کلمه جو
صفحه اصلی

superfluous


معنی : زیادی، زائد، اطناب امیز
معانی دیگر : غیر ضروری، نالازم، بیستار، بیش از نیاز، اضافی

انگلیسی به فارسی

زائد، زیادی، غیر ضروری، اطناب آمیز


ضروری است، زائد، زیادی، اطناب امیز


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: superfluously (adv.), superfluousness (n.)
(1) تعریف: being beyond a sufficient amount; excessive.
مترادف: excess, redundant, surplus
متضاد: deficient
مشابه: copious, exorbitant, extra, extravagant, inordinate, overmuch

- This paragraph is superfluous and could easily be eliminated.
[ترجمه هانی] این پاراگراف غیر ضروریه و به راحتی میتونه حذف بشه
[ترجمه داودی] این پاراگراف ضروری نیست و به سادگی قابل حذف است
[ترجمه ترگمان] این مقاله زائد و به آسانی از بین خواهد رفت
[ترجمه گوگل] این پاراگراف ضروری است و می تواند به راحتی حذف شود

(2) تعریف: not required; unnecessary.
مترادف: dispensable, inessential, needless, nonessential, unessential, unnecessary, unneeded
متضاد: essential, indispensable, necessary
مشابه: expendable, extraneous, gratuitous, irrelevant, redundant, supererogatory, waste

• being more than is needed, excessive; unnecessary
something that is superfluous is unnecessary or is no longer needed.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] زاید

مترادف و متضاد

زیادی (صفت)
undue, superfluous, increscent

زائد (صفت)
useless, extra, redundant, surplus, further, intercalary, waste, superfluous, unneeded, supererogatory

اطناب امیز (صفت)
superfluous

extra, unnecessary


Synonyms: abounding, de trop, dispensable, excess, excessive, exorbitant, expendable, extravagant, extreme, gratuitous, inessential, in excess, inordinate, lavish, leftover, needless, nonessential, overflowing, overmuch, pleonastic, profuse, redundant, remaining, residuary, spare, superabundant, supererogatory, superfluent, supernumerary, surplus, unasked, uncalled-for, unneeded, unrequired, unwanted, useless


Antonyms: important, necessary, needed


جملات نمونه

1. eliminate all the superfluous words in this page
همه ی واژه ی های زائد این صفحه را حذف کنید.

2. his warning was superfluous
هشدار او غیر ضروری بود.

3. the crowd was so orderly that the police presence seemed superfluous
آن جمعیت آنقدر مرتب و منظم بود که حضور پلیس غیر ضروری به نظر می رسید.

4. Repack all the superfluous cups in the box.
[ترجمه ترگمان] همه فنجون های زائد رو توی جعبه ریخت
[ترجمه گوگل]تمام فنجان های اضافی را در جعبه را دوباره بارگذاری کنید

5. The report was marred by a mass of superfluous detail.
[ترجمه ترگمان]این گزارش توسط یک توده مواد زائد لطمه خورده بود
[ترجمه گوگل]این گزارش توسط یک جرم جزئیات اضافی مضر است

6. My presence at the afternoon's proceedings was superfluous.
[ترجمه ترگمان]حضور من در جلسه بعد از ظهر زائد بود
[ترجمه گوگل]حضور من در جلسات بعد از ظهر لعنتی بود

7. She fined away superfluous matter in the design.
[ترجمه ترگمان]او موضوع بسیاری را در طراحی جریمه کرد
[ترجمه گوگل]او در طراحی ماده اضافی جریمه کرد

8. There is no superfluous decoration in Shaker design, yet there is a powerful beauty in its functional simplicity.
[ترجمه ترگمان]در این طراحی هیچ دکوراسیون اضافی وجود ندارد، با این حال، زیبایی قدرتمندی در سادگی کاربردی آن وجود دارد
[ترجمه گوگل]دکوراسیون بی نظیر در طراحی شاکر وجود ندارد، اما زیبایی قدرتمندی در سادگی کارکرد آن وجود دارد

9. Parents will become superfluous, the robots will nurse and play with children.
[ترجمه ترگمان]والدین زیادی خواهند شد، روبات ها پرستار خواهند بود و با کودکان بازی خواهند کرد
[ترجمه گوگل]والدین اضافی خواهند شد، روبات ها با بچه ها پرستار خواهند شد

10. And what precise beauty! Not a single superfluous gesture, or bow, or turn.
[ترجمه ترگمان]چه زیبایی خاصی! حتی یک حرکت غیر ضروری، یا خم کردن و یا برگشت نیست
[ترجمه گوگل]و زیبایی دقیق! هیچ یک حرکت اضافی، یا تعظیم، و یا نوبت

11. We're cutting out superfluous layers of managers.
[ترجمه ترگمان]ما لایه های زیادی از مدیران را از بین می بریم
[ترجمه گوگل]ما در حال برداشتن لایه های بیش از حد مدیران هستیم

12. He can use stock motifs and patterns and superfluous work can be retained to cater for future demand.
[ترجمه ترگمان]او می تواند از نقش و نگارها و کاره ای زاید استفاده کند تا نیازهای آینده را برآورده کند
[ترجمه گوگل]او می تواند از الگوهای و الگوهای سهام استفاده کند و کار اضافی برای حفظ تقاضای آینده حفظ می شود

13. Not a note seems superfluous in this essay for flute, clarinet in A, vibraphone, piano, violin and cello.
[ترجمه ترگمان]در این مقاله هیچ یادداشتی برای فلوت، کلارینت، پیانو، پیانو، ویولن و ویولن سل وجود ندارد
[ترجمه گوگل]در این مقاله فلوتی، کلارینت در A، ویبرا فون، پیانو، ویولن و ویولت، هیچ توجهی به نظر نمی رسد

14. Pattern practice makes grammatical explanations superfluous and encourages learning by analogy.
[ترجمه ترگمان]روش الگو، توضیحات گرامری را زاید می سازد و یادگیری را با قیاس تشویق می کند
[ترجمه گوگل]تابع الگو، توضیحات گرامری را غیرعادی می کند و با تقسیم بندی یادگیری را تشویق می کند

Eliminate all the superfluous words in this page.

همه‌ی واژه‌های زائد این صفحه را حذف کنید.


His warning was superfluous.

هشدار او غیرضروری بود.


The crowd was so orderly that the police presence seemed superfluous.

آن جمعیت آن‌قدر مرتب‌و‌منظم بود که حضور پلیس غیر‌ضروری به‌نظر می‌رسید.


پیشنهاد کاربران

زیادی، بیخودی، بی مورد، بی مصرف، مازاد نیاز

زیادی، اضافی

زاید

adjective
[more superfluous; most superfluous] formal : beyond what is needed : not necessary
◀️a superfluous word/detail
◀️Further discussion seemed superfluous

ADVERB :
Superfluously

این واژه که صفت هست به معنای ( زائد - اطناب آمیز - اضافی - غیر ضروری - مازاد - بیخودی - چیزی که حضور و وجودش ضرورت و الزامی نداره - بی مورد - غیر حیاتی )

چه کلماتی به superfluous از لحاظ بار معنایی نزدیک و شبیه هستند ؟
Redundant - extra - surplus - Undue - unneeded - unnecessary - Increscent


کلمات دیگر: