کلمه جو
صفحه اصلی

communal


معنی : اشتراکی، همگانی
معانی دیگر : گروهی، مشترک، عمومی، وابسته به مالکیت جمعی، کمونیستی، وابسته به مزارع اشتراکی

انگلیسی به فارسی

اشتراکی، همگانی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: communally (adv.)
(1) تعریف: of or pertaining to a community or a commune.
مترادف: common, joint, public
مشابه: cooperative, mutual, social

(2) تعریف: of or belonging to members of a community; public; collective.
مترادف: collective, common, joint, public, shared
متضاد: individual
مشابه: cooperative, mutual

- The park is communal property.
[ترجمه ترگمان] این پارک مالکیت اشتراکی است
[ترجمه گوگل] پارک مالکیت جمعی است
- Adopting the new style of habit at the convent was a communal decision.
[ترجمه ترگمان] استفاده از شیوه جدید عادت در دیر یک تصمیم همگانی بود
[ترجمه گوگل] تصویب سبک جدید عادت در کلیسا تصمیم مشترک بود

• belonging to a community; pertaining to a community; public
something that is communal is shared by a group of people.

مترادف و متضاد

Antonyms: individual, personal, private, unshared


collective; shared


Synonyms: common, communistic, community, conjoint, conjunct, cooperative, general, intermutual, joint, mutual, neighborhood, public


اشتراکی (صفت)
common, collective, communal

همگانی (صفت)
general, universal, public, communal

جملات نمونه

1. communal farm
مزرعه ی اشتراکی،چکنه

2. the communal well from which everyone could draw water
چاه عمومی که همه می توانستند از آن آب بردارند

3. the problems of communal living
مسایل زندگی اشتراکی

4. There was a communal toilet on the landing for the four flats.
[ترجمه محمد راد] یک توالت مشترک در طبقه وجود داشت برای چهار آپارتمان
[ترجمه ترگمان]در پاگرد طبقه چهار آپارتمان، یک توالت همگانی وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک توالت جمعی در فرود برای چهار آپارتمان وجود دارد

5. Communal violence broke out in different parts of the country.
[ترجمه ترگمان]خشونت در بخش های مختلف کشور قطع شد
[ترجمه گوگل]خشونت های اجتماعی در نقاط مختلف کشور رخ داده است

6. As a student he tried communal living for a few years.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک دانشجو برای چند سال زندگی گروهی را تلاش کرد
[ترجمه گوگل]به عنوان یک دانش آموز، او چند سالی تلاش کرد که زندگی اجتماعی داشته باشد

7. The inmates ate in a communal dining room.
[ترجمه ترگمان]زندانیان در اتاق ناهارخوری عمومی غذا می خوردند
[ترجمه گوگل]زندانیان در یک اتاق غذاخوری مشترک غذا خوردند

8. The communal land is cultivated by the womenfolk in the tribe.
[ترجمه ترگمان]زمین اشتراکی توسط زنان در قبیله پرورش داده می شود
[ترجمه گوگل]سرزمین جمعی توسط زنان در قبیله کشت می شود

9. This, of course, excludes those people living in communal establishments such as prisons, hospitals or residential homes.
[ترجمه ترگمان]البته این امر باعث نمی شود که افرادی که در مکان های عمومی مانند زندان ها، بیمارستان یا خانه های مسکونی زندگی می کنند، زندگی کنند
[ترجمه گوگل]این، البته، کسانی را که در مؤسسات عمومی مانند زندان ها، بیمارستان ها و خانه های مسکونی زندگی می کنند، محروم می کند

10. The communal borderline between Chouilly and Cramant slices through the middle of these slopes, the higher vines belonging to Chouilly.
[ترجمه ترگمان]مرز مشترک میان Chouilly و Cramant در وسط این دامنه ها، the بالاتر متعلق به Chouilly بود
[ترجمه گوگل]مرز جمعی بین چویللی و کرمانت از طریق وسط این دامنه ها، انگورهای بالاتر متعلق به Chouilly است

11. In Magdalen's communal life I took little part.
[ترجمه ترگمان]در زندگی همگانی، قسمتی از آن را از دست دادم
[ترجمه گوگل]در زندگی جمال الدین من بخش کوچکی به دست آوردم

12. Much of the land withdrawn from communal tenure continued to be farmed in strips under the three-field system.
[ترجمه ترگمان]بیشتر زمین های برداشت شده از تصدی عمومی همچنان در رشته های زیر سیستم سه می دانی پرورش داده می شوند
[ترجمه گوگل]بیشتر زمین هایی که از مالکیت جمعی خارج می شوند، در نوارهای تحت سیستم سه مزرعه نگهداری می شوند

13. Even Aristotle complained that communal property always looked worse than private lands.
[ترجمه ترگمان]حتی ارسطو شکایت داشت که مالکیت اشتراکی همیشه بدتر از اراضی خصوصی است
[ترجمه گوگل]حتی ارسطو شکایت کرد که اموال جمعی همیشه بدتر از زمین های خصوصی بود

14. We each have a separate bedroom but share a communal kitchen.
[ترجمه ترگمان]ما هر کدام یک اتاق خواب جداگانه داریم، اما در آشپزخانه مشترک با هم شریک هستیم
[ترجمه گوگل]ما هر کدام یک اتاق خواب جداگانه داریم اما آشپزخانه مشترک داریم

the communal well from which everyone could draw water

چاه عمومی که همه می‌توانستند از آن آب بردارند


communal farm

مزرعه‌ی اشتراکی، چکنه


the problems of communal living

مسایل زندگی اشتراکی


پیشنهاد کاربران

مثلا خیابان و پارک و تیر برق و غیره مال هیچکس خاصی نیستند همگانی و اجتماعی هستند

مشارکتی

مشترک، عمومی، همگانی

اجتماعی

مشاع

عدم المنفعه

همگانی

به نظر من عام المنفعه و همگانی براش درست نیست
چرا ؟ چون این واژه از commune و community میادش. Community یعنی اجتماع یا انجمن یا جامعه. مثلا gamers community یا teachers community یعنی جامعه ی گیمرا یا جامعه ی دبیران. Communal یعنی چیزی که همگانیه تنها بین اعضای یک community و نه همه ی مردم. مثلا فقط قابل استفاده و شرکت پذیریه برای اعضای یک انجمنی مثل جامعه ی پزشکان و نه کل جوامع. وقتی میگیم همگانی یعنی همه و کل مردم. پس براش درست نیست که اینو بگیم
بنظرم گروهی و وابسته به مالکیت گروهی - انجمنی دقیق تره
این رو باید با توجه به متن و جایگاه این کلمه با توجه به هنرتون یه جایگزین مناسبی براش پیدا کنید. فقط بدونید درون گروهیه این واژه نه همگانی

یه مثال دیگه بزنم شاید بهتر بفهمید. مثلا یه قلعه ای رو در نظر بگیرید که توش یه کلیسا هست. تو این قلعه افراد مختلفی هست مثل آهنگر، نجار، پزشک و زن های خانه دار و بچه ها و . . . . این کلیسا برای همه ی افراد این قلعه قابل استفاده هست علارغم نقش ها و وظایفشون. ولی برای افراد قلعه ی مجاورش قابل استفاده نیست. پس فقط در یک نسبت خاصی عام المنفعه هست


کلمات دیگر: