نیست، منهدم، نایاب، نیسته، نایافت، پی گم، (شغل یا عنوان یا القاب اشرافی و غیره) منسوخ، کهنه، برافتاده
انگلیسی به فارسی
معدوم، از بین رفته، منقرض، تمام‌شده، مرده، برافتاده، خاموش‌شده، نایاب
انگلیسی به انگلیسی
صفت ( adjective )
• (1) تعریف: no longer existing, as an animal species.
• متضاد: extant
• مشابه: defunct, nonexistent
• متضاد: extant
• مشابه: defunct, nonexistent
- The dodo is an extinct bird.
[ترجمه ترگمان] دودو یک پرنده منقرض کننده است
[ترجمه گوگل] دودو پرنده منقرض شده است
[ترجمه گوگل] دودو پرنده منقرض شده است
- Over-hunting nearly caused the American bison to become extinct.
[ترجمه ترگمان] شکار بیش از حد باعث انقراض گاومیش آمریکایی شده است
[ترجمه گوگل] بیش از حد شکار تقریبا موجب شد که آمریکایی ها از بین بروند
[ترجمه گوگل] بیش از حد شکار تقریبا موجب شد که آمریکایی ها از بین بروند
• (2) تعریف: no longer practiced or observed, as a custom.
• مترادف: antiquated, defunct, obsolete
• متضاد: current
• مشابه: abandoned, d�mod�, dead, out-of-date, outmoded, pass�
• مترادف: antiquated, defunct, obsolete
• متضاد: current
• مشابه: abandoned, d�mod�, dead, out-of-date, outmoded, pass�
- The custom of arranging marriages is becoming less common, but it is by no means extinct.
[ترجمه ترگمان] رسم ترتیب دادن ازدواج کم تر شایع است، اما به هیچ وجه منقرض نشده است
[ترجمه گوگل] آداب ترتیب دادن ازدواج ها کمتر رایج است، اما به هیچ وجه منزوی نیست
[ترجمه گوگل] آداب ترتیب دادن ازدواج ها کمتر رایج است، اما به هیچ وجه منزوی نیست
• (3) تعریف: no longer alive or active, as a volcano or fire.
• مترادف: dead, dormant, extinguished, inactive, quenched, quiescent
• مشابه: defunct, inert
• مترادف: dead, dormant, extinguished, inactive, quenched, quiescent
• مشابه: defunct, inert
- Some of the volcanoes in the region are extinct, but many are still active.
[ترجمه ترگمان] برخی از the در منطقه منقرض شده اند اما بسیاری هنوز فعال هستند
[ترجمه گوگل] برخی از آتشفشان ها در منطقه منقرض شده اند اما بسیاری هنوز فعال هستند
[ترجمه گوگل] برخی از آتشفشان ها در منطقه منقرض شده اند اما بسیاری هنوز فعال هستند
- The firefighters battled until the fire was extinct.
[ترجمه ترگمان] آتش نشانان تا زمانی که آتش خاموش شد، درگیر شدند
[ترجمه گوگل] آتش نشانان تا زمانی که آتش منقرض شدند، جنگیدند
[ترجمه گوگل] آتش نشانان تا زمانی که آتش منقرض شدند، جنگیدند
• nonexistent; vanished, dead
if a species of animals is extinct, it no longer has any living members.
an extinct volcano does not erupt or is unlikely to erupt.
if a species of animals is extinct, it no longer has any living members.
an extinct volcano does not erupt or is unlikely to erupt.
مترادف و متضاد
تمام شده (صفت)
through, all-over, defunct, extinct, rounded, thru
مرده (صفت)
defunct, extinct, dead, vapid, exanimate, deceased, lifeless
از بین رفته (صفت)
defunct, extinct
منقرض (صفت)
extinct
خاموش (صفت)
off, quiet, silent, still, extinct, whist, tacit, tight-lipped, tight-mouthed, extinguished, wordless, taciturn, uncommunicative, quiescent, soundless, relaxed
معدوم (صفت)
extinct, nonexistent
منسوخه (صفت)
extinct, out-of-date
خاموش شده (صفت)
extinct
dead, obsolete
Synonyms: abolished, archaic, asleep, bygone, cold, dead and gone, deceased, defunct, departed, disappeared, done for, doused, ended, exanimate, exterminated, extinguished, fallen, gone, inactive, late, lifeless, lost, no longer known, out, outmoded, passé, passed on, snuffed out, superseded, terminated, unknown, vanished, vanquished, void
Antonyms: alive, existing, extant, living
جملات نمونه
1. extinct laws
قانون های منسوخ
2. an extinct animal
جانور منقرض
3. an extinct dukedom
دوک نشین برافتاده
4. an extinct fire
آتش خاموش
5. an extinct language
زبان نابود (شده)
6. an extinct volcano
آتشفشان مرده (غیرفعال)
7. the extinct civilization of this area's indians
تمدن برافتاده ی سرخپوستان این ناحیه
8. become extinct
نابود شدن،منقرض شدن،برافتاده شدن
9. too much whaling can make whales extinct
شکار بی رویه نهنگ می تواند نژاد آن را منقرض کند.
10. the massacre of wild goats has made them extinct
کشتار بزهای وحشی نسل آنها را برانداخته است.
11. some plants and animals are in danger of becoming extinct
برخی از گیاهان و جانوران در خطر نابودی قرار دارند.
12. The species was presumed extinct.
[ترجمه ترگمان]این گونه منقرض می شد
[ترجمه گوگل]این گونه منقرض شد
[ترجمه گوگل]این گونه منقرض شد
13. The red squirrel is in danger of becoming extinct in England.
[ترجمه ترگمان]این سنجاب قرمز در خطر انقراض در انگلستان قرار دارد
[ترجمه گوگل]سنجاب قرمز در انگلستان خطر انقراض است
[ترجمه گوگل]سنجاب قرمز در انگلستان خطر انقراض است
14. The idea of cloning extinct life forms still belongs to science fiction.
[ترجمه ترگمان]ایده تولید اشکال حیات منقرض هنوز به داستان های علمی تخیلی تعلق دارد
[ترجمه گوگل]ایده کلونینگ اشکال زندگی انقراض هنوز به علم تخیلی تعلق دارد
[ترجمه گوگل]ایده کلونینگ اشکال زندگی انقراض هنوز به علم تخیلی تعلق دارد
15. Extinct volcanoes are those that have not erupted in historic times.
[ترجمه ترگمان]آتش فشان Extinct آن هایی هستند که در زمان های تاریخی فوران نکرده اند
[ترجمه گوگل]آتشفشان های در حال انقراض کسانی هستند که در دوران تاریخ فوران نکردند
[ترجمه گوگل]آتشفشان های در حال انقراض کسانی هستند که در دوران تاریخ فوران نکردند
16. A lot of trades have become extinct because of the development of technology.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها به دلیل پیشرفت تکنولوژی منقرض شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از معاملات به دلیل توسعه تکنولوژی منقرض شده اند
[ترجمه گوگل]بسیاری از معاملات به دلیل توسعه تکنولوژی منقرض شده اند
17. Its tallest volcano, long extinct, is Olympus Mons.
[ترجمه ترگمان]بلندترین کوه این کوه، کوه Mons است که مدت ها از بین رفته است
[ترجمه گوگل]بلندترین آتشفشان، بلند مدت آن، Olympus Mons است
[ترجمه گوگل]بلندترین آتشفشان، بلند مدت آن، Olympus Mons است
18. Nothing could rekindle her extinct passion.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست احساسات خاموش او را ازسر بگیرد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند شور و هیجان منقرضش را تسخیر کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز نمی تواند شور و هیجان منقرضش را تسخیر کند
19. Herbalism had become an all but extinct skill in the Western world.
[ترجمه ترگمان]Herbalism به یک مهارت در جهان غرب تبدیل شده بود
[ترجمه گوگل]گیاهخواری در جهان غربی به یک مهارت منحصر به فرد تبدیل شده است
[ترجمه گوگل]گیاهخواری در جهان غربی به یک مهارت منحصر به فرد تبدیل شده است
extinct laws
قانون‌های منسوخ
an extinct fire
آتش خاموش
an extinct volcano
آتشفشان مرده (غیرفعال)
an extinct animal
جانور منقرض
Some plants and animals are in danger of becoming extinct.
برخی از گیاهان و جانوران در خطر نابودی قرار دارند.
an extinct dukedom
دوک‌نشین برافتاده
an extinct language
زبان نابود (شده)
the extinct civilization of this area's Indians
تمدن برافتاده‌ی سرخپوستان این ناحیه
اصطلاحات
become extinct
نابود شدن، منقرض شدن، برافتاده شدن
پیشنهاد کاربران
If a type of animal becomes this, all the animals die so there are no more.
Type of animal
تمام - - - feinsh
Animals that have died a long time ago
منقرض شده
معنی های مختلف این واژه معدوم، ازبین رفته، منقرض، تمام شده، مرده
چیزی که وقتش تمام شده.
منقرض شدن، نابود شدن
Webster:
an extinct volcano = no longer active
Cambridge:
an extinct volcano is one that is not now active = will not explode again
Longman:
an extinct volcano does not erupt anymore OPP active
Oxford:
of a volcano: not having erupted in recorded history
خاموش، خاموش شده، غیرفعال
an extinct volcano = no longer active
Cambridge:
an extinct volcano is one that is not now active = will not explode again
Longman:
an extinct volcano does not erupt anymore OPP active
Oxford:
of a volcano: not having erupted in recorded history
خاموش، خاموش شده، غیرفعال
no longer in existence
منقرض ( adjective )
extinct ( مهندسی منابع طبیعی - محیط زیست و جنگل )
واژه مصوب: منقرض
تعریف: آرایه ای که مطابق با فهرست قرمز اتحادیة جهانی حفاظت در مرگ آخرین بازماندة آن هیچ تردیدی وجود ندارد
واژه مصوب: منقرض
تعریف: آرایه ای که مطابق با فهرست قرمز اتحادیة جهانی حفاظت در مرگ آخرین بازماندة آن هیچ تردیدی وجود ندارد
کلمات دیگر: