کلمه جو
صفحه اصلی

stigma


معنی : خال، لک، داغ، بر امدگی، کلاله، لکه ننگ، داغ ننگ
معانی دیگر : ننگ، بد نامی، خفت، عیب، (قدیمی) داغ (که برای شناسایی به بردگان یا تبهکاران می زدند)، نشان عدم مرغوبیت، انگ پستی کالا، انگ نابهنجاری، (روی پوست) خال، جوش، آزردگی، نقطه، (گیاه شناسی) کلاله، داه، داه ننگ

انگلیسی به فارسی

کلاله، داغ، داغ ننگ، لکه ننگ، برآمدگی، خال


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: stigmas, stigmata
مشتقات: stigmal (adj.)
(1) تعریف: a long-lasting mark or stain on one's character or reputation, esp. of disgrace or reproach.
مترادف: black eye, blemish, blot, stain
مشابه: brand

- He was never able to overcome the stigma of having been impeached.
[ترجمه ترگمان] او هرگز نتوانست بر ننگی که از سمتش استیضاح شده بود غلبه کند
[ترجمه گوگل] او هرگز قادر به غلبه بر ننگ بودن مجازات نشد

(2) تعریف: a persistent social characterization of a behavior or condition as a sign of immorality or disgrace.

- Those with mental illnesses still face stigma and inadequate care.
[ترجمه ترگمان] آن هایی که بیماری های روانی دارند هنوز با ننگ و مراقبت های ناکافی روبرو هستند
[ترجمه گوگل] افراد مبتلا به بیماری های روانی همچنان در معرض آلودگی و مراقبت های ناکافی قرار دارند
- There was a great stigma attached to divorce in those days.
[ترجمه زهرا رحمانی] آن روزها طلاق ننگ بزرگی بود.
[ترجمه ترگمان] در آن روزها ننگ بزرگی به طلاق وجود داشت
[ترجمه گوگل] در آن روز، طلاق عظیمی بود

(3) تعریف: a mark or pore on the surface of the skin or of a plant.

(4) تعریف: a spot on the skin that bleeds as the result of nervous tension or emotional trauma.

(5) تعریف: part of a plant that receives pollen; pistil.
مترادف: pistil

• mark of disgrace, stain, blot; mark or spot on the skin (medicine); mark or spot on a plant or insect (biology); part of the pistil on which pollen is placed (botany)
if something has a stigma attached to it, people consider it to be unacceptable or a disgrace.

مترادف و متضاد

خال (اسم)
blotch, speck, spot, dot, mote, beauty spot, mole, freckle, mother's mark, stigma, pip, fleck, speckle

لک (اسم)
speck, spot, stain, blot, stigma

داغ (اسم)
stamp, mark, brand, therm, stain, stigma, scorcher

بر امدگی (اسم)
eminence, nook, projection, excrescence, mound, bulge, protuberance, protuberancy, granulation, bump, overhang, knob, knop, nub, stigma, promontory, ledge, burr, tumor, convexity, ganglion, node, nodule, knurl, eminency, turgescence, excrescency, ridge, gibbosity, outgrowth, knur, verruca, whaleback

کلاله (اسم)
crest, stigma, tuft, tussock, ringlet

لکه ننگ (اسم)
slur, stigma

داغ ننگ (اسم)
stigma

shame


Synonyms: bar sinister, besmirchment, black mark, blame, blemish, blot, brand, disfigurement, disgrace, dishonor, imputation, lost face, mark, odium, onus, reproach, scar, slur, spot, stain, taint


Antonyms: credit, pride


جملات نمونه

1. the stigma of having a gambling father
ننگ داشتن یک پدر قمار باز

2. There is no longer any stigma to being divorced.
[ترجمه ترگمان]دیگر ننگی برای طلاق وجود ندارد
[ترجمه گوگل]دیگر هیچ شرطی برای طلاق وجود ندارد

3. The stigma of alcoholism makes it difficult to treat.
[ترجمه ترگمان]داغ بودن اعتیاد به الکل باعث می شود درمان آن مشکل باشد
[ترجمه گوگل]نگرانی از مشروعیت الکل باعث می شود که درمان شود

4. There is less stigma attached to illegitimacy now than there used to be.
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر ننگ کمتری نسبت به illegitimacy وجود دارد
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، نسبت به مواردی که در گذشته وجود دارد، ناهماهنگی بیشتری وجود دارد

5. In the US, smoking carries a stigma .
[ترجمه ترگمان]در ایالات متحده سیگار کشیدن ننگ محسوب می شود
[ترجمه گوگل]در ایالات متحده، سیگار کشیدن باعث ننگ می شود

6. There is no stigma to being made redundant.
[ترجمه ترگمان]هیچ ننگی برای اخراج کردن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]هیچ آزار و اذیتی در کار نیست

7. There is still a lot of stigma attached to suicide.
[ترجمه ترگمان]هنوز بسیاری از ننگی که برای خودکشی وجود دارد، وجود دارد
[ترجمه گوگل]هنوز هم وجود دارد بسیاری از شرم آور خودکشی

8. The stigma of being a bankrupt is likely to haunt him for the rest of his life.
[ترجمه ترگمان]ننگی که یک فرد ورشکسته قرار دارد، احتمالا برای بقیه عمر او را آزار خواهد داد
[ترجمه گوگل]نگرانی از ورشکستگی احتمالا او را برای بقیه زندگی اش تحریک می کند

9. He still suffered the stigma of having been rejected for the army.
[ترجمه ترگمان]وی هنوز از ننگی که برای ارتش رد شده بود، رنج می برد
[ترجمه گوگل]او همچنان رنج و عذاب را برای ارتش رد کرد

10. There is no longer any stigma attached to being divorced.
[ترجمه ترگمان]دیگر ننگی برای طلاق وجود ندارد
[ترجمه گوگل]دیگر هیچ شرطی برای تملک وجود ندارد

11. Illegitimacy no longer carries the same social stigma.
[ترجمه ترگمان]illegitimacy دیگر یک ننگ اجتماعی را تحمل نمی کند
[ترجمه گوگل]اظهار بی قانونی دیگر هیچ گاه اجتماعی را تحمل نمی کند

12. It's a stigma to ask for money.
[ترجمه ترگمان]این یک ننگ برای درخواست پول است
[ترجمه گوگل]این یک شرم آور برای درخواست پول است

13. Farmers still have the problem of overcoming the stigma which all too often young people attach to working on the land.
[ترجمه ترگمان]کشاورزان هنوز مشکل غلبه بر ننگی که اغلب جوانان برای کار بر روی زمین به کار می برند را دارند
[ترجمه گوگل]کشاورزان هنوز هم مشکل غلبه بر ننگ که اغلب جوانان متصل به کار بر روی زمین است

14. I didn't want this stigma on you too.
[ترجمه ترگمان]من نمی خواستم این لکه ننگ بر تو هم وجود داشته باشه
[ترجمه گوگل]من این موضوع را هم ندیدم

the stigma of having a gambling father

ننگ داشتن یک پدر قمار باز


پیشنهاد کاربران

لکه ننگ

A bad a pinion of someone or something

لکه چشمی که فقط گیرنده جهت وشدت نور است در اوگلنا تاژک دار

انگ ، داغ ، برچسب در روان شناسی

توی بعضی موارد بخصوص مقالات به معنی، نظرات منفی
A bad opinion of someone or something

باورهای منفی:
باورهای منفی در مورد بیماری های روانشناختی:the stigma associated with mental illness

خفت،
آزردگی

For children, obesity carries a stigma
واسه بچه ها، چاقی یه جور خفت داره

Masturbation is considered a sin in some religions. There are also many societal stigmas attached to masturbation: Some people believe women shouldn’t masturbate, or that masturbation is immoral.

ننگ

نطفه ( تخم مرغ )

نگرش منفی

در گیاهشناسی کلاله می گویند.

بدنامی، بی آبرویی

stigma ( پزشکی )
واژه مصوب: داغ
تعریف: خصیصه یا نشان یا علامتی که بیماری خاصی را مشخص کند


کلمات دیگر: