1. mental exertion
تلاش فکری
2. climbing those stairs was quite an exertion
بالا رفتن از آن پله ها کار بسیار سختی بود.
3. lifting this stone requires a lot of physical exertion
بلند کردن این سنگ مستلزم تقلای جسمی بسیار است.
4. She was hot and breathless from the exertion of cycling uphill.
[ترجمه ترگمان]او گرم بود و از فشاری که به سربالایی می رفت نفسش بند آمده بود
[ترجمه گوگل]او از شدت تمرین دوچرخه سواری داغ و نفس گیر بود
5. Exertion of authority over others is not always wise; persuasion may be better.
[ترجمه ترگمان]استفاده از قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست؛ متقاعد کردن ممکن است بهتر باشد
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست؛ ممکن است متقاعد کردن بهتر باشد
6. A person with nephritis must avoid all exertion.
[ترجمه ترگمان]یک نفر با nephritis باید از تلاش و تقلا خودداری کند
[ترجمه گوگل]فرد مبتلا به نفریت باید تمام اعمال را اجتناب کند
7. He finds tennis demanding too much exertion.
[ترجمه ترگمان]او تنیس را بیش از حد تلاش می کند
[ترجمه گوگل]او تنیس را که خواستار اعمال شدید می شود، پیدا می کند
8. Try to avoid physical exertion.
[ترجمه ترگمان]سعی کن از تلاش فیزیکی دوری کنی
[ترجمه گوگل]سعی کنید از اجبار فیزیکی اجتناب کنید
9. He clearly found the physical exertion exhilarating.
[ترجمه ترگمان]اون مشخصا فعالیت فیزیکی و نشاط فیزیکی رو پیدا کرده
[ترجمه گوگل]او به وضوح تمرین جسمانی را بسیار هیجان انگیز نشان داد
10. Exertion of authority over others is not always wise.
[ترجمه ترگمان]نفوذ قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست
11. It was so cheap in exertion, so productive in humiliation.
[ترجمه ترگمان]این کار به قدری ناچیز بود که مایه سرافکندگی بود
[ترجمه گوگل]این در اعمال بسیار ارزان بود، در نتیجه تحقیرآمیز بود
12. After some exertion, I decided the track was too rutted for me to have a hope.
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی تلاش، به این نتیجه رسیدم که راه برای من خیلی زیاده از این است که امید داشته باشم
[ترجمه گوگل]پس از انجام برخی کارها، تصمیم گرفتم که آهنگ برای من امید زیادی داشته باشد
13. Kip was tired, exhausted not from physical exertion or mental stress, but from inactivity.
[ترجمه ترگمان]دوباره راحت شده بود و خسته و درمانده شده بود، نه از فشار جسمی و خستگی جسمی بلکه از بیکاری
[ترجمه گوگل]کیپ خسته شد، از اعمال جسمانی یا استرس ذهنی خسته نشد، اما از عدم فعالیت
14. The force of their exertion against one another pushed them apart.
[ترجمه ترگمان]نیروی تلاش آن ها در برابر یکدیگر، آن ها را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]نیروی اعمالشان در برابر یکدیگر، آنها را از هم جدا کرد
15. My breath began wheezing from the exertion.
[ترجمه ترگمان]نفسم در سینه حبس شد
[ترجمه گوگل]نفس من از خستگی خشمگین شد