کلمه جو
صفحه اصلی

exertion


معنی : تقلا، اعمال زور، ثقل
معانی دیگر : تلاش، کوشش، زورزنی، جد و جهد، کار سخت، کار شاق، اعمال، به کارگیری، به کاربندی

انگلیسی به فارسی

ثقل، اعمال زور، تقلا


اعمال، تقلا، اعمال زور، ثقل


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: strenuous effort or action.
مترادف: effort, pains
مشابه: activity, elbow grease, labor, lengths, strain, struggle, trouble, try, work

(2) تعریف: exercise of physical or mental strength, power, or the like.
مترادف: application, employment, exercise
مشابه: effort, practice, strain, use

• putting to use, putting into action; effort, struggle, strain
exertion is physical effort or exercise.

مترادف و متضاد

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

اعمال زور (اسم)
impressment, exertion

ثقل (اسم)
gravity, exertion

hard work


Synonyms: action, activity, application, attempt, effort, elbow grease, employment, endeavor, exercise, hard pull, industry, labor, long pull, operation, pains, strain, stretch, striving, struggle, toil, travail, trial, trouble, use, utilization


Antonyms: idleness, laziness


جملات نمونه

1. mental exertion
تلاش فکری

2. climbing those stairs was quite an exertion
بالا رفتن از آن پله ها کار بسیار سختی بود.

3. lifting this stone requires a lot of physical exertion
بلند کردن این سنگ مستلزم تقلای جسمی بسیار است.

4. She was hot and breathless from the exertion of cycling uphill.
[ترجمه ترگمان]او گرم بود و از فشاری که به سربالایی می رفت نفسش بند آمده بود
[ترجمه گوگل]او از شدت تمرین دوچرخه سواری داغ و نفس گیر بود

5. Exertion of authority over others is not always wise; persuasion may be better.
[ترجمه ترگمان]استفاده از قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست؛ متقاعد کردن ممکن است بهتر باشد
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست؛ ممکن است متقاعد کردن بهتر باشد

6. A person with nephritis must avoid all exertion.
[ترجمه ترگمان]یک نفر با nephritis باید از تلاش و تقلا خودداری کند
[ترجمه گوگل]فرد مبتلا به نفریت باید تمام اعمال را اجتناب کند

7. He finds tennis demanding too much exertion.
[ترجمه ترگمان]او تنیس را بیش از حد تلاش می کند
[ترجمه گوگل]او تنیس را که خواستار اعمال شدید می شود، پیدا می کند

8. Try to avoid physical exertion.
[ترجمه ترگمان]سعی کن از تلاش فیزیکی دوری کنی
[ترجمه گوگل]سعی کنید از اجبار فیزیکی اجتناب کنید

9. He clearly found the physical exertion exhilarating.
[ترجمه ترگمان]اون مشخصا فعالیت فیزیکی و نشاط فیزیکی رو پیدا کرده
[ترجمه گوگل]او به وضوح تمرین جسمانی را بسیار هیجان انگیز نشان داد

10. Exertion of authority over others is not always wise.
[ترجمه ترگمان]نفوذ قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست
[ترجمه گوگل]اعمال قدرت بر دیگران همیشه عاقلانه نیست

11. It was so cheap in exertion, so productive in humiliation.
[ترجمه ترگمان]این کار به قدری ناچیز بود که مایه سرافکندگی بود
[ترجمه گوگل]این در اعمال بسیار ارزان بود، در نتیجه تحقیرآمیز بود

12. After some exertion, I decided the track was too rutted for me to have a hope.
[ترجمه ترگمان]بعد از کمی تلاش، به این نتیجه رسیدم که راه برای من خیلی زیاده از این است که امید داشته باشم
[ترجمه گوگل]پس از انجام برخی کارها، تصمیم گرفتم که آهنگ برای من امید زیادی داشته باشد

13. Kip was tired, exhausted not from physical exertion or mental stress, but from inactivity.
[ترجمه ترگمان]دوباره راحت شده بود و خسته و درمانده شده بود، نه از فشار جسمی و خستگی جسمی بلکه از بیکاری
[ترجمه گوگل]کیپ خسته شد، از اعمال جسمانی یا استرس ذهنی خسته نشد، اما از عدم فعالیت

14. The force of their exertion against one another pushed them apart.
[ترجمه ترگمان]نیروی تلاش آن ها در برابر یکدیگر، آن ها را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]نیروی اعمالشان در برابر یکدیگر، آنها را از هم جدا کرد

15. My breath began wheezing from the exertion.
[ترجمه ترگمان]نفسم در سینه حبس شد
[ترجمه گوگل]نفس من از خستگی خشمگین شد

mental exertion

تلاش فکری


Lifting this stone requires a lot of physical exertion.

بلند کردن این سنگ مستلزم تقلای جسمی بسیار است.


Climbing those stairs was quite an exertion.

بالا رفتن از آن پله‌ها کار بسیار سختی بود.


پیشنهاد کاربران

زور زدن
اِعمال به زور کردن
با زور کاری را پیش بردن

He was so tired after all his exertions, he slept like a baby

Mental exertion
Physical exertion
فعالیت ذهنی
فعالیت بدنی

کارهای جسمی

تقلا کردن، تلاش کردن ، جون کندن

کار سنگین


کلمات دیگر: