1. he tried to buoy the sick lady up
او کوشید روحیه ی زن بیمار را خوب کند.
2. A buoy marked the entrance to the anchorage.
[ترجمه ترگمان]شناور در مدخل لنگرگاه ایستاده بود
[ترجمه گوگل]یک شناور ورودی به لنگرگاه را مشخص کرد
3. Flotation collars are used to buoy space capsules that land in the sea.
[ترجمه ترگمان]collars Flotation برای محافظت از کپسول فضایی که در دریا وجود دارد، به کار می روند
[ترجمه گوگل]یقه های فلوتاسیون برای استفاده از کپسول های فضایی که در دریا قرار دارند استفاده می شود
4. I relaxed, letting the salt water buoy me up.
[ترجمه ترگمان]خیالم راحت شد و گذاشتم آب شور مرا از جا بلند کند
[ترجمه گوگل]من آرام شدم، اجازه دادم آب نمک بوس رو بگیرم
5. There's nothing like a good joke to buoy one's spirits.
[ترجمه ترگمان]چیزی مثل یک شوخی خوب برای روح شناور وجود ندارد
[ترجمه گوگل]چیزی شبیه یک شوخی خوب برای روحیه ی خود نیست
6. The party did little to buoy up her spirits.
[ترجمه ترگمان]افراد گروه کمی از روحیه و روحیه او بی خبر بودند
[ترجمه گوگل]حزب کمی به پیروی از روحیه اش کمک کرد
7. To the accompaniment of foghorns and buoy bells, beside a crackling fire, l slowly eat my dinner.
[ترجمه ترگمان]همراه با صدای سوت مه و زنگوله های شناور در کنار آتشی که ترق و تروق می کند، شام خود را به آرامی می خورم
[ترجمه گوگل]برای همراهی زاغه ها و زره ها، در کنار یک آتش سوزی، من به آرامی شام می خورم
8. But, like Conner, he brushed the buoy and was penalised.
[ترجمه ترگمان]اما، مثل Conner، he را شانه زد و از آن بیرون رفت
[ترجمه گوگل]اما، مانند کانر، او را شناور کرد و مجازات شد
9. Easier credit would help buoy economic growth.
[ترجمه ترگمان]اعتبار آسان می تواند به رشد اقتصادی شناور کمک کند
[ترجمه گوگل]اعتبار ساده تر می تواند رشد اقتصادی را افزایش دهد
10. The buoy is somehow a fitting monument to the crew members who lost their lives here.
[ترجمه ترگمان]بویه شناور به گونه ای یک بنای مناسب برای اعضای خدمه است که زندگی خود را در اینجا از دست داده اند
[ترجمه گوگل]شناور به نوعی یک بنای مناسب برای اعضای خدمه ای است که زندگی خود را در اینجا از دست داده اند
11. We put a marker buoy over the site and a pair of divers went over the side to investigate.
[ترجمه ترگمان]از کنار محل عبور کردیم و یک جفت از غواصان برای بررسی به کنار رفتند
[ترجمه گوگل]ما یک شناگر را بر روی سایت گذاشتیم و یک جفت غواصی برای بررسی به سراغش رفتیم
12. A bell buoy tolled from across the fiat stretch of gray water beyond.
[ترجمه ترگمان]از آن سوی لوله آب خاکستری که در آن سوی رودخانه قرار داشت، به صدا در آمد
[ترجمه گوگل]یک زنگ زدن از طیف گسترده ای از آب خاکستری فراتر رفت
13. They, too, were low-density matter trying to buoy up through a denser material.
[ترجمه ترگمان]آن ها نیز مواد با چگالی کم داشتند و سعی داشتند از طریق یک ماده چگال تر، شناور شوند
[ترجمه گوگل]آنها همچنین مواد ماده کم چگالی بودند که تلاش می کردند از مواد جامد تر استفاده کنند
14. We put a buoy on her; a tuna buoy, a twelve-footer.
[ترجمه ترگمان]نجات غریق را روی او انداختیم، یک قایق ماهی تن، یک footer
[ترجمه گوگل]ما یک سوار بر او گذاشته ایم؛ طوفان دریایی، دوازده پایی
15. Thick blood from its slashed throat appeared to buoy it up.
[ترجمه ترگمان]خون غلیظ از گلویش بیرون آمد و آن را از آب بیرون آورد
[ترجمه گوگل]خون ضخیم از گلویش افتادن آن به نظر می رسید