کلمه جو
صفحه اصلی

synchronicity


همزمانی، هم رخدادی، مقارنه، هم هنگامی، همگامی

انگلیسی به فارسی

همزمانی، هم رخدادی، مقارنه، هم هنگامی، همگامی


هماهنگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: synchronicities
• : تعریف: the fact or state of happening at the same time, esp. considered as a manifestation of intent or meaningfulness rather than chance or randomness.

• simultaneousness; phenomenon of things unintentionally occurring at precisely the same time

جملات نمونه

1. There was everywhere in their exchange an exquisite synchronicity.
[ترجمه ترگمان]همه جا در عوض، یک نوع synchronicity عالی وجود داشت
[ترجمه گوگل]همه جا در تبادل آنها یک هماهنگی عالی بود

2. So how can you experience this synchronicity for yourself?
[ترجمه ترگمان]پس چطور می توانید این سازگاری را برای خودتان تجربه کنید؟
[ترجمه گوگل]پس چگونه می توانید این همگام بودن را برای خودتان تجربه کنید؟

3. Face to face, in perfect synchronicity, they grin and swoop as the sweat drips off them.
[ترجمه ترگمان]با هماهنگی کامل، با هماهنگی کامل، لبخند می زنند و وقتی عرق از روی آن ها چکه می کند، بالا و پایین می روند
[ترجمه گوگل]چهره به چهره، در هماهنگی کامل، آنها به صورت عرق از آنها می لرزند و از خواب بیدار می شوند

4. There was surely synchronicity in this turn of events.
[ترجمه ترگمان]مسلما در این تغییر، نوعی synchronicity وجود داشت
[ترجمه گوگل]در این نوبت حوادث قطعا همگام بودن وجود داشت

5. The concept of synchronicity was first described by Swiss psychologist Carl Gustav Jung in the 1920s.
[ترجمه ترگمان]مفهوم سازگاری اولین بار توسط روان شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگ در دهه ۱۹۲۰ توصیف شد
[ترجمه گوگل]مفهوم synchronicity برای اولین بار توسط کارل گوستاو جونگ، روانشناس سوئیس در دهه 1920، توصیف شد

6. The synchronicity is choreographed by a great, pervasive intelligence that lies at the heart of nature, and is manifest in each of us through what we call the soul.
[ترجمه ترگمان]سازگاری با یک هوش بزرگ و فراگیر در قلب طبیعت قرار می گیرد و در هر یک از ما از طریق آنچه که روح می نامیم آشکار می شود
[ترجمه گوگل]همگام بودن با یک هوش عظیم و فراگیر که در قلب طبیعت قرار دارد، توسط شخصیتی که ما آن را روح می نامیم، در هر یک از ما آشکار می شود

7. There are many other examples of such "Synchronicity".
[ترجمه ترگمان]نمونه های دیگری از این \"Synchronicity\" وجود دارد
[ترجمه گوگل]نمونه های دیگری از چنین �Synchronicity� وجود دارد

8. I'm a big believer in the concept of synchronicity, or as more commonly put, "everything happens for a reason. "
[ترجمه ترگمان]من معتقد بزرگ در مفهوم انطباق هستم، و یا هر چه که به طور معمول بیان می شود، \" همه چیز به یک دلیل اتفاق می افتد \"
[ترجمه گوگل]من اعتقاد زیادی در مفهوم synchronicity، و یا به عنوان رایج تر، 'همه چیز به یک دلیل اتفاق می افتد '

9. You will also discover the benefits of synchronicity, which is sometimes called coincidence or serendipity.
[ترجمه ترگمان]شما همچنین مزایای انطباق را که گاهی اوقات تصادفی یا اتفاقی نامیده می شود را کشف خواهید کرد
[ترجمه گوگل]شما همچنین مزایای همگام بودن را خواهید دید، که گاهی اوقات تصادفی یا سرریز بودن نامیده می شود

10. And these timepieces would work in synchronicity with the pyramids and the matrix.
[ترجمه ترگمان]و این timepieces با هماهنگی با اهرام و ماتریس انجام خواهند داد
[ترجمه گوگل]و این ساعتها در هماهنگی با اهرام و ماتریکس کار می کنند

11. The autistic volunteers showed less synchronicity between the different language areas of the brain as they performed the task.
[ترجمه ترگمان]داوطلبان اوتیسمی ارتباط کمتری بین قسمت های مختلف زبان مغز در حین انجام این کار نشان دادند
[ترجمه گوگل]داوطلبان اوتیستی همگام تر از بین مناطق مختلف زبان مغز به هنگام انجام این کار، نشان دادند

12. This is a time of great synchronicity, as you have seen yourself over the last few days.
[ترجمه ترگمان]با این تفاوت که شما در این چند روز اخیر خودتان را دیده اید
[ترجمه گوگل]این زمان هماهنگی بزرگ است، همانطور که خودتان را در چند روز گذشته مشاهده کرده اید

13. Sometimes the strokes were in synchronicity, sometimes they weren't.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات ضربه های هماهنگ با هماهنگی بود، بعضی اوقات هم نبودند
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات سکته مغزی در همخونی بود، گاهی اوقات آنها نبودند

14. But the slump was as striking for its synchronicity as its severity.
[ترجمه ترگمان]اما این کسادی و synchronicity به علت severity و synchronicity بود
[ترجمه گوگل]اما این افت شدید به عنوان همبستگی آن به عنوان شدت آن قابل توجه است

پیشنهاد کاربران

تلاقی
تقارن
متقارن

همزمانی این کلمه را کارل گوستاو یونگ در ادبیات روان شناسی وارد کرده است.

هم آیندی


کلمات دیگر: