کلمه جو
صفحه اصلی

wrestle


معنی : تقلا، کشتی، کشمکش، گلاویز شدن، کشتی گرفتن، دست به گریبان شدن، تقلا کردن
معانی دیگر : درگیر شدن با، کلنجار رفتن، دست و پنجه نرم کردن، درکشاکش بودن، کشتی گیری کردن، (با تقلا) جابه جا کردن، حرکت دادن، زور دادن، کشان کشان بردن، (غرب امریکا - گوساله و غیره) برای داغ زدن بر زمین افکندن، مسابقه ی کشتی گیری، سر وکله زدن

انگلیسی به فارسی

کشتی گرفتن، کشتی، تقلا، کشمکش، گلاویز شدن، دست به گریبان شدن، تقلا کردن


کشتی گرفتن، گلاویز شدن، دست به گریبان شدن، سر وکله زدن، تقلا کردن، کشتی، کشمکش، تقلا


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wrestles, wrestling, wrestled
(1) تعریف: to engage in the sport of wrestling, or to grapple as if in that sport.
مترادف: grapple
مشابه: fight, scuffle, struggle, tussle

- These two great athletes will be wrestling in the sports arena tonight.
[ترجمه ترگمان] این دو ورزش کار بزرگ امشب در صحنه ورزشی کشتی خواهند گرفت
[ترجمه گوگل] این دو ورزشکار بزرگ امشب در عرصه ورزش می جنگند
- The two brothers wrestled on the living room couch.
[ترجمه ترگمان] دو برادر در اتاق نشیمن با کشتی گلاویز شدند
[ترجمه گوگل] دو برادر در روی مبل اتاق نشیمن می جنگیدند

(2) تعریف: to contend or struggle (usu. fol. by with).
مترادف: battle, contend, fight, grapple, struggle
مشابه: labor, tussle

- He wrestled with the huge Christmas tree.
[ترجمه ترگمان] با درخت بزرگ کریسمس کلنجار رفت
[ترجمه گوگل] او با درخت کریسمس بزرگ مبارزه کرد
- She is wrestling with a difficult problem right now.
[ترجمه ترگمان] او در حال حاضر در حال کشتی گرفتن با یک مشکل دشوار است
[ترجمه گوگل] او در حال حاضر در حال مبارزه با یک مشکل دشوار است
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to engage in a wrestling match with.
مشابه: fight

- He'll wrestle him again next week.
[ترجمه ترگمان] هفته بعد دوباره با او گلاویز خواهد شد
[ترجمه گوگل] او هفته بعد دوباره او را می کوبد

(2) تعریف: to force into some position, attitude, or the like by or as if by wrestling.
مشابه: tackle, throw

- He wrestled his brother to the floor.
[ترجمه ترگمان] برادرش را در کف اتاق انداخت
[ترجمه گوگل] او برادرش را به زمین کوبید
- He wrestled his scattered thoughts into order.
[ترجمه ترگمان] افکار پراکنده خود را در دست گرفت
[ترجمه گوگل] او افکار پراکنده خود را به ترتیب انجام داد
اسم ( noun )
مشتقات: wrestler (n.)
(1) تعریف: an act or instance of wrestling, esp. a wrestling match.
مشابه: bout, grapple, match, meet, tackle

- Two guys started arguing at the bar and it turned into a wrestle.
[ترجمه ترگمان] دو نفر شروع کردن به بحث کردن در بار و اون تبدیل به یه کشتی گرفتن شد
[ترجمه گوگل] دو نفر شروع به بحث در نوار کردند و به یک کشتی تبدیل شدند

(2) تعریف: a struggle.
مترادف: fight, struggle
مشابه: battle, scuffle, tug of war, tussle

- Getting the food to where it was needed was a wrestle.
[ترجمه ترگمان] غذا خوردن به جایی که مورد نیاز بود، کشتی گرفتن بود
[ترجمه گوگل] خوردن غذا به جایی که مورد نیاز بود، یک کشتی بود

• struggle; act or bout of wrestling; grappling
struggle with; scuffle, fight, contend in a wrestling match
if you wrestle with someone, you fight them by forcing them into painful positions or throwing them to the ground, rather than by hitting them. some people wrestle as a sport.
when you wrestle with a problem, you try to deal with it.
see also wrestling.

مترادف و متضاد

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

کشتی (اسم)
bottom, vessel, ship, ark, wrestle, hulk, collier, prow

کشمکش (اسم)
tension, conflict, toil, tussle, struggle, bout, scuffle, wrestle, skirmish, scrimmage, stour, wrestling

گلاویز شدن (فعل)
wrestle, grapple

کشتی گرفتن (فعل)
wrestle

دست به گریبان شدن (فعل)
wrestle

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

struggle physically or mentally with something


Synonyms: battle, combat, contend, endeavor, essay, exert, fight, grapple, grunt, scuffle, strain, strive, tangle, tussle, work


جملات نمونه

The company is wrestling with grave financial problems.

شرکت با مسائل سخت مالی دست به گریبان است.


1. It took them 3 hours to wrestle the heavy rock into place.
[ترجمه helia.sqb] سه ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را در جایش قرار دهند.
[ترجمه ترگمان]سه ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را به جای خودشان بگیرند
[ترجمه گوگل]آنها 3 ساعت طول کشید تا سنگ سنگین را به محل برساند

2. We had to physically wrestle the child from the man's arms.
[ترجمه ترگمان]ما مجبور بودیم از نظر فیزیکی بچه را از بازوان مرد بگیریم
[ترجمه گوگل]ما باید از نظر جسمی کودک را از بازوی مردانه بکشیم

3. He taught his little brother how to wrestle.
[ترجمه ترگمان] اون به برادر کوچیکش یاد داد چطوری کشتی بگیره
[ترجمه گوگل]او برادر کوچکش را به چالش کشید

4. They are going to wrestle a match next month.
[ترجمه ترگمان]آن ها قرار است ماه آینده با یک مسابقه دست و پنجه نرم کنند
[ترجمه گوگل]آنها در ماه آینده مسابقه خواهند داد

5. Ray continued to wrestle with the wheel.
[ترجمه ترگمان]ری همچنان با دوچرخه گلاویز می شد
[ترجمه گوگل]ری ادامه داد تا با چرخ برخورد کند

6. Some people wrestle with their problems until the very last minutes of their waking hours.
[ترجمه ترگمان]برخی از مردم تا آخرین دقایق بیدار شدن خود با مشکلات خود دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از مردم تا زمان آخرین بیداری شان با مشکلاتشان درگیر میشوند

7. Performance indicators are becoming more sophisticated as managers wrestle with the problems of choosing and monitoring appropriate measures of quality and effectiveness.
[ترجمه ترگمان]شاخص های عملکرد در حال پیچیده تر شدن هستند چرا که مدیران با مشکلات انتخاب و نظارت بر معیارهای مناسب کیفیت و اثربخشی دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]شاخص های عملکرد پیچیده تر می شوند، زیرا مدیران با مشکلات انتخاب و نظارت بر اندازه گیری های مناسب کیفیت و کارایی مبارزه می کنند

8. It is important to wrestle with questions of how far a belief corresponds to reality or is illusory.
[ترجمه ترگمان]مهم است که با سوالاتی در مورد این که تا چه حد به واقعیت مرتبط است یا غیرواقعی است، کشتی بگیرید
[ترجمه گوگل]مهم است که با سوالات در مورد اینکه تا چه حد اعتقاد به واقعیت مربوط می شود و یا توهم است مهم است

9. They wrestle with ways to reconcile pluralism with the absolute Truth of the Torah.
[ترجمه ترگمان]آن ها با راه هایی برای سازش دادن کثرت گرایی با حقیقت مطلق تورات دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با راه هایی برای انطباق پلورالیسم با حقیقت مطلق تورات مبارزه می کنند

10. His jaw was broken while he tried to wrestle with a drunken bus driver.
[ترجمه ترگمان]آرواره اش شکسته بود و سعی می کرد با یک راننده اتوبوس مست گلاویز شود
[ترجمه گوگل]فک او شکسته شد در حالی که او سعی کرد با یک راننده اتوبوس مست

11. They taught me to wrestle.
[ترجمه ترگمان] اونا بهم یاد دادن که با خودم مبارزه کنم
[ترجمه گوگل]آنها به من درس دادند

12. Their Technical and Mathematical concepts begin as they wrestle with the problem of size and shape at the woodwork and glueing tables.
[ترجمه ترگمان]مفاهیم فنی و ریاضی آن ها زمانی شروع می شود که با مشکل سایز و شکل در کاره ای چوبی و چوبی دست و پنجه نرم می کنند
[ترجمه گوگل]مفاهیم فنی و ریاضی خود را شروع می کنند که با مشکل اندازه و شکل در جداول چوب و چسبندگی مبارزه می کنند

13. How long must I wrestle with my thoughts and every day have sorrow in my heart?
[ترجمه ترگمان]چه مدت باید با افکارم گلاویز شوم و هر روز اندوهی در قلب من داشته باشد؟
[ترجمه گوگل]چه مدت باید با افکار من مبارزه کنم و هر روز در قلب من غمگین باشم؟

14. A wrestle with her conscience drove Charity to Mona's that evening.
[ترجمه ترگمان]بعد از آن شب، یک کشتی جنگی با وجدان او به خیریه مونا نقل مکان کرد
[ترجمه گوگل]مبارزه با وجدانش موجب خیرخواهی آن شب به مونا شد

Wrestling is popular in Iran.

در ایران کشتی از محبوبیت برخوردار است.


Rustam wrestled with him and threw him to the ground.

رستم با او کشتی گرفت و او را بر زمین افکند.


Five workers wrestled the boulder into place.

پنج کارگر تخته سنگ را در جای خود قرار دادند.


We wrestled the cotton bales onto the truck.

عدل‌های پنبه را با زحمت به داخل کامیون کشیدیم.


پیشنهاد کاربران

کشتی گرفتن

کشتی گرفتن ، گلاویز

به زمین زدن

رها کردن

بر زمین نشاندن هم معنی میده


کلمات دیگر: