کلمه جو
صفحه اصلی

confection


معنی : ترکیب، شیرینی، معجون، مربا
معانی دیگر : نقل و نبات، بستنی، (جمع) تنقلات، کیک میوه، هرآمیزه ی شیرین و خوراکی، آجیل، (اثر هنری) سرهم بندی شده، کارسرسری (تصنعی، ساختگی)، (جامه ی زنانه) پیراهن خوش دوخت، لباس خوش ترکیب، ساختن (از راه آمیختن)، هم ساختگی، درآمیخت، (داروسازی) شربت

انگلیسی به فارسی

شیرینی، معجون، ترکیب، ساخت، مربا


شیرینی، معجون، ترکیب، مربا


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a sweetened candy or fruit.
مشابه: candy

- These Japanese confections are very sweet and filled with a paste made from chestnuts.
[ترجمه ترگمان] این confections ژاپنی خیلی شیرین و پر از خمیر ساخته شده از بلوط هستند
[ترجمه گوگل] این شیرینی های ژاپنی بسیار شیرین و پر از خمیر ساخته شده از شاه بلوط هستند

(2) تعریف: the act or process of combining or preparing something.

- Lead was used in the confection of these paints.
[ترجمه ترگمان] سرب در confection از این رنگ ها استفاده شد
[ترجمه گوگل] سرب در مخلوط این رنگ ها استفاده می شود

• ready made clothing; sweet medicinal preparation; candy; beautiful piece of handiwork
a confection is an elaborately decorated cake or some other sweet food; an old-fashioned word.
a confection is also something such as a piece of clothing that is elaborately made; an old-fashioned word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] نوعی لباس زنانه که طرح های مفصلی دارد

مترادف و متضاد

ترکیب (اسم)
consolidation, conjugation, conformation, synthesis, blend, admixture, combination, composition, syntax, mixture, compound, melange, confection, structure, physique, form, feature, commixture, concoction, making, contexture, zygosis, makeup

شیرینی (اسم)
amiability, confetti, pastry, sugar, cookie, confection, cooky, bonbon, marzipan, goody, floating island, sweetmeat

معجون (اسم)
mixture, confection, electuary

مربا (اسم)
confection, jam, preserve

sweet food


Synonyms: cake, candy, dainty, jam, pastry, sweet


جملات نمونه

1. a literary confection
اثر ادبی سرهم بندی شده

2. her hat was a charming confection of feathers, net, and felt
کلاه او آمیزه ی زیبایی بود از پر،پارچه ی توری و نمد.

3. Her hat was an elaborate confection of satin and net.
[ترجمه ترگمان]کلاهش یک خمیر confection بود از ساتن و تور
[ترجمه گوگل]کلاه او مخلوطی از ساتن و خالص بود

4. "Home Alone" is a simple little confection from John Hughes.
[ترجمه ترگمان]\"تنها خانه\"، یک ماده ساده تشکیل شده از جان هیوز می باشد
[ترجمه گوگل]'خانه تنها' یک قاشق ساده ساده از جان هاگ است

5. Good plan-except the result is a pretty dull confection for anyone but ardent Depp and praline fans.
[ترجمه ترگمان]برنامه خوب - به جز نتیجه، a بسیار خسته کننده برای هر کسی جز دپ و طرفداران سرسخت Depp است
[ترجمه گوگل]طرح خوب - به جز نتیجه یک confection بسیار نازک برای هر کسی، اما طرفداران Depp و طرفداران praline است

6. Our snack tin is filled with any confection you can imagine, including a bag with a 1/2 dozen of our Scrumptiously Delicious Gourmet Cookies.
[ترجمه ترگمان]یک قوطی اسنک مملو از هر چیزی است که می توانید تصور کنید، از جمله یک کیسه حاوی یک دوجین از Scrumptiously خوش مزه و خوش مزه ما
[ترجمه گوگل]قلع نوعی میان وعده ما با هر نوع کنجدی که می توانید تصور کنید، از جمله یک کیسه ای با 1/2 دوازده کوکی های خوشمزه خوشمزه ما پر شده است

7. A confection of sweetened paste, formerly made from the root of the marshmallow plant.
[ترجمه ترگمان]یک ماده از خمیر sweetened که قبلا از ریشه گیاه مارشملو تشکیل شده بود
[ترجمه گوگل]یک شیرینی شیرینی که قبلا از ریشه گیاه مارشو ساخته شده است

8. A confection that consists of a piece of fruit, a seed, a nut coated with sugar.
[ترجمه ترگمان]یک ماده تشکیل شده از یک تکه میوه، یک دانه، یک مهره که با شکر پوشانده شده است
[ترجمه گوگل]شیرینی که حاوی یک تکه میوه، یک دانه، یک مهره با شکر است

9. I have no tooth for confection.
[ترجمه ترگمان] من هیچ دندون برای \"شیرینی\" ندارم
[ترجمه گوگل]من برای شیرینی دندان ندارم

10. Candy: Sweet sugar - or chocolate - based confection.
[ترجمه ترگمان]شکلات: مواد غذایی شیرین - یا شکلات - مبتنی بر شکلات
[ترجمه گوگل]شیرینی شیرینی شیرینی - و یا شکلات مبتنی بر شیرینی پزی

11. He found himself staring at an extraordinary architectural confection of old and new.
[ترجمه ترگمان]او خودش را دید که به معماری عجیب و confection و تازه و تازه نگاه می کند
[ترجمه گوگل]او خود را در یک آشپزخانه معماری فوق العاده قدیمی و جدید تماشا کرد

12. It stood apart from the billowy confection that Princess Diana wore.
[ترجمه ترگمان]از آب confection که شاهزاده خانم دیانا به تن داشت، جدا مانده بود
[ترجمه گوگل]این جدا از مخلوط چوبه دار که شاهزاده دایانا پوشید

13. And, curled about the brim of this confection was the perkiest of green ostrich plumes.
[ترجمه ترگمان]و از لبه این چاه آب، پر از پره ای سبز شترمرغ بود
[ترجمه گوگل]و درمورد مرز این شیرینی، بیشترین مقدار از خربزه های شترمرغ سبز بود

confections covered in green icing

شیرینی‌های دارای روکش (یا لعاب) سبز


a literary confection

اثر ادبی سرهم‌بندی‌شده


Her hat was a charming confection of feathers, net, and felt.

کلاه او آمیزه‌ی زیبایی از پر، پارچه‌ی توری و نمد بود.


پیشنهاد کاربران

خوش ساخت

حلوا شده عسلین شیرینی


کلمات دیگر: